مصاحبه‌هامقالاتمهتدیانمهتدیان بعد از انقلاب اسلامی

در جستجوی نور (قسمت دوم)

مصاحبه‌ای ارزشمند با خانم زینب رز ثمالی (سوزان)

ایشان دختر خانم عهدیه محمدحسینی، همچنین خواهرزاده‌ی دکتر نصرت‌اله محمدحسینی مبلّغ سرشناس بهائی هستند. این بانوی بهائی‌زاده و مسلمان با فطرتی خداجو و با گوش دادن به ندای قلب خود اسلام را برگزیدند و در این مقاله چکیده‌ای از احوالشان در آن روزها را بیان کرده‌اند:

 

همین‌جا که شما ویژگی‌هایی از بعضی هم‌کیشان سابق بهائی را گفتید، سؤالی کنیم درباره‌ی زرین‌تاج که به او قرهالعین می‌گویند. بهائی‌ها او را به‌عنوان یک زن امروزی مطرح می‌کنند و وقتی می‌پرسیم او چه کرد؟ می‌گویند او در صحرای بدشت، روبنده از صورت خود برداشت و ادعا کرد که دیگر دوره‌ی اسلام تمام شده و منسوخ شده است. بهائی‌ها او را به‌عنوان یک الگو برای زنان امروزی می‌دانند. لطفاً در این زمینه توضیح بفرمایید:

یکی از گویندگان بهائی به ‌نام خانم شکوه با صدای دل‌نشینی که دارند که امیدوارم روزی صدای خوب ایشان در راستای اسلام عزیز استفاده شود و در وصف خانم فاطمه‌ی ‌زهرا (سلام الله علیها) صحبت کنند، از طاهره چنان تعریف کرده که طاهره با برداشتن حجاب، حتی زنان غرب را هم آزاد کرده است. واقعاً چقدر باید افق نگاه یک فرد پایین باشد که حریت را در نداشتن حجاب بداند؟ ضمن اینکه در قرن ۲۱، خانم‌هایی که در غرب مسلمان می‌شوند و محجّبه می‌مانند، همه این را می‌گویند که این پوشش به ما حریّت می‌دهد، شخصیت می‌دهد. ما ایرانی‌ها به اشتباه می‌گوییم حجاب. بزرگواری می‌گفت در پمپ بنزین‌ها می‌نویسند: استعمال دخانیات اکیداً ممنوع. عربی گفته بود اگرچه تک‌تک این کلمات عربی هستند، ولی عرب وقتی می‌خواهد این مفهوم را برساند، این جمله را استفاده نمی‌کند. یکی از این واژه‌ها حجاب است که ما ایرانی‌ها درست به‌کارش نمی‌بریم. در قرآن ۷ بار به‌کار برده شده و هرگز به معنای پوشش بانوان نیست. برای پوشش بانوان کلماتی مانند جلباب، خِمار و امثال این‌هاست.

