اجتماعیمقالات

بهائیت از دیدگاه منتقدان مسیحی- قسمت سوم

فرانسیس بکویت(Francis Beckwith)

بهائیت و عیسی مسیح

عیسی مسیح با بدن جسمانی و مادی از آسمان‌ها بازمی‌گردد

در اشاره به رجعت مسیح و متون انجیلی که این موضوع را ذکر کرده‌اند، بهائیت و محقق بهائی، پیش از بررسی هر متن انجیلی، با این پیش‌فرض آغاز می‌کند: رجعت مسیح به همان نحو است؛ نشانه‌ها و شرایطی که درباره‌شان صحبت شده دارای معانی‌ هستند و نباید به معنای ظاهری آن‌ها بسنده کرد.[۱]

به بیان دیگر هیچ متنی نمی‌تواند یک بهائی را قانع کند که مسیح با جسم مادی دوباره از آسمان‌ها خواهد آمد. پیش‌فرضش او را از هر نوع تحقیق دربارۀ واقعیت‌های مربوط به موضوع باز می‌دارد. این به‌شدت غیرعلمی است و به‌نوعی دقیقاً متناقض همان چیزی است که بهائیان ادعا می‌کنند نیستند. آنان دربارۀ وحدت ضروری علم و دین داد سخن می‌دهند اما هنگام بررسی انجیل در عمل شکست می‌خورند.[۲]

برخی از مدافعان بهائی به این نکته استناد می‌کنند که انجیل می‌گوید مسیح مانند “دزدی در شب” خواهد آمد.[۳] “او به دنیایی می‌آید که غرق در غفلت معنوی است و کسانی که مسیح به‌سوی‌شان می‌آید، او را مشاهده نمی‌کنند.”[۴] بااین‌همه، وقتی کسی بخش‌های مذکور را می‌خواند (متی ۲۴/ ۴۲ تا ۴۴؛ تسالونیکیان ۵/ ۲تا ۴)، کاملاً معلوم است که آن‌ها به عامل غافل‌گیرکننده بازگشت مسیح اشاره دارند، نه به محرمانه و پنهانی بودن آن. در متی فصل ۲۴ آیات ۴۲:۴۴ آمده است: “پس آماده باشید چون نمی‌‌دانید مولای شما چه روزی باز می‌گردد: اگر صاحب‌خانه می‌دانست که دزد در چه ساعتی می‌آید، بیدار می‌ماند و نمی‌گذاشت دزد وارد خانه‌اش شود. به همان ترتیب، شما نیز برای آمدن ناگهانی من همیشه آماده باشد تا غافل‌گیر نشوید.”

بااین‌وجود عبدالبهاء نوشته‌ است که بازگشت مسیح مانند اولین آمدن او (تولد او در قالب یک نوزاد) خواهد بود.[۵] آیا کتب مقدس چیز دیگری به ما نمی‌گویند؟ لوقا در اعمال رسولان۱/ ۹ تا ۱۱ عروج مسیح را ثبت کرده است. او می‌نویسد: “پس از آنکه عیسی این سخنان را به پایان رساند، در مقابل چشمان ایشان به‌سوی آسمان بالا رفت و در ابری ناپدید گشت. ایشان هنوز به آسمان خیره بودند که ناگهان متوجه شدند دو مرد سفیدپوش در میانشان ایستاده‌اند. ایشان گفتند: “ای مرد جلیلی چرا اینجا ایستاده‌ای و به آسمان خیره شده‌ای؟ عیسی به آسمان رفت و همان‌گونه که رفت،  یک روز نیز باز خواهد گشت.”

جدا از پیش‌فرض عبدالبهاء (غیرزبانی) اگر این را به‌خودی‌خود معنا کنیم، از روز روشن‌تر است که متن بالا ادعا می‌کند که مسیح به همان‌گونه‌ای بازخواهد گشت که به آسمان رفته ‌بود، بنابراین او به همان نحو باز خواهد گشت.

آیین بهائی ادعا می‌کند که بهاءالله همان مسیح است که بازگشته‌ است! آن‌ها از متون انجیلی بسیاری برای نشان دادن آن بهره می‌برند.[۶] بدشانسی بهاءالله این است که معیار بازگشت از آسمان‌ها را دارا نیست. او همچنین در آزمون مکاشفه ۱:۷ شکست می‌خورد که می‌گوید: ‌”ببینید، او با ابرها می‌آید، و هر چشمی او را خواهد دید…”. بهاءالله را هر چشمی ندید، بنابراین او رجعت مسیح نیست. بهائیان تلاش می‌کنند که مکاشفه ۱:۷ را چنین توضیح دهند که چشم به معنای چشم ظاهری نیست بلکه به چشم درونی و بصیرت اشاره دارد، همان‌طور که شاهدان یهوه ادعا کرده‌اند. هرچند، بررسی واژه یونانی چشم[۷] بحث را بی‌معنا می‌سازد. همان واژه یونانی به معنای چشم سر، به‌وسیلۀ یوحنا، در مکاشفه ۱:۷ به ‌کار رفته ‌است.[۸]

متی ۲۴:۳۰، متن دیگری که بازگشت دوباره مسیح را تعلیم می‌دهد گفته ‌است: “و سرانجام نشانه آمدن من در آسمان ظاهر خواهد شد. و تمام مردم دنیا مرا خواهند دید که در میان ابرهای آسمان با قدرت و شکوهی خیره‌کننده می‌آیم.”

