اجتماعیمقالات

چرا از بهائیت برگشتم … گزیده‌ای از سرگذشت ۶ برگشته از فرقه‌ بهائیت

اینگ بارتل (Inge Barthel)

دلیل من برای ترک بهائیت و خروج از جامعه بهائیان، به شروع تفکرات من درباره چهارچوب آینده سیاسی/ دینی باز می‌گردد.

در شرایط و وضعیت ایده‌آل بهائی، پس از آن‌که مردم فوج فوج بهائی شده و اکثریت جمعیت جهان بهائی شدند، بیت العدل جهانی موظف خواهد بود تمام احکام و قوانین موجود در کتاب اقدس را، که در حال حاضر امکان اجرا و تنفیذ ندارد، یک به یک، به مورد اجرا بگذارد. تا آنجا که من متوجه می‌شوم، هر بیت العدلی که بر سر کار باشد، صرف‌نظر از نحوه‌ی انتخاب و مدت زمان اشتغال آنها، که یک دوره یا چند دوره باشد، هیچ چاره‌ای ندارد جز آنکه احکام و قوانین موجود در کتاب اقدس را به اجرا بگذارد؛ زیرا آنها صلاحیت نسخ و تغییر احکام و نوشته‌های صریح بهاءالله را ندارند. بنابراین همه اعضای جامعه بهائی تابع قوانین کتاب اقدس گشته و محافل محلی بهائی حاکم و مجری احکام اقدس بر آنها خواهند شد. به عبارت دیگر این شرایط، موجب وضعیت “دولت در دولت” خواهد شد. اگر این مطلب را هم اضافه کنیم که بهائیان از مشارکت در فعالیت‌های سیاسی (سکولار) جامعه منع شده‌اند، مگر رأی دادن در کشورهایی که رأی دادن در آنجا الزامی است، آن‌گاه می‌توانیم تصور کنیم که حکومت بهائی (حکومت مبتنی بر احکام دینی بهائی) به‌طور غیر مستقیم پدیدار گشته است.اینگ بارتل

اگرچه شخصاً عقیده دارم که قوانین و روش و برنامه بهائیان قابلیت اجرایی ندارد، ولی به هرحال این نتیجه منطقی طرحی است که توسط بهاءالله تدوین و تنظیم شده است. بنابراین چرا باید آنجا می‌ماندم؟! من نیازی به بحث درباره مطالب و مفاهیم روحانی و اخلاقی در آثار و نوشته‌های بهاءالله و عبدالبها، و حتّی بعضاً شوقی افندی و بیت العدل نمی‌بینم.

با توجه به چالشی که برای سلامتی من بروز کرد و برایم امکان مرگ ناگهانی وجود دارد، نظر و دیدگاهم عوض شده و دانستم که دیگر مایل نیستم به‌عنوان فردی بهائی بمیرم، زیرا در آن‌صورت ترتیبات پس از مرگ و ارث و میراث من تابع احکام و قوانین بهائی می‌بود، نه آن‌طور که خود مایل به آن بودم. آنجا بود که تصمیم گرفتم بهائیت را ترک کنم.

 

یونا وینترز (JONAH WINTERS)

من برای مدت ۸ سال بهائی فعالی بودم، ولی به مرور اعتقاد و باورم نسبت به بهاءالله را از دست دادم و به عقیده مسیحی خود بازگشتم و عضو کلیسای کاتولیک شدم. تقریباً دوران زندگی بهائی خود را فراموش کرده بودم، تا آن‌که اخیراً چند گفتگو درباره ترک بهائیت داشتم.

این گفتگوها مرا متوجه دو نکته کرد:

۱- قبلا لزومی برای بیان استدلال درباره خروجم از بهائیت نمی‌دیدم؛ لذا الآن که به آن دوران نگاه می‌کنم، گاهی در تبیین و تنظیم دلایل و استدلال دچار مشکل می شوم. این وبلاگ عرصه‌ای برای تفکر و یادآوری آن استدلال‌ها است.