متأسفانه در واقعه‌ی بدشت، از کلمه‌ی حجاب نهایت سوء‌استفاده شد و تحریف معنوی صورت گرفت. در آموزه‌های دینی داریم در قیامت مؤمن از پشت ۷۰ حجاب نورانی و کافر از پشت ۷۰ حجاب ظلمانی با خداوند ملاقات خواهد داشت. بهائی‌ها از این‌گونه روایات سوءاستفاده کرده‌اند. وقتی زرین‌تاج پوشش متداول را در بدشت کنار می‌زند و به او اعتراض می‌کنند، با لحنی پرخاش‌گونه و طلبکارانه می‌گوید: مگر نخوانده‌اید که در قیامت حضرت فاطمه‌ی زهرا بدون حجاب در برابر خداوند ظاهر می‌شود؟ من نمی‌دانم این را چه بنامم؟ این بسیار فراتر از کفر و شرک است و این‌ها چگونه فردای قیامت پاسخ‌گو خواهند بود؟ جالب است که منظره‌ی ورود خانم فاطمه‌زهرا (سلام الله علیها) به محشر را اگر بهائیان بخوانند، خودشان خجالت خواهند کشید. در احادیث آمده است که در آن هنگام به اهل محشر دستور داده می شود که سرهای خود را پایین بیندازند و چشمان خود را فرو بندند ((به‌نظر می‌رسد این تفکر نادرست به دلیل روایتی در این موضوع است که گفته شده: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ قِیلَ یَا أَهْلَ الْجَمْعِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَمُرَّ فَاطِمَهُ‌بِنْتُ‌رَسُولِ اللَّهِ فَتَمُرُّ وَ عَلَیْهَا رَیْطَتَانِ حَمْرَاوَانِ. (بحارالأنوار ط: بیروت، ج‏۴۳، ص: ۲۲۱) ترجمه: هنگامی‌که روز قیامت شود، ندا داده می‌شود: ای اهل جمع (اهل محشر) ببندید چشمانتان را، (زیرا) فاطمه دختر رسول خدا صَلَّی‌اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم عبور می‌کند، پس عبور می‌کند درحالی‌که دو چادر قرمز بر سر اوست. در این روایت می‌بینیم که ایشان بدون حجاب نیستند و چادر به سر دارند. به‌نظر می‌رسد دلیلی که برای پایین انداختن سر و بستن چشمان انسان‌ها در محشر گفته شده است و در این زمینه سادات هم استثنا نشده‌اند، آن‌گونه که برخی گفته‌اند این باشد که در آنجا ایشان چون خورشیدی خواهند بود که نور فوق‌العاده‌ی ایشان چشم‌ها را نابود خواهد کرد))، تا حضرت زهرا (سلام ‌الله علیها) وارد محشر شوند.((ابن‌بابویه، عیون اخبارالرضا، ج۲ ص۳۳؛ مسائل علی‌بن‌جعفر، ص ۳۲۵)) علت اصلی که بهائی‌ها در مسیر این راه اشتباه قرار گرفتند، عدم آگاهی از تعالیم زیبای اسلام است. حجاب‌های الهی را با پوشش زن خلط کرده‌اند و روز بدشت را هم روز قیامت گرفته‌اند و لقاء حضرت زهرا (سلام الله علیها) با خداوند بدون حجاب الهی را به برداشتن روبنده و روسری تفسیر کرده‌اند و از همه بدتر آنکه خود را مساوی حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله علیها) دانسته‌اند.

زینب رزثمالی.jpg3

 احساس می‌کنم که اصل نکته را گفتید و آن اینکه آن‌ها عاشق جمال مبارک هستند که حاضر نیستند چیز دیگری را بشنوند. همین سؤال را داریم که چرا وقتی دو تعلیم هست: یکی تحری حقیقت و دیگری ترک تعصبات که هادم بنیان انسانی است، چرا این‌ها عمل نمی‌کنند؟ خوب چرا اجازه نمی‌دهند کتابی را که در نقد بهائیت نوشته شده، کسی بخواند؟ چرا دریچه‌ی قلبشان را روی حرف‌های او بسته‌اند؟ و از پیش محکوم می‌کنند که این ردیه است، ستیزگراست. چرا تحری حقیقت نمی‌کنند؟ وقتی مادری صحبت می‌کند با هم‌کیشان خود که من سؤالاتی دارم که شما جواب ندادید، چرا گوش قلبتان را به‌روی سخنان من بسته‌اید؟ مادری مثل شما که عاشق جمال مبارک بودید و به حقایقی رسیدید، چرا حرف شما را گوش نمی‌کنند؟ چرا تأمل نمی‌کنند؟ این دور از انصاف است که به سخنان آدمی که سالیانی باهم بوده‌اند و پیامی خیرخواهانه دارد، توجه نمی‌کنند؟ مگر شما از آن‌ها چه خواسته‌اید؟ شما گفته‌اید دیانت بهائی ادعا دارد که با خدا ارتباط دارد، من به ‌شما می‌گویم که آیا شما واقعاً با خدا ارتباط دارید یا با جمال مبارک ارتباط دارید که انسانی است مثل همه‌ی ما که مریض می‌شود و می‌میرد و… مثل همه‌ی ماست. آیا او را خدای خود می‌دانستید؟ فکر می‌کنم این توصیه‌ی شما که خیلی مهربانانه و دوستانه است و با هم‌کیشان خود مطرح می‌کنید سرّ گفت‌و‌گوهای ما با آن‌ها می‌تواند باشد. دعوت خیرخواهانه‌ی شما به مطالعه، تأمل کردن و …. می‌تواند راه را برای آن‌ها باز کند. شما از احادیث امیرالمؤمنین و ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام زیاد یاد می‌کنید. گویی گنجینه‌های گهرباری‌اند که شما اخیراً کشف‌شان کرده‌اید. لطفاً در این زمینه توضیح دهید:

امام رضا (علیه ‌السلام) می‌فرمایند: اگر مردم زیبایی‌های کلام ما را بدانند، جذب ما خواهند شد. ((ابن بابویه، معانی الاخبار، ص ۱۸۰)) مشکل بزرگ بهائی‌ها هم همین است و علت دور ماندن آن‌ها همین است. در بهائیت قانون کلی صادر شده که روایات و احادیث اعتبار ندارد. درحالی‌که زمان پیامبر اسلام، برخی با وجودی که ایشان زنده بودند، کارخانه‌ی حدیث‌سازی داشتند. در زمان امام جعفر صادق (علیه ‌السلام) هم افراد دیگری بودند که همین کار را می‌کردند، اصحاب به آن حضرت عرض کردند: ما چگونه می‌توانیم حق را از باطل تشخیص دهیم؟ می‌فرمایند: اگر حدیث با سه چیز مطابق باشد، حدیث ماست. اول فصاحت و بلاغت کلام ماست که کلام ائمه از فصاحت برخوردار است که فرمودند پایین‌تر از کلام خداوند است و بالاتر از کلام بشر. دوم هم‌سو با قرآن و عقل باشد و با علم. جالب است که آقا رسول‌الله می‌فرمایند اگر چیزی از من شنیدید که با علم در تضاد بود، آن را پاره کنید. درحالی‌که بهاءالله می‌گوید علم را رها کنید و آنچه را من می‌گویم بپذیرید. علی‌رغم شعار دین باید مطابق علم و عقل باشد، در بن‌بست‌ها به‌راحتی این استدلال‌ها رخ می‌گشاید که علم را رها کنید. مثلاً در مورد صرف و نحو که علم است، به ‌راحتی می‌گویند بشر باید با علم الهی خودش را تطبیق دهد و نه علم الهی با بشر. همین نشان می‌دهد که جناب بهاءالله با قرآن، روش انبیاء و سیره‌ی معصومین بیگانه بوده است. در قرآن تلویحاً می‌فرماید زبان ساخته خداست ((اشاره به آیه‌ی ۲۲ سوره‌ی روم: وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ. ترجمه: و از نشانه‏هاى [قدرت‏] او آفرینش آسمان‌ها و زمین و اختلاف زبان‌هاى شما و رنگ‌هاى شماست.)) و دانشمندان اخیراً به این نتیجه رسیده‌اند که زبان‌های متعدد ساخته‌ی بشر نیست. اینکه بهاءالله اشاره کرده که این عربی‌هایی که باب گفته یا من می‌گویم، درست است، نه آنچه شما می‌گویید، در واقع نوعی پشت پا زدن به علم است. عرب‌زبانان هم فارغ از عقیده و اعتقادشان، روش ایشان در سخن گفتن را نپسندیده‌اند و به همان روشی که پیش از این سخن می‌گفتند که زبان قرآن است، اکتفا کردند.

به‌خصوص که با خود این آیین هم تناقض دارد. ببینید بعد از اعدام باب در تبریز به‌دستور امیرکبیر و مقامات حکومت ایران که آن‌هم به دلیل جنگ‌های طبرسی و نی‌ریز بود، می‌گویند او را به عکا بردند و آنجا دفن کردند که خوب معلوم است فاصله بسیار زیاد است. خانم ثمالی، لطفاً درمورد نگاه بهائی‌ها به مسلمانان بفرمایید که چگونه است؟ چرا بهائی‌ها حرف‌های دیگران را گوش نمی‌کنند تحت عنوان ردیه و منع می‌کنند از خواندن آن‌ها و می‌گویند باید اعراض کرد. شما فرمودید علتش این است که خودشان را بالا می‌بینند و دیگران را تحقیر می‌کنند، در این باره برایمان توضیح می‌دهید:

معروف است که هرچه بار درخت بیشتر است، افتاده‌تر است. رسول گرامی اسلام (صل الله علیه و آله و سلم) با آن مقام عظیمی که دارند، می‌فرمایند من نسبت به پیامبران سابق، مثل عمارتی هستم که همه‌ی اجزایش ساخته شده و تنها یک آجر آن باقی مانده و من آن آجرم. این را مقایسه کنید با بهاء که گفته است جمیع ادیان، به‌مثابه قطره است و آیین من دریاست. هر شنونده‌ای مشتاق می‌شود که با این دریا آشنا شود. وقتی در این وادی قدم می‌گذارد، به او می‌گویند بسیاری از این آیات، کیسه‌کیسه در شط ریخته شد، چون خلق آن‌ها را نمی‌فهمیدند. این جمله معروف است که یک نویسنده‌ی خوب کسی است که سخنانش عوام‌فهم و خواص‌پسند باشد. اینکه کسی مطلبی بگوید که کسی نفهمد، یک نکته‌ی منفی است. وقتی صحبت از نماز می‌شود، می‌گویند نماز نه‌رکعتی را دزدیدند! شما تصور کنید وارد جمعی می‌شوید و به شما می‌گویند ما برای شما خیلی تدارک دیده بودیم، ولی احساس کردیم شاید این‌ها برای شما بد باشد، همه را جمع کردیم. این حرف محکمه‌پسند نیست، به طنز شبیه است. من بهائیان را دعوت می‌کنم که تحری حقیقت کنند.

