این مقاله سعی دارد تا با اطلاعات محدود موجود، به بررسی مختصری از نظرات و دیدگاههای برخی از روشنفکران منتقد به تشکیلات بهائی بپردازد، هر چند که لازم است محققان فرهیخته در این میدان وارد شده و بررسیهای کاملتری را به علاقهمندان این حوزه ارائه نمایند. از زمان پیدایش آیین بهائی تاکنون، آموزههای این نحله فکری همواره در معرض نقد و انتقاد قرار داشته و اعتراضات گوناگونی به آن وارد شده است. علمای مسلمان و مسیحی((افرادی چون ویلیام مک الیوی میلر، فرانسیس بکویت، ونس سالس بوری، ساموئل گراهام ویلسون و …)) و به طور کلی طرفداران ادیان الهی با نگارش کتابهای مختلف، بیشترین اعتراض را به مشروعیت و آموزههای آیین بهائی که خود را تکامل یافتهی اسلام و ادیان الهی میدانند وارد آوردهاند. علاوه بر طرفداران ادیان توحیدی و اندیشمندان مذهبی، بهائیت مورد نقد نویسندگان و اندیشمندان غیرالهی نیز قرار گرفته و هر یک از منظری خاص آموزههای این آیین ایرانی نوظهور را به باد انتقاد گرفته و اعتراضات جدی به آن وارد آوردهاند.
درحالی که دیدگاههای گارلینگتن و انتقادهای او به آیین بهائی حاصل سالها حضور او در مجامع بهائی و آسیبشناسی دقیق از آموزههای بهائی است. به قول جفری ج کریبال، استاد رشته مطالعات دینی دانشگاه رایس آزادی فکر و اندیشه یک کالای بشری نیست که بتوان آن را تقدیم و تسلیم مقامات دینی از جمله مقامات و رهبران بهائی کرد. امروز اگر جهان به چیزی احتیاج داشته باشد، این همان مباحث انتقادی درباره و در درون هر فرهنگ دینی است. به عبارت دیگر نباید پژوهشگران و محققان را ملزم کنیم که اندیشهی خود را با آراء و عقاید آیینی که مورد بررسی و پژوهش قرار میدهند، منطبق نمایند. گارلینگتن مانند طبیبی حاذق به مشکلات و نابسامانیهای درون دیانت بهائی پرداخته و به چالشهای موجود در رهبری آیین بهائی اشاره مینماید. در بندهای زیر با برخی از نظرات ایشان که از کتاب «آیین بهائی در آمریکا» انتخاب و ترجمه گردیده است، اشاره میشود.
جامعه بهائی در شروع هزاره سوم، مترصد است تا وارد فاز جدیدی در توسعه تاریخی خود شود. طی ۱۵۰ سال گذشته، آنها از یک گروه ناشناختهی جدا شده از جامعه شیعهی اسلامی، به آنچه که برخی جامعهشناسان آن را جنبش دینی جدید مینامند بدل شده و حال آماده است تا به یک آیین جهانی تبدیل شود. همچون سایر گروهها و جوامع دینی، جامعه بهائی نیز با داشتن مواضع سنتی، با چالشهای مدرنیته مواجه است. در این رابطه، رهبری بهائی نه تنها ناگزیر از پاسخگویی و حل برخی مسائل مربوط به هویت بهائی است، بلکه باید به موارد دیگری از جمله انحصار عضویت مردان در بیتالعدل جهانی، تنش فزاینده بین گروهی از عالمان و روشنفکران بهائی با مسئولان تشکیلات اداری و موضع رهبری بهائی درباره رابطه آینده بین دین و حکومت پاسخ دهد. ولی به هرحال، یک چیز قطعی است: این که چند میلیون بهائی و غیربهائی، توجه خود را به عقاید و اصول ارائه شده از سوی بهاءالله و پسرش عبدالبهاء معطوف کردهاند. حال زمان آن رسیده، که با جزئیات و دقت بیشتر این مباحث را بررسی کنیم. در رابطه با موضوع رهبری کاریزماتیک، برخی از تحلیلگران اظهار میدارند که با درگذشت عبدالبهاء، جامعه بهائی دچار خلاء عاطفی شد. لذا جای تعجب نیست که هنوز در میان بهائیان