عهدجدید چیزی دربارۀ رجعت مسیح در قالب یک نوزاد و یک انسان دیگر نمی‌گوید. رجعت او مقدمه تحولی جهانی خواهد بود که تمام ابناء بشر شاهدش خواهند بود. بهاءالله در روایت انجیلی بازگشت مسیح به‌شدت کم می‌آورد. درواقع مسیح به ما دربارۀ افرادی چون بهاءالله هشدار داده است. او می‌گوید:

«چون بسیاری آمده و خواهند گفت که مسیح هستند و عده زیادی را گمراه خواهند کرد… در آن روزها اگر کسی به شما بگوید که مسیح به فلان‌جا آمده‌، یا او اینجا یا آنجاست، باور نکنید (متی ۲۴ آیات ۵ و۲۳).

انکار معجزات مادی عیسی مسیح به‌‌وسیلۀ عباس‌افندی

به عقیده عبدالبهاء، عروج مسیح به آسمان نمادین است. این آموزه‌ها و کمالات عیسی بود که میان ملت‌ها انتشار یافت و زنده شد و اوج گرفت. هیچ عروج جسمانی وجود ندارد.[۹] درواقع عبدالبهاء تمام مفهوم معجزه‌‌آسا بودن آن را نادیده می‌گیرد و (بدون ملاحظه واقعیات) می‌نویسد: هرجا در کتاب‌ها دربارۀ زنده شدن مرده حرف زدند، به آن معناست که به مرده حیات ابدی اعطا شده است؛ هرجا گفته‌ شود که کور بینا شده، به آن معناست که به فهم درست رسیده است؛ هرجا گفته ‌شد که کر شنوا شده‌، به آن معناست که او نسبت به عالم روحانی و آسمانی شنوا شده است! این از متن انجیل معلوم است، آنجا که مسیح می‌گوید: «این‌ها همانند چیزی است که اشعیاء می‌گوید، آن‌ها چشم‌هایی دارند که با آن نمی‌بینند، گوش‌هایی دارند که با آن نمی‌شنوند.»[۱۰]

بار دیگر عبدالبهاء خطای گذشته را تکرار می‌کند. بدون بررسی متن عهد جدید، از همان ابتدا چنین فرض می‌کند که هر اشاره‌ای به معجزه، نمادین است. هرچند، دراین‌مورد، پیش‌فرض با متنی توجیه شده‌ است که بهائیان به دلخواه خودشان فرض می‌کنند غیرنمادین است (گفته فوق از عیسی در کتاب اشعیا)، اما در فصل ۱۳:۱۴ متی، او آن‌طور که عبدالبهاء تصور می‌کند، دربارۀ تفسیر نمادین از شفابخشی‌های معجزه‌آسا و عروجش سخن نمی‌گوید. او دربارۀ تغذیه چهارهزار و پنج‌هزار نفر سخن می‌گوید:

«عیسی فهمید که با یکدیگر دربارۀ چه گفت‌وگو می‌کنند. پس گفت: «هرگز چنین منظوری نداشتم. چرا درک نمی‌کنید؟ مگر فکرتان از کار افتاده است؟ شما که چشم دارید چرا نمی‌بینید؟ چرا گوش‌هایتان را باز نمی‌‌کنید تا بشنوید؟ آیا فراموش کردید چطور ۵۰۰۰ مرد را با پنج نان سیر کردم؟ چند سبد از باقی‌مانده‌‌ها پرشد؟» جواب دادند: «دوازده سبد» گفت: «وقتی با هفت نان، ۴۰۰۰ نفر را سیر کردم چقدر باقی ماند؟ گفتند: «هفت سبد.» گفت: « پس چرا معنی سخنان مرا درک نمی‌کنید؟» (مرقس ۸:۱۷).

در متن دیگری، آنجا که مسیح بیان مستقیم‌تری از اشعیاء می‌گوید، بدون بهره‌گیری از تمثیل، دربارۀ کوری معنوی کافران و از ناتوانی‌شان در فهم پیامش سخن می‌گوید. عبارت او به‌هیچ‌وجه با پیش‌فرض بهائیان مطابقت نمی‌کند. متن می‌گوید: «به همین دلیل است که من این عبارت‌ها را می‌گویم تا مردم بشنوند و ببینند ولی نمی‌فهمند. در کتاب اشعیای نبی درباره این مردم گفته شده که: ایشان می‌شنوند ولی نمی‌فهمند، نگاه می‌کنند ولی نمی‌بینند.»

در متی ۱۳:۱۳ وقتی متن عهد جدید را بررسی می‌کنیم، برای خواننده روشن می‌شود که متن، عروج جسمانی مسیح را تعلیم می‌دهد.