جدای از مقوله کیفیت به لحاظ کمی ببینید سخنان بهاء چقدر است. حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه ‌السلام) بالغ بر ۵۰۰۰ کلمات قصار دارند که هرکدامش دنیایی است. درحالی‌که هنوز برایم سؤال است کجای این کلمات بهاء مکنونه هست؟ وقتی شما کلمات مکنونه را بخوانید، متوجه می‌شوید که هیچ‌چیز مکنونه‌ای در این‌ها نیست. شاید این‌ها می‌خواهند این‌جور جلوه دهند که گنجی درون این‌ها هست. یا مثلاً صحیفه سجادیه که مطمئن هستم کمتر بهائی حتی اسم آن را هم شنیده باشد که به زبور آل محمد (علیهم‌السلام) معروف است، حضرت در قالب دعا، مطالب عمیق خداشناسی، حکمت‌ها و نکات اقتصادی و فرهنگی را بیان کرده‌اند. به ‌قول بزرگواری خود این کتاب یک دانشگاه است. سایر فرمایش‌‌های ائمه اطهار هم همین‌طور است. در اسلام طب الائمه و طب الرضا هست و در آیین بهائی تنها یک لوح طب است در حد یک صفحه. در حالی‌ که اگر با طب الائمه آشنا شوند، خواهند دید یک اقیانوس بی‌کران است. این‌ها را در یک کفه‌ی ترازو قرار دهند و بعد ببینند در بهائیت مقابلش چه دارند؟ متأسفانه در بهائیت بی‌انصافی بیداد می‌کند. مادرم گفتند که بهائی‌ها عاشق هستند، واقعاً همین‌طور است. برخی از آن‌ها عاشق هستند و اتفاقاً خداوند دست آن‌ها را که خالصانه عاشق هستند می‌گیرد. خدا می‌فرماید این‌ها عاشق یک مسیر باطل‌اند، اگر حقیقت را بشناسند چه خواهند کرد؟ قریب ‌به‌اتفاق بهائی‌ها، به این‌جهت بهائی هستند که اسلام را یک آیین تاریخ‌مصرف‌گذشته ـ العیاذبالله ـ می‌دانند، علی‌رغم اینکه در ظاهر علاقه نسبت به اسلام وجود دارد، وقتی‌که تأمل کنیم می‌بینیم که این یک ارادت حقیقی نیست و در بسیاری از موارد خلاف آن دیده می‌شود. اگر بهاء خودشان را از جانب خدا می‌دانند، باید نسبت به اسلام که غریب واقع شده، روشنگری می‌کردند. دشمنان اسلام می‌گویند اسلام به زور شمشیر پیش رفت، درحالی‌که دکتر زرین‌کوب در کتاب ارزشمند کارنامه اسلام، آنالیز کردند که گرچه لشگرکشی‌هایی بوده، آن‌هم نه توسط پیامبر و ائمه که توسط دیگران، امّا روی عقاید مردم شمشیر کشیده نشده. نهایت تأسف است که عباس‌افندی به‌ جای اینکه از اسلام دفاع کند، می‌گوید ما هم اگر می‌خواستیم با شمشیر عقایدمان را پیش ببریم خیلی زودتر و بیشتر پیشرفت می‌کردیم. این جای تأسف است و نهایت بی‌انصافی است. یا جای دیگر جناب قدوس که از چهره‌های شاخص است، در واقعه‌ی قلعه‌ی طبرسی اشاره می‌کند که اگر ما هم مانند حضرت رسول می‌خواستیم شمشیر بکشیم و دشمنان را مجبور به پذیرش اسلام کنیم، می‌توانستیم و این نهایت بی‌انصافی و کذب است که کسی حضرت رسول را متهم کند به این امر. به این جهت بهائی‌ها احساس قشنگی نسبت به اسلام ندارند و چون این احساس را ندارند، با خودشان می‌گویند: ممکن است این آیین پوشالی باشد یا آنکه مخصوص انسان‌های جاهل و عرب دوران پیامبر است؛ پس بهتر است خودمان را به‌خواب بزنیم. عدم اعتقاد به آخرت و عدم شناخت اسلام باعث می‌شود آنچه ‌که باید، تحقق پیدا نکند.