غربی تمایل برای یافتن و داشتن مقامات و مسئولانی است که بتوانند نیازهای روحی و روانی خود را با آنها در میان بگذارند. شوقی افندی ظرفیت و علاقهای برای ابراز شخصیت کاریزمایی نداشت. در مقابل او تلاش کرد که خلاء عاطفی را با ایجاد یک ساختار و تشکیلات مستحکم پر کند. علیرغم روش و منش او، عدهای روند اهمیت دادن بیش از حد به رهبری بهائی و «بت کردن» گاردین را کلید زدند. این واقعیت که شوقی افندی در انزوا زندگی میکرد و بهندرت گوشه تنهایی خود را در حیفا رها میکرد، شخصیت او را کمی رازآلود نشان میداد تا فضا برای افسانه پردازی ایجاد شود. برای مثال، غیرعادی نبود که از بهائیان بشنوی که باور دارند شوقی افندی پسری دارد و در خفا نگهداری میشود. با فوت ناگهانی شوقی و اطلاع از این واقعیت هولناک که دیگر ولی امری در کار نیست، جنبهی کاریزمایی رهبری بهائی به پایان خود رسید. اگرچه بعضاً تلاشهایی برای متعالی نشان دادن جایگاه بیتالعدل جهانی صورت میگیرد، ولی این حقیقت که رهبری بهائیان نه در دست یک شخص، بلکه در کنترل یک نهاد است، ضرورتاً بیانگر «عادیسازی و غیر قدسی شدن» رهبری بهائی است.((کتاب آیین بهائی در آمریکا، ویلیام گارلینگتن، قسمت جمعبندی))
گرچه آیین بهائی تساوی رجال و نساء را به عنوان یکی از اصول و تعالیم خود قرار داده، ولی زنان در بیتالعدل جهانی بالاترین مؤسسه اداری و تشکیلاتی آن، جایی ندارند. علت بیان شده برای این ممنوعیت، عبارت بهاءالله در کتاب اقدس است که در آن از «رجال بیت عدل» سخن رانده،((بهاءالله، کتاب اقدس، صفحه ۵۰ فراز ۵۳)) و چون درباره آن عبارت از عبدالبهاء پرسش شده، پاسخش چنین بوده: بنابر احکام آیین بهائی، زنان در همه حقوق با مردان برابرند، مگر در عضویت در بیتالعدل جهانی؛ زیرا همانگونه که در متن و نص کتاب آمده، هم ریاست و هم عضویت در بیتالعدل، در انحصار و خاص مردان است.((عبدالبهاء منتخب مکاتیب، جلد ۱ صفحه ۷۷)) بعدها در نامهای که از سوی شوقی خطاب به یکی از بهائیان نوشته شده، او بیان داشته: لوحی از عبدالبهاء موجود است که در آن او به صراحت بیان داشته که عضویت در بیتالعدل جهانی محدود به مردان است و دلیل و حکمت آن، در آینده به طور کامل، روشن خواهد شد. کسانی که از ادامهی ممنوعیت حضور زنان در بیتالعدل طرفداری میکنند، عقیده دارند که عبدالبهاء و شوقی افندی این موضوع را کاملاً روشن کردند که حضور و خدمت زنان در بیتالعدل جهانی مجاز نیست و از آنجا که بیتالعدل حق تفسیر و تبیین متون و نصوص بهائی را ندارد و بدون حضور یک ولی امر زنده، اساساً چنین جایگاهی دیگر وجود ندارد، لذا هیچ تغییری در آینده متصور نیست. این دیدگاه با توجه به پیام ۱۹۸۸ بیتالعدل جهانی، مورد تأیید قرار گرفت: «همان طور که قبلاً بیان گردید، قانون عدم عضویت زنان در بیتالعدل جهانی در نصوص مذکور است و دارندگان حق تبیین و تفسیر هم آن را تأیید کردهاند. بنابراین، هرگونه تغییر در این قانون، نه درحال حاضر و نه در آینده، قابل بحث و بررسی نیست.»(( کتاب آیین بهائی در آمریکا، ویلیام گارلینگتن، فصل هشتم، زنان و بیتالعدل جهانی))