یوحنا (۲:۱۹) می‌گوید: عیسی جواب داد: «بسیار خوب، معجزه‌ای که برای شما می‌کنم این است که این خانه خدا را خراب کنید تا من در عرض سه روز دوباره بسازم!» گفتند: «چه می‌گویی؟ چهل‌وشش سال طول کشید تا این خانه را ساختند. تو می‌خواهی سه‌روزه آن را بسازی؟»

پس عیسی به توماس گفت که انگشتان را بر یک جسم مادی بگذارد، نه یک توهم نمادین. (یوحنا ۲۰:۲۷) وقتی حواری توماس، مسیح را با یک روح اشتباه گرفت، عیسی پاسخ داد:

“به جای میخ‌ها در دست‌ها و پاهایم نگاه کنید! می‌بینید که واقعاً خودم هستم. به من دست بزنید تا خاطرجمع شوید که من روح نیستم. چون روح بدن ندارد، اما همین‌طور که می‌بینید من دارم.” (لوقا ۲۴:۳۹).

ازآنجاکه عبدالبهاء و بهائیان دستشان از معجزه خالی است، نمی‌توانند پیش‌فرض‌شان را دربارۀ تفسیر روحانی انجیل تغییردهند و چون متن عهد جدید به‌روشنی عروج جسمانی عیسی مسیح را می‌آموزد، باید حرف پولس را بپذیریم آنجا که می‌گوید: “و اگر مسیح زنده به آسمان نرفته است، پس تمام موعظه‌های ما دروغ است و اعتماد شما به خدا نیز، بی‌اساس و بیهوده است.” (اول قرنتیان ۱۵:۱۴).”

رویکرد بهائیان به ادیان دیگر

اودو شفر می‌گوید که رد مسیحیت تاریخی او بر اساس علم (به معنای واقعیات) نبوده، بلکه بر اساس ایمان او به ادعای بهاءالله مبنی بر یکی بودن همه ادیان است. با فرض این، ادیان باید «هیچ تناقض اساسی» نداشته باشند، «زیرا خداوند با خودش منافات ندارد»۱ ولی حقیقت این است که هر دینی در جهان با دین دیگر تعارض‌هایی دارد.

واقعیت ساده این است که مظاهر تاریخی، حتی بر اساس احکام بهائی، جزء مظاهر الهی نیستند!

نتیجه‌گیری فصل ۳

۱- پیش از این نشان دادیم که بهاءالله رجعت مسیح نیست، زیرا با معیارهای خاص انجیلی مطابقت ندارد (برای نمونه دیده شدن توسط چشم‌های همگان، پایین آمدن از میان ابرها و غیره)، لذا آخرالزمان و پایان دوران هنوز اتفاق نیفتاده است. کافی است انسان به فصول ۲۴ و ۲۸ انجیل متی رجوع کند و توصیف مسیح از آخرالزمان را بخواند، فوراً متوجه شود آخرالزمان شامل رجعت مسیح است، که پیش از این نشان دادیم که دربارۀ بهاءالله صدق نمی‌کند. چه آن را «پایان جهان»، چه «آخرالزمان»، یا «پایان عصر» بخوانیم تفاوتی نمی‌کند. ازآنجاکه مسیح هنوز بازنگشته‌ است، ما به پایان هیچ‌کدام از آن‌ها نرسیده‌ایم.

۲- صفات خدا، آن‌گونه که به‌اصطلاح مظاهر او آشکار کرده‌اند‌، باهم سازش‌پذیر نیستند. اعتقادات بهائیت دارای تعارض درونی است و معیارهای مطرح‌شده برای به‌اصطلاح مظاهر الهیه، با همه آن‌هایی که به‌عنوان مظهر مطرح شده‌‌اند، سازگاری ندارد. اعتراض و مخالفت بهائیان با باور عروج، بازگشت دوباره (رجعت) و امتیازها و ویژگی عیسی مسیح، همه بر استدلال‌های سستی بنا شده‌اند. بنابراین، بر مبنای این تحقیق، باور و تعالیم بهائی، نه از لحاظ منطقی و نه از لحاظ الهیاتی آن‌قدر منطقی و متقاعد‌کننده نیست که باورهای ما را تحت‌تأثیر قرار دهد.

[۱]. Abdu’l-Baha’, Questions, pp. 127-128.

[۲]. Townshend, God, Intro., p. ix.

[۳]. Townshend, Promise, p. 67; and ‘Abdu’l-Baha’, Questions, p. 128.

[۴]. Townshend, Promise, p. 67.

[۵]. در اولین آمدن او از بهشت آمد، اگرچه ظاهراً از رحم مادر. به همین ترتیب در دومین آمدن او از آسمان خواهد آمد، هرچند ظاهراً از رحم مادر (عبدالبها، مفاوضات انگلیسی، ص۱۲۷).

[۶]. این موارد در فصل ۴ ارائه و نقد خواهد شد.

[۷]. ophthalmos

[۸]. The Greek New Testament, op. cit. pp. 79, 837.

[۹]. Abdu’l-Baha’, Questions, pp. 120-121.

[۱۰]. Ibid, P. 117.

قسمت اول
قسمت دوم

اطلاعات بیشتر

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 × دو =

همچنین بررسی کنید
بستن
دکمه بازگشت به بالا