انتخاب حقیقت (قسمت اول)
مصاحبهای ارزشمند با عطاءاله قادری، نماینده سابق جامعه بهائیت:
نماینده سابق جامعه بهائیت در شمال غرب ایران ضمن بیان دلایل مسلمان شدنش به تشریح وظایف یک بهائی تشکیلاتی و دلیل مظلومنمایی اعضای این فرقه در ایران پرداخت. تشکیلات بهائیت به گونهای طراحی شده که جدا شدن از آن بسیار سخت است و تبعات فراوانی دارد. شاید زمانی متوجه عمق این مسئله شویم که پای صحبت جداشدگان از این فرقه بنشینیم و از زبان آنها بشنویم.
عطاءاله قادری، یکی از این افراد است که پس از سالها فعالیت در جایگاههای کلیدی تشکیلات بهائیت در ایران، با عنایت الهی، حق را یافته و امروز به عنوان یک شیعه مؤمن، رفتار و عملکرد تشکیلاتی این فرقه را بررسی میکند. گفتگوی زیر که مشروح آن را از نظر میگذرانید، با همکاری “مؤسسه مطالعاتی روشنگر” (مجله روشنا) صورت گرفته است.
…………………………………………………………..
لطفاً خودتان را معرفی کنید:
بنده عطاءاله قادری مهرآباد، فرزند قربانعلی، ۶۵ ساله، اهل روستای مهرآباد شهرستان عجبشیر، از توابع استان آذربایجان شرقی هستم. در آذربایجان غربی، شهرستان میاندوآب سکونت دارم. هماکنون، به مصداق حدیث شریفی که «العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر»، در راستای تحقق اهداف اعتقادی خود در خدمت نونهالان گلشن توحید الهی، در سطح ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در حال خدمت هستم.
درباره گذشته خود و سالهای زندگی در میان بهائیان توضیح دهید:
بنده بهائیزاده هستم. پدرم ذاکر و مداح اهل بیت بود. در حدود ۵۰ سال گذشته مسئولان و متولیان امور اعتقادی و دینی جامعه، در قبال اعتقاد مردم احساس مسئولیت واقعی نداشتند. در آن زمان در برابر فریبکاریها و کارهای خاصی که از طریق تشکیلات بهائیت انجام میشد، افرادی که سوادی داشتند به جای اینکه در مقابل سؤالات عدیده و موقعیتهای خاص اعتقادی به افراد واجدالشرایط یعنی علما مراجعه کنند، در هر دوره و مکان، خودشان سعی میکردند مشکلات و مسائل خود را حل کنند و طبعاً هیچوقت جواب قانعکنندهای را در این راستا پیدا نمیکردند.
پدر بنده نیز تحت تأثیر روش خاص تبلیغی جامعه بهائیت آن روز و با توجه به اینکه یک مقدار هم مورد بیمحبتی جامعه قرار گرفته بود، فریب این فرقه ساخته ذهن بشر را خورد و از دین آبا و اجدادی و بر حق خود دست برداشت. بر اثر تعلیمات ویژه و خاصی که از طریق تشکیلات بهائیت اعمال میشد ما تحت تعلیماتی خاص قرار گرفتیم. اساساً تعلیم و تربیت در جامعه بهائی یک چیز اشتراکی است، یعنی والدین حتی حق تعلیم و تربیت بچههای خود را ندارند، هر آنچه از بالا دیکته شود باید آن روش اعمال شود.
کمی بیشتر در این باره توضیح دهید:
به عبارت دیگر، در دورترین نقاط کشور، همان موضوعاتی مطرح میشود که در مرکز استان یا حتی پایتخت، بچههای بهائی را با آن موازین خاص تحت تعلیمات ویژه قرار میدهند. این است که ما وقتی چشم باز کردیم با این تعلیمات ویژه بزرگ شدیم تا زمانی که تحصیلات را به پایان رساندیم و دارای مسئولیتهای خاصی شدیم.
این تعلیمات از طریق معلم درس اخلاق روزهای جمعه جامعه بهائیت ناظم جلسات ۱۹ روزه داده میشد. در نهایت منجر به این شد که به تبع یکی از برادرانم که به عنوان مهاجر جامعه بهائیت در کشورهای عربی فعالیت ویژهای داشت و در واقع دست راست جامعه بهائیت بینالمللی بود، بنده نیز به عنوان نماینده تامالاختیار جامعه بهائیت شمال غرب در پایتخت مشغول به کار شوم. متأسفانه منشأ بسیاری از موضوعاتی شدم که هنوز هم در جامعه بهائیت ادامه دارد.