از آنجا که مفهوم عصمت، بخش و جزئی از عقاید بهائی استاندارد است، لذا میتوان گفت که موضوع عصمت برای غالب بهائیان آمریکایی محل بحث و تردید نیست. مسئله زمانی ظاهر میشود که بخواهیم ببینیم منظور از عصمت چیست؟ باور بهائیان بر این است که آثار و نوشتههای بهاءالله، به عنوان ظهورالله، آسمانی تلقی میشود و تفسیر عبدالبهاء و شوقی افندی بر آن نوشتهها نیز آسمانی و الهامی است. اگر از موضوعات و ظرایف الهیاتی بین «دارای منشاء الهی» و «الهام الهی» صرفنظر کنیم و آن را به کناری بگذاریم، حوزهی اختلاف به این مطلب باز میگردد که آیا فقط مطالب مربوط به بخش الهیات و اخلاق در گفتار و نوشتار این شخصیتهای مرکزی بهائی مصون از خطا است؟ یا مطالب و نوشتههای آنها درباره تاریخ و علم همچنین است؟ در مورد شوقی افندی، بیتالعدل جهانی، مطالبی را به شرح زیر تصریح کرده است: عصمت گاردین صرفاً محدود است به مطالب راجع به امر و تفسیر و تبیین تعالیم. او در سایر زمینهها همچون اقتصاد، علوم و غیره دارای مقام عصمت نیست. در مورد بهاءالله و عبدالبهاء هیچ تعریف و توضیح قطعی ارائه نشده است. اگرچه بیتالعدل، در سال ۱۹۸۲، درباره بهاءالله نوشته است که او اخطار داده که عبارات و بیاناتش نباید در معرض قضاوت بر اساس استانداردهای حاصل از علوم بشری قرار گیرد. هیئت حاکمه عالی بهائی همچنین خاطر نشان کرده که هیچ مطلبی در نصوص بهائی وجود ندارد که بتوان اظهارات شوقی افندی درباره آن دسته از مطالبش که مستقیم مربوط به امر نیست (عدم داشتن مقام عصمت) شامل حال عبدالبهاء نیز بشود. شاید بتوان تفسیرهای بیتالعدل و درک و برداشت موجود در میان بهائیان آمریکا را اینطور خلاصه کرد که نوشتهها و آثار قلمی بهاءالله و عبدالبهاء را در حوزه هدایات روحانی و اخلاقی، مصون از خطا میدانند و اینکه هیچیک از آن دو مورخ و عالم و دانشمند نبودهاند. یک نکته قابل اشاره در این زمینه، بیان بهاءالله در لوح حکمت است که فیثاغورث فیلسوف یونانی را معاصر سلیمان نبی و امِپیدو کلس را همدوره حضرت داوود ذکر کرده است. در اینجا علم و مطلب مذکور توسط بهاءالله برگرفته از دانش تاریخنویسان سنّتی مسلمان است که او با آثار و نوشتههای آنها آشنا بودهاست. ولی هیچ یک از موارد و اظهارات فوق را تحقیقات تاریخی معاصر تأیید نمیکند. به همین ترتیب، مخالفتهایی نسبت به اظهارات مکرر عبدالبهاء درباره نفی تکامل، ابراز میشود. بعضی از بهائیان اظهارات عبدالبهاء را اینگونه توجیه میکنند که دیدگاه او بیانگر نگرش سنّتی درباره آفرینش است و یا اینکه گفته میشود عبارات عبدالبهاء را نباید تحتالفظی معنا کرد، بلکه حالت استعاره داشته و بیشتر اهمیت تربیت اخلاقی نوع انسان بهطور کلی، مورد نظر بوده است. گاهی اوقات در گذشته، برخی بهائیان به علت آنکه ماهیت مصون از خطای نوشتهها و نصوص بهائی را نپذیرفتهاند، مورد توبیخ و سرزنش قرارگرفتهاند؛ مثل زمانی که یک ناشر بهائی از یک مشاور قارهای اخطار کتبی دریافت کرد. که مطلب اینترنتی او که در آن بیان داشته که انتظار ندارد همه بهائیان هر آن چه بهاءالله و عبدالبهاء گفتهاند را باور داشته باشند، یا درک و برداشت غلطی از تعالیم بهائی است و یا فقدان باور به عقاید بنیادین بهائی. به نظر میرسد جامعه بهائیان آمریکا، برداشتهای مختلفی از عصمت و مصونیت از خطای نهادها و مؤسسات بهائی دارند. این مطلب تا حدی نتیجه به پایان رسیدن دوران ولایت امری است. الواح و وصایای عبدالبهاء به روشنی بیان