اجازه بدهید چند نمونه دیگر برای شما عرض کنم. بهائی‌ها خیلی افتخار می‌کنند که از تعالیمشان این است که آدم روی مبل یا صندلی بنشیند و روی زمین ننشیند. روی زمین نشستن را مخصوص عرب‌های دوره‌ی پیغمبر می‌دانند. برای آن‌ها خیلی ثقیل است که روی زمین بنشینند. ما هم هنوز مبل داریم. ولی من در اتاقم بساط نشستن روی زمین برای خودم جور کرده‌ام. حضرت رسول (صل الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: وقتی خشمگین شدی بنشین روی زمین. انگار زمین یک ویژگی خاصی دارد. من سال‌ها پیش در مقاله‌ای در یکی از مجلات خارجی خواندم که اروپایی‌ها روزهای تعطیل دوست دارند خارج از شهر بروند و روی زمین بنشینند. اما بهائی‌ها همه‌ی این‌ها را به چشم حقارت نگاه می‌کنند. می‌گویند خوب این‌ها مسلمان‌ها هستند دیگر! جهان سومی‌اند، کفش در می‌آورند، روی زمین می‌نشینند و… این آداب و رسوم و سنت‌ها را عقب‌افتادگی تلقی می‌کنند.

یک نمونه‌ی دیگر عرض کنم، آقای دام‌پزشکی تعریف می‌کرد که برای دوره‌ای به ژاپن رفته بود. آن پانسیونی که گرفته بود، خانمی که راهنمایی‌اش می‌کرد تا دم در رسید گفت: لطفاً کفش‌هایتان را درآورید. ژاپنی‌ها که اوج پیشرفت‌اند، روی زمین می‌نشینند. باید این حرف‌ها را به بهائی‌ها بگوییم. تعلیم و الزام روی مبل نشستن و روی زمین ننشستن، نشانه‌ی پیشرفت و مدرن بودن نیست.

یا مثلاً شستن پا با آب سرد، که بهاءالله خواسته خودش را دایه‌ی دلسوزتر از مادر نشان بدهد، گفته در اسلام شست‌وشو با آب سرد است، من برای اینکه خودم را مهربان جلوه دهم، می‌گویم برای این کار از آب نیم‌گرم استفاده کنیم. خود من قبلاً فکر می‌کردم چقدر همه چیز این آیین ملایم است، اما بعداً متوجه شدم شست‌وشو با آب سرد نه تنها نشان خشونت یا عقب‌افتادگی نیست، بلکه برای خودش فلسفه‌ای دارد. هنگامی که حضرت ایوب به آن بیماری مبتلا شدند، خداوند فرمود: پایت را در این چشمه‌ی آب سرد بگذار. آب سرد برای دفع برخی بیماری‌ها و تنش‌ها خیلی مؤثر است. در مسائل طبی و حتی خوراک و پوشاک نیز اسلام، تعالیم پیشرفته‌تری نسبت بهائیت دارد. مثلاً در مورد تغذیه، صبحانه جایگاه مهم‌تری نسبت به سایر وعده‌های غذایی دارد. میرزا حسین‌علی نوری در جایی گفته است صبحانه کم بخورید. ((مجموعه الواح مبارکه (چاپ مصر)، ص۲۲۴: أکل القلیل فی الصَّباح انّه للبدن مِصباح)) در این موارد، تعالیم بهاء با اسلام ضدیت دارد. باید از آن‌ها بپرسیم آیا دوران صبحانه‌ی کامل خوردن هم گذشته است؟

من در عمرم تنها یک‌بار شکوه کردم که خدا را شکر آن هم باطل از آب درآمد. آن موقع‌که بهائی بودم به محضر خدا عرض کردم خدایا! اسلام دینی به این قشنگی! چرا بعد از اسلام دین دیگری فرستادی؟! بعد هم فهمیدم که شکوه‌ام باطل بود.

 

ادامه این مقاله را در قسمت سوم مطالعه نمایید …

کلیک کنید: قسمت اول

کلیک کنید: قسمت سوم

 

منبع: فصل‌نامه بهائی‌شناسی، شماره ۶

اطلاعات بیشتر

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

15 − 5 =

دکمه بازگشت به بالا