۲- بهائیانی که من می‌شناسم عموماً دچار بی‌اطلاعی فاحش و یا دارای اطلاعات نادرست و غلط درباره سایر ادیان هستند. آنچه را که می‌دانند یا فکر می‌کنند که می‌دانند یا به‌طور افواهی و عامیانه، و یا از طرق دوستان و مبلغان بهائی کسب کرده‌اند. چون من خودم مسیحی هستم؛ در این خصوص به نگرش آنها درباره مسیحیت حساس شده‌ام. لذا وبلاگ من محلی برای توضیح و تشریح مسیحیت برای بهائیان می‌باشد. (منظورم از مسیحیت، شاخه کاتولیک – ارتدکس مسیحی است که تقریباً اکثریت قاطع جهان مسیحی را در برمی‌گیرد.)

 

استیون شول (scholl Steven)

نامه‌ای از یکی از  مشاورین قاره‌ای دریافت کردم که من در صف افراد اعلامی به‌عنوان ناقض عهد و میثاق هستم! آن‌قدری که خانواده‌ام ناراحت شدند، این حرف در من اثر نداشت. همسرم و بسیاری از بستگانش بهائی هستند. تهدید و مشکل خطرناک این بود که اگر من به‌عنوان ناقض عهد و میثاق اعلام می‌شدم، آن‌وقت همسرم هم به‌عنوان تماس و رابطه با چنین فردی در معرض طرد و تکفیر قرار می‌گرفت، همچنین بسیاری از بستگان و آشنایان نزدیک ما؛ او باید یا مرا انتخاب می‌کرد و یا سایر بستگان  و تشکیلات دینی‌اش را. همسرم به هیچ وجه قصد طلاق و جدایی از مرا نداشت و می‌خواست زندگی ما ادامه پیدا کند. ولی اگر خواهرش هم به ارتباط با ما ادامه می‌داد او نیز به همراه همسر و فرزندانش به طور اتوماتیک، به عنوان ناقضین عهد و میثاق معرفی می‌شدند. بسیاری از دوستان نزدیک من هم، به اتهام ارتباط با من باید عنوان فرد مرتد و کافر را پذیرا می‌شدند.استیون شول

تمام این داستان بحث پوچ و قرون وسطایی است. ولی واقعیت همین است! و چه‌طور می‌توان عضو سازمان و تشکیلاتی بود که تا این حد می‌تواند علیه شما خشن و ظالمانه تصمیم بگیرد؟ این دلیل اصلی کناره گیری داوطلبانه من از بهائیت  بود. نه برای این‌که از مجازاتی فرار کنم، بلکه از آن جهت که جامعه بهائی، به لحاظ معنوی و روحانی دچار بیماری و انحطاط گردیده است. بسیار غمگین و متاسف شدم که خانه و کاشانه‌ای که برای مدت ۲۵ سال آن‌را جهت امور دینی و معنوی خود انتخاب کرده بودم  تبدیل به زندان و کابوسی شده است.

 

جنیفر تایدوِل   (Jenifer Tidewell)

متن موجود عصاره و چکیده مقاله جنیفر درباره علت جدایی‌اش از بهائیت است: زنی که زمانی عضو محفل محلی بهائیان و لجنه (کمیته) تابع آن بود؛ ولی متعاقباً از بهائیت کناره گرفت و دوباره به مسیحیت بازگشت. او چند دلیل برای ترک بهائیت ذکر کرده است:

۱- جلسات ضیافت بهائی فاقد روحانیت و بار معنوی است.

۲- در بهائیت، فرد روحانی‌ای که تذکر اخلاقی و معرفتی بدهد، وجود ندارد.

۳- جامعه بهائی دچار “خستگی مزمن ” شده و از پا افتاده است.

۴- فشار زیادی برای کار تبلیغ روی بهائیان است.

۵- شکاف ناخوشایندی بین بهائیان و غیر بهائیان ملاحظه می‌شود.

۶- بهائیت مبانی عقلانی و کلامی متزلزلی دارد.