در خلال صحبتها به این نکته اشاره کردید که تعلیم و تربیت در جامعه بهائی، امری اشتراکی است. تعلیم و تربیت اشتراکی به چه معنی است؟
یک بچهای که در یک خانواده بهائی به دنیا میآید از بدو طفولیت یا حتی نوزادی تحت تعلیمات ویژه جامعه بهائیت قرار میگیرد. به عبارت دیگر، پدر و مادر حق ندارند آنچه میخواهند در راستای تعلیم و تربیت بچههای خود اعمال کنند. والدین تنها مجری احکام و دستوراتی است که از طریق تشکیلات ملی در تهران ابلاغ میشود، یعنی تماماً طبق دستور است.
به بچههای ۴ ساله که هنوز غیر قابل تعلیم هستند القا میکنند که بهائیت، دین حقی است. تمام حرکات در راستای تحقق این اهداف است که مغز بچه شستشو داده شود. یعنی حتی اگر دستشویی هم برود با یک روش و شیوه متداول جامعه بهائیت باشد. همه چیز حتی خواب و خوراک و… در راستای اهداف بهائیت است.
به او دیکته میشود با مسلمانان باید چهطور رفتار کند. بهائیت یک جامعه بسته و اشتراکی است. تعلیم و تربیت به طور کل به عهده تشکیلات است. پدر و مادر و هیچکدام از اعضای خانواده در قبال سرنوشت تعلیم و تربیت یک بچه هیچ نقشی را اعمال نمیکنند.
فرق تعلیم و تربیت در یک خانواده بهائی و یک خانواده مسلمان شیعه چیست؟
در مرحله اول، صداقتی که در رفتار و حرکات یک خانواده مسلمان موج میزند. یک خانواده مسلمان وقتی صبح اول وقت نماز میخواند، بچه وقتی از خواب بیدار میشود، پدر را میبیند و طبعاً آن لذت معنویت واقعی را تجربه میکند اما در جامعه بهائیت اینطور نیست. حتی من که به عنوان معلم درس اخلاق بودم با کراهتی خاص و نه با لذت سر جلسات میآمدم.
بر خلاف جامعه اسلامی، در جامعه بهائیت در هیچکدام از اعضای خانواده حتی پدر و مادرها رغبت معنوی وجود ندارد یعنی یک موضوع کلیشهای است، یک تکلیف از گردن ساقط شده تلقی میشود. در حالیکه در جامعه اسلامی، در خانواده متدین و خداترس مسلمان اینطور نیست، بچه تا یک سنی اولاً، لزومی ندارد که حتماً فرایض خود را انجام دهد، هر چند در سایه حاکمیت علمای دین، امروزه بچهها از۵ سالگی شروع به یادگیری فرایض یومیه، حفظ قرآن و … میکنند، منتها این امر به عنوان اجبار نیست. در بهائیت مثلاً اگر مناجات خود را خواندید، یک تخممرغ میدهند و یک نوع معامله است. اگر فلان کار را کردی در قبال آن فلان چیزی برایت میخرند درحالی که در جامعه اسلامی من چنین موضوعاتی مشاهده نکردم.
چه شد که پدرتان با اینکه ذاکر اهل بیت بود بهائی شد؟ مادرتان هم بهائی بود؟
پدرم بهائیزاده نبود. همانگونه که اشاره کردم او سالهای زیادی از عمرش ذاکر و مداح بود. سیدی در روستا بود که در ایام شهادت و عزاداری با اسبی به جهت ذکر مصائب اهل بیت به روستای ما میآمد، مادرم با سه بچه و وضع اقتصادی بسیار نامناسب میآمد، در کنار اینها مینشست تا از فیوضات الهی بهرهمند شود.
پدرم تحت تعلیمات ویژه بهائیت قرار گرفت و مادرم را مجبور کرد تا بهائی شود. در آن زمان خانمها زیاد حق دخالت در کارهای مردها را نداشتند. مادرم با کراهت و گریه و زاری، بهائی شده بود. پدرم او را به طلاق تهدید کرده بود. وضعیت آن زمان به گونهای بود که یک خانم به تنهایی نمیتوانسته زندگی خود را اداره کند.
بنابراین مادرم در مراحل اولیه با کراهت بهائی شده بود اما بعد از اینکه بچههایش تحت تعلیمات ویژه جامعه بهائیت قرار گرفتند و خود نیز شستشوی مغزی داده شد، راضی شد. در مراحل اولیه، اگر فرد مبتدی داخل تشکیلات شود، بهائیان از یک موضوعاتی صحبت میکنند که خوشایند آن فرد مبتدی باشد. در جامعه بهائیت، به کسی که تحقیقات اولیه برای بهائیت را شروع کرده است، مبتدی گفته میشود.
مادرم در مراحل اولیه همواره غصه این را میخورد که چرا از این همه نعمت الهی محروم شده است. بعد از آن هم بچههای زیادی به دنیا آورد و تحت تعلیم بهائیت قرار گرفت و به ناچار موضوع را قبول کرد.