داشته است که هنگامیکه بیتالعدل مبادرت به وضع قانون میکند باید مصون و فارغ از هرگونه تصمیمگیری غلط در نظر گرفته شود. در عینحال نباید این مؤسسه عالی را در سایر زمینهها همچون تبیین و تفسیر نصوص بهائی معصوم دانست، چرا که این حوزه انحصاراً حوزه عملکرد یک ولی امر زنده است. ابهام ذاتی و عدم وضوح بین دو مقولهی قانون گذاری و تفسیر، موجب شده که بسیاری از بهائیان هر عبارت از پیامهای بیتالعدل را مطلقاً صحیح بدانند. در این زمینه قابل ذکر است که نظر حاکم و غالب در بین بهائیان حاضر آن است که بیتالعدل از مقام عصمت موهوبی و هدایات مصون از خطا برخوردار است.(( همان، فصل ۸ ، عصمت فردی و جمعی))
فضای مجازی زمینه را برای بحث پیرامون مباحث علمی در یک مجمع عمومی (فروم) فراهم آورد؛ اگرچه خیلی زود به تعداد حاضران اضافه شد و البته جوّ عدم اعتماد و ترس هم پدیدار گردید. چنانکه یک محقق، در سال۱۹۷۷ طی نامهای به بیتالعدل چنین نوشته است: «من نگرانم که این موضوع نه تنها وحدت بهائی را تهدید کند، بلکه تصویر آیین بهائی را در چشم مردمان شایسته و صاحب نفوذ در دنیا به خطر اندازد.» پاسخ بیتالعدل نشاندهنده تفاوت بنیادین در نگرش و دیدگاه اعضای بیتالعدل و بهائیان نخبه و لیبرال نسبت به پژوهش علمی در آیین بهائی است: پارادایم مرتبطی برای پژوهش درباره بهائیت به تدریج موضع خود را در برتری دادن به فرهنگ علمی و آکادمیک در قرن حاضر، تقویت کرده است. این پارادایم اصرار دارد که همه پدیدههای روحانی و اخلاقی باید با استفاده از ابزار علمی سنجیده شوند، به طوری که این روش مباحث تداوم رابطه خداوند با مخلوقاتش و دخالت خداوند در سرنوشت تاریخ بشریت را انکار میکند. ولی از دیدگاه بهائی دقیقاً همین دخالت است که موضوع کانونی و اصلی در تعالیم بنیانگذاران بهائی است، که باید مورد مطالعه قرار گیرد. برخی از محققان طرفدار بیتالعدل بر این عقیده پافشاری کردهاند که باید روش و پارادایم جدیدی برای مطالعات بهائی به کار برد که مواد زیر را دربر داشته باشد:
۱- مطالعات بهائی نباید گزینشی و در انحصار افراد خاصی باشد، بلکه همه اعضای جامعه بهائی، بدون استثناء باید بتوانند وارد این عرصه بشوند.
۲- پذیرش این نکته و شرط اولیه که مطالعات بهائی باید در خدمت امر بهائی باشد.
۳- دفاع و حمایت از این نظریه که مطالعات بهائی نباید موجب تفرقه و اختلاف در درون جامعه بهائی گردد.
۴- داشتن این عقیده و اعتقاد که یکی از وظایف پژوهشگر حوزه بهائیت آن است که هرگز در مخالفت با امر بهائی بحث و مجادله نکند.
۵- اقرار و اذعان به این که تلاش برای اعتراض دینی برای یک پژوهشگر بهائی، اساساً نوعی عدم صداقت است.
۶- اعلام موافقت با این مطلب که پژوهشگران بهائی در خصوص موضوعاتی که در حیطه تخصص یا مسئولیت آنها نیست، اظهارنظر نکنند، از جمله از انتقاد در خصوص نظم اداری و تشکیلات بهائی بپرهیزند.
۷- خودداری از اظهار این که امر بهائی شبیه سایر ادیان و ساختارهای آنها است و یا دارای نقایصی مشابه به نقایص آنها است.
۸- اقرار به این که نصوص و آثار و نوشتههای بهائی فراتر از محدوده تحلیلهای علمی انتقادی است.
ادامه این مقاله را در قسمت سوم مطالعه نمایید …
کلیک کنید: قسمت اول
کلیک کنید: قسمت سوم
منبع: فصلنامه بهائیشناسی، شماره ۲ و ۳