۷- فقدان محیط آزاد برای بحث و گفتگوی عقلانی و روشنفکری در درون جامعه بهائی

۸- تاکید بیش از حد بر یک صدایی و وحدت، به‌عنوان هدف نهایی

۹- آثار و ادبیات بهائی فاقد جنبه‌های معرفتی عمیق است؛ برای همه چیز پاسخ‌های ساده و روشن تهیه شده است.

 

فرانسوا خاویر مارتین دِ لاسال ( Martin delasal)

فرانسوا عقیده دارد تعالیم بهائی چیزی جز توهّمات و شستشوی مغزی نیست!

اولین بار وقتی با بهائیت آشنا شدم، تصور کردم که یک دین آسمانی باشد. دینی که برای اولین بار می‌دیدم مدارا و روا داری را تبلیغ می‌کند و من در آن احساس خوبی داشتم. بهاءالله خود را دنباله روی راه زرتشت، موسی، مسیح و حضرت محمد (صلوات الله علیه و آله و سلّم) و تعالیمش را دنباله تعالیم آنها می‌دانست. این بسیار عالی بود. به نظر من نظم جدید جهانی عالی، و تصمیمات بیت العدل هوشمندانه می‌آمد.

ولی هنگامی که متوجه شدم آنچه آموزش می‌دهند با تحریف و دست‌کاری توأم است، به نظرم کار آنها نوعی شستشوی مغزی و عملکرد آنها فرقه گرایانه به نظر می‌رسید. ناچار شدم از جامعه بهائی خارج شوم تا آزادی اندیشه و فکر خود را حفظ کنم.

ازعملکرد آنها متأسفم و امیدوارم که روش آموزش تعالیم خود (روش کلاس‌های روحی) را ترک کنند، و من بتوانم دوباره به آنها ملحق شوم.

 

دیوید و. لِنینگ (David w.Lehning)

من از پیروان و اعضای پیشین بهائیت هستم که بر اثر روحیه نسبتاً برتری طلبانه و روش کنترل تشکیلاتی در جامعه امر از آن اخراج شدم. به نظر می‌رسد شرایط اقتدارگرایی و کنترل تشکیلاتی، از زمانی که من از جامعه امر خارج شدم، بدتر شده است. آدرس بهائیان اصلاح طلب آمریکا را در وب سایت یک بهائی دیگر دیدم و به آن مراجعه کردم. من به مطالب عرفانی و معنویت گرایی، و نیز ابعاد عرفانی نصوص مقدسه علاقه‌مند هستم؛ ولی همین چند سال پیش بود که مرا به اتهام “تفسیر غیر رسمی” نصوص اصلی بهائی متهم به نقض عهد و میثاق کردند. من سرانجام گفتم دیگر کافی است، از جامعه امر خارج شدم و دیگر علاقه‌ای به بازگشت به آن ندارم؛ ولی البته دوست داشتم بدانم که سرنوشت همجنس‌گرایان در بهائیت به کجا رسید؟ و این موضوع مرا به گروه بهائیان اصلاح طلب رساند. به نظر می‌رسد که افراد در جامعه بهائی چند چهره دارند. آنها می‌توانند چهره دوستان بهائی مهربان را به نمایش بگذارند؛ و سپس چهره فردی که نسبت به دیگران قضاوت قاطع می‌کند و یا چهره بهائی قدرت طلب و اقتدارگرا. از نظر من بهائیت به هیچ روی بهتر از گروه‌های فرقه‌ای و مذهبی کالتی نیست. جامعه بهائی نیز همچون گروه‌های مشابه، اقدام به کنترل و نظارت شدید بر اعضایش و نگاه تعصب آمیز دارد. من مایلم آزادی فکر و عقیده، پرسشگری و معنویت گرایی خود را فارغ از جزمیت‌ها و اقتدارگرایی دینی حفظ کنم.

