آوارهای در سیاهی (قسمت اول)
شرح مختصری از زندگانی عبدالحسین آیتی (آواره)
پس از شکلگیری بهائیت، رهبران و پیروان این آیین سعی در جذب حداکثری اقشار مختلف مردم نمودند و از میان توانستند عدهای را با تبلیغات و وعدههای دروغین به سوی خود بکشانند. عبدالحسین آیتی نیز یکی از افرادی بود که به آیین بهائی روی آورد و سالیان متمادی مورد اعتماد و علاقهی عبدالبهاء بود. با این حال، پس از مرگ عبدالبهاء، تردیدهایی دربارهی مشروعیت آیین بهائی برایش ایجاد شد و پس از گذشت چندی، این تردیدها رنگ یقین به خود گرفت و به کلی از بهائیت خارج و دوباره مسلمان شد. این مقاله به چگونگی بهائی شدن وی و سپس به دلایل آیتی برای خروج از بهائیت میپردازد و در آخر بعضی از اتفاقاتی که پس از خروج برای او افتاد آورده شده است.
تولد و نسب:
عبدالحسین آیتی در ۸ ذیالحجه سال ۱۲۸۷ هجری قمری در تفت چشم به جهان گشود. پدر وی حاج ملامحمد مشهور به حاجی آخوند تفتی پیشوای اهل تفت و در تقوا شهیر و در فقاهت بینظیر و تنها معتمد مرحوم آیتالله حاجی میرزاحسن شیرازی طاب ثراه بود.((ریحان، آینه دانشوران، صفحه ۶۱۳))
آیتی در سال ۱۳۰۵ هجری قمری در ۱۸ سالگی پس از تحصیل مختصری در کتب مقدماتی برای ادامهی تحصیل به عتبات سفر کرد. اندک مدتی پس از حضور در عتبات خبر وفات پدر به او رسید و مجبور به بازگشت به وطن شد. پس از وفات پدر از سال ۱۳۱۳ تا ۱۳۲۱ هجری قمری به مدت هشت سال امامت جماعت و مرجعیت در امور شرعیه را در زادگاهش بر عهده داشت.((همان، صفحه ۶۱۶)) وی در ادب فارسی صاحب قریحه بود و از سالهای نوجوانی شعر میسرود و “ضیائی” تخلص میکرد.((موسوی بجنوردی، دائره المعارف بزرگ اسلامی، صفحه ۲۶۱))
چگونگی بهائی شدن:
آیتی در سن ۳۳ سالگی به تحریک عوامل بهائی با کتابهای بهائیت آشنا شد و با بعضی از مبلغان بهائی دیدار نمود. قبل از آنکه بهائیت را رد یا قبول کند، تنی چند از مشایخ وی را متهم به بهائیگری نمودند و چون جانش در معرض خطر قرار گرفت، چارهای جز ترک وطن ندید. با ترک شهر تفت، بهائیان برایش آغوش گشودند.((مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، جلد ۱، صفحه ۶۳))
جایگاه آیتی در بین بهائیان:
عبدالبهاء به آیتی لقب «آواره» داد و علتش این بود که کلمهی ضیاء که تخلص قبلی آیتی بود، نزد وی ناپسند بود، چرا که برادر عبدالبهاء به نام “ضیاءاله” با وی دشمنی داشت. پس به آیتی نوشت که تخلص شما از این به بعد آواره باشد و این نهایت منّت بود، زیرا او و پدرش بدین لقب ملّقب بودند و همیشه مینوشتند: “ما آوارگان”.((مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، صفحه ۶۴))
طبق سخنان آیتی متجاوز از ۵۰ لوح از عبدالبهاء به زبانهای فارسی و عربی صادر شد که همگی بر صحت عمل، وفاداری، رشادت، احاطه علمی و خلوص او تأکید داشتند.((آیتی، کشف الحیل، صفحه ۲۳۴)) عبدالبهاء با توجه به احاطه علمی آیتی، او را مأمور نگارش یک کتاب تاریخی کرد و آیتی نیز از سال ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ میلادی به تهیه و چاپ آن اقدام نمود و نام کتابش را «الکواکب الدریه فی مآثر البهائیه» نهاد.((شریعتزاده و فرمانیان، آثار مکتوب بابیه و بهائیه در بوته نقد، صفحه ۵۳))
برگشت از بهائیت:
آیتی پس از ۱۸ سال به بطلان بهائیت پی برد و متوجه شد که بهائیت نتیجه سیاست بیگانگان است. وی در اینباره چنین مینویسد: «در سفر دوم که سه ماه مقیم کوی رئیس ایشان عبدالبهاء عباس گشتم در حیفا، کاملاً بر بطلان دعوی او و پدرش از جنبهی مذهبی آگاه گشته، تنها از جنبهی وطنخواهی و نغمات صلحجویی و فلسلفهی نفوذ ایشان در عالم غرب قرین حیرت و منتظر کشف حقیقت بودم تا پس از مرگ عبدالبهاء در زمامداری سبط کبیرش شوقی افندی موفق به سفر اروپا شدم و از ان حیث نیز آسوده خاطر گشته، یقین کردم که این دروغ هم عطف بر دروغهای مذهبی شده، نفوذی در جهان غرب نداشتهاند و اگر گاهی عدهی قلیلی توجهی نمودهاند، از اثر خیانت حضرات و نتیجه سیاست بیگانگان است نه چیز دیگر و چون عبدالبهاء را خائن ایران، هم از حیث استقلال و سیاست شناختم، دل از مهرشان بپرداختم و خود را در زحمت و خطر دیگری انداخته چند هزار بهائی متعصب را دشمن خود گردانیدم.»((مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، جلد ۱، صفحه ۶۳))
آیتی پس از اسلام آوردن کتابی به نام «کشف الحیل» نگاشت و دیدهها و شنیدههای خود را بدون واسطه به تحریر درآورد. او این کتاب را به صورت پرسش و پاسخ بین «آیتی» و «آواره» نوشته است به این صورت که آیتی سؤالاتی درباره تاریخ بهائیت، الوهیت بهاءالله، احکام باب و بهاءالله، حکم حجاب، کتاب اقدس، توبهنامه باب و سایر مسائل میپرسد و آواره به این سؤالات پاسخ میدهدو او همچنین در این کتاب چندین دلیل برای رد بهائیت و برگشت خود به دامان اسلام آودره است که در اینجا این دلایل به اختصار ذکر میشوند:
- هنگام طبع کتاب «الکوکب الدریه» توسط آیتی، عبدالبهاء، نسخهای از آن را طلبید و دستور تغییراتی را به وی داد و اصرار داشت مضامین این کتاب با مضامین کتاب «شخصی سیاح» تفاوتی نکند و همانطور که در آن کتاب لکههای تاریخی پوشانده شده، در این کتاب نیز محو شود. در اینجا آیتی در دلش نسبت به عبدالبهاء بدبین گشت و با توجه به تحریفات و جعلیاتی که عبدالبهاء در کتابش وارد نمود، کواکب الدریه را به کلی از درجه اعتبار ساقط دانست.((آیتی، کشف الحیل، صفحه ۲۳۵ و ۲۳۶))
- پس از فوت عبدالبهاء، شایعاتی بین بهائیان رخ داد که وی خبر از مرگ خود داده است ولی آیتی در حیفا از صحبتهای حرمش منیره خانم و خواهرش ورقه علیا دریافت عبدالبهاء نه تنها خبری نداده است بلکه به قدری از مرگ ترسان و گریزان بوده که نظیر ان برای کمتر آدک وارستهای رخ میدهد.((همان، صفحه ۲۳۶))
- در سفری که آیتی به اسلامبول داشت متوجه شد نوشته عبدالبهاء در مقاله شخصی سیاح مبنی بر رفتن سلطان عبدالعزیز به حضور بهاءالله خلاف بوده و طبق مدارک موجود اساساً ملاقاتی صورت نگرفته است و عثمانیها به بهاءالله دیدهی حقارت داشتند نه تعظیم.((همان، صفحه ۲۳۸))
- آیتی در مدت سفرش به لندن، حالات تحصیلی شوقی افندی را پیگیری نمود و متوجه شد در تمام مدت تحصیلش در آنجا، به عیاشی و هرزگی مشغول بوده به طوریکه نتوانسته است تصدیقنامه و دیپلم خود را بگیرد.((همان، صفحه ۲۴۰))
- آیتی در سفرش به مصر راجع به تزلزل میرزا ابوالفضل گلپایگانی و میرزا نعیم چیزهایی شنید و دانست آنها هم به دروغگویی عبدالبهاء پی بردهاند ولی بنابر مصالحی سکوت اختیار نمودهاند. این امر نیز باعث شد که آیتی نسبت به ابراز نظرات خود بر بطلان بهائیت جدیتر شود.((همان، صفحه ۲۴۰))
ادامه این مقاله را در قسمت دوم مطالعه نمایید …
کلیک کنید: قسمت دوم