به دنبال تنها مسیر (قسمت اول)
گزیدهای از مصاحبه با خانم مهشید ضیایی
خانم ضیایی، در دوم آذرماه ۱۳۹۵، جداییاش را از بهائیت با اعلام عمومی در یکی از روزنامههای کثیرالانتشار کشور رسانهای کرد.
روند اسلام آوردن بهائیان در سالهای اخیر شدت گرفته و متبریان زیادی با اعلام رسمی و آشکار جدایی از فرقه بهائیت، به دامن مبارک و پرمهر اسلام پای نهادهاند.
…………………………………………………………………………..
پاییز سال ۹۵، زمانی است که شماری از پیروان این فرقه، اعلام جدایی کردند و دین مهربانی را برای خود برگزیدند. چرا که در خانوادهای رشد و نمو یافته بودند که حق انتخابی برایشان متصور نبود و همواره از تعالیم آسمانی اسلام دور نگاه داشته میشدند.
سختیهای این بانوی متأهل که مادر چند فرزند هم بود، از همان روزها آغاز شد. پروندهسازی، جدا کردن فرزندان از مادر و طرد قطعی از اقوام و خویشان، دردهایی است که این خانم در مصاحبهای با خبرگزاری تسنیم به نقل از خبرگزاری فارس در میان گذاشته است که در اینجا برای مطالعه شما خوانندهی محترم قرار میدهیم.
خانم ضیایی آیا شما هم مثل سایر پیروان بهائیت در خانوادهای زاده شدید که حق انتخاب ندارند؟
بله، دقیقاً مثل سایرین، من در سال ۱۳۴۸ در یک خانواده بهائی نسبتاً متمول متولد شدم و آخرین فرزند خانواده نیز بودم. در نتیجه همیشه مورد توجه همه مخصوصاً پدرم قرار داشتم. به همین دلیل، معمولاً از نظر مالی و معنوی تأمین میشدم.
از کودکی در تمام کلاسهای بهائی از جمله درس اخلاق شرکت میکردم و تا سن ۱۶سالگی که در حضور یکی از دوستان پدرم تنها با تلاوت نماز وسطی به اصطلاح بهائیان «تسجیل» شدم.
قبل از تسجیلی به علت اینکه تمام اقوام مادر و پدرم مسلمان بودند و اینکه چرا ما باید در اقلیت باشیم، سؤالاتی برایم پیش میآمد. همچنین چرا ما باید بهائی باشیم که نتوانیم هیچ کجا از جمله در مدرسه، محل کار، ادارات و … دین خود را همچون دیگران آزادانه بیان کنیم.
نوجوانی سن پرسش و دوره سؤالات بیشمار است. گویا شما هم در همین ایام، گرفتار ذهن کنجکاو و پرسشگر شدهاید، لطفاً در این باره کمی توضیح دهید:
بله، این سئوالات مدام بیشتر و بیشتر میشد. بعد از ۱۶ سالگی وارد کلاسهای دیگری شدم و هرچه جلوتر میرفتم سؤالاتم درباره بهائیت فراوانتر میشد؛ از جمله اینکه چهطور میشود که همه مسلمانان دنیا منتظر ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند تا عدل و داد در پهنه گیتی گسترده شود.
در حالی که بهائیان میگویند امام زمان همان باب است که در شیراز اظهار امر کرد و در تبریز به شهادت رسید. سؤال من این بود که اگر باب، امام زمان بود پس چرا بعد از ظهورش عدل و دادی برقرار نشد؟ و تناقضات بسیار زیادی که در کتابها و عمل و رفتار همه بهائیان کاملاً مشهود است.
خانم ضیایی بهائیت با پرسشهای شما چهطور کنار میآمد؟ آیا پاسخی هم برای سؤالات مکرر شما داشتند؟
پس از اینکه سران بهائیان با این سؤالات و رفتار مواجه شدند، تصمیم گرفتند با عضویت در مراتب بالا مرا سرگرم تشکیلات کنند؛ مسئولیت نظامت ضیافات که همان مهمانیها است، هیئتهای گلشن توحید که در واقع همان مهدکودک بهائیان است که از سن ۳ سالگی شروع میشود، جوانان، نوجوان و … را به من دادند.
به علت محرومیت از تحصیل به من اجازه تحصیل در چند رشته دانشگاهی بهائیان را دادند و این وضع ادامه داشت تا اینکه کلاسهای تبلیغی بهائی به نام کلاسهای روحی دایر شد.
در این کلاسها افراد غیربهائی نیز میتوانستند شرکت کنند و از همان جا بود که جواب هیچکدام از سؤالات این افراد را نمیتوانستیم بدهیم.
سؤالات مختلفی از جمله احکام مانند ازدواج، ارث، طلاق و … که خود من جوابی برای آنها نداشتم و نمیتوانستم افراد را در مورد سؤالاتشان مجاب کنم؛ زیرا آخر همه صحبتها باید میگفتیم به بیتالعدل مراجعه میکنیم و بنا به مقتضیات زمان احکام تغییر میکنند.
در نتیجه شکل و تردیدم در مورد جعلی بودن این فرقه به یقین تبدیل شد و مدتی از تشکیلات بهائی فاصله گرفتم.
منبع: خبرگزاری فارس