 

کارن حایر باکت ( باکِه )  (Karen Hayer Bacquet)

خانم کارن باکت وب سایتی حاوی مقالات درباره مباحث و تعارضات موجود در آیین بهائی دارد. او یکی از تاثیرگذاران بر روند اصلاح‌گرایی و اندیشه پردازان درباره سازمان و تشکیلات و فرهنگ بهائی است.بهائیت - کارن حایر باکت

سلسله مقالات او موجب توجّه و تفکر بسیاری از افراد نسبت به مطالب و مفاهیم نادرست و غلط در سنّت و آیین بهائی می‌باشد. اوعقیده دارد بهائیان در حرف و ادعا، پر مدّعا، و در عمل، ضعیف و ناکارآمد می‌باشد. مقالات مشارالیه‌ها بسیار ارزشمند و آگاهی بخش است: ” شورشیان در جامعه امر” ، “متلاشی ساختن گروه تالیسمان” ، “خروج فوج فوج از جامعه بهائی” ، “بهائیت آیینی بدون توازن” ، “بنیادگرایی بهائی” ، “هر کس دوست دارد بر جهان حکومت کند، ولی بعضی افراد برابرتر از دیگران می‌باشند” ، “باکره بهشتی” و …

 

سوشی تومو (Sochi Tomoe)        

به نظر او بهائیت آیینی به غایت بی‌محتوا و کسالت بار و فاقد هرگونه راه حل برای مشکلات و آلام جوامع بشری است. لذا او تصمیم گرفت بهائیت را ترک کرده و به جامعه مسلمانان بپیوندد.

 

گرگ ساوت ورث (Greg Souhtworth)  

من نیز برای مدت حدود ۴ سال بهائی بودم، در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۹۰ با ملاحظه ناهمخوانی و تعارض بین تعالیم و ادعاهای بهائیان درباره مترقیانه و باز و روشن بودن دیدگاه‌های بهائی و آن “استبداد و تنگ نظری و تفتیش عقاید جدیدی” که در عمل به اجرا گذاشته بودند، از خواب و خیال بیدار و متوجه حقایق شدم. این آگاهی و توجه هم از ملاحظه تعارض بین تعالیم و شعارها، و آنچه در عمل مشاهده می‌کردم به‌وجود آمد؛ مثل تعلیم تساوی حقوق رجال و نساء؛ ولی زنان نمی‌توانند به عضویت بیت العدل در آیند. همچنین تفکر و نگرش مخالفت با همجنس‌گرایان، مغایر با ادّعا و ایده وحدت عالم انسانی می‌باشد. البته من خودم چنین مشکلی ندارم، ولی می‌دانم که افراد دگرباش در جامعه بهائی دچار مشکل شده‌اند.

آخرین تعارضی هم که مشاهده کردم دو جنبه داشت. یکی از آنها برخی نوشته‌های عبدالبهاء و تلاش پرهیاهوی او درباره علم و علمی نوشتن است. شاید بتوان برخی از نوشته‌های او را با این توجیه که جنبه “مثال و استعاره” دارد توجیه کرد؛ ولی قطعاً بسیاری از آنها اشتباه و غلط است. همچنین به نظرم حالت از خود راضی بودن و لحن حق به‌جانب گفتار او مناسب نیست. شاید با این توجیه که او طرز فکر قدیمی و نگاه قرن نوزدهمی به مباحث و مطالب داشته، می‌توانستم خود را تسکین دهم؛ ولی لحن غرورآمیز او مرا اذیت می‌کند.

بخش دوم، البته تا حدی شخصی است. من در زندگی سختی و مشکلات زیادی تحمل کرده‌ام و شاید چشم انتظار اندکی حمایت عاطفی بودم. ولی آنچه که با آن مواجه شدم اصرار برای پرداخت پول و تبرعات و اعانه برای پروژه‌های مختلف، و فشار برای تبلیغ و بهائی کردن دیگران بود. ما در شهر کوچکی بودیم و جامعه بهائی کوچکی داشتیم، و لذا فشار بیش از حد برای تبلیغ و بهائی کردن دیگران بسیار زننده بود، اگر نگویم که می‌توانست موقعیت شغلی و اجتماعی مرا با خطر مواجه سازد. درهر صورت این کار تجربه و حس بسیار منفی در من به جا گذاشت.

 

تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۶

منبع: بهایی پژوهی

اطلاعات بیشتر

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 − 5 =

دکمه بازگشت به بالا