اجتماعیمقالات

مناظره مکتوب بین داگلاس مارتین، عضو پیشین بیت‌العدل با خوان کول (قسمت دوم)

نگاهی به مناقشه بیت‌العدل با روشنفکران بهائی
مقدمه:
از اوایل دهه ۱۹۹۰، با گسترش فضای مجازی، این امکان برای روشنفکران بهائی به‌وجود آمد تا اعتراضاتی را به دیدگاه  و عملکرد رهبری جامعه بین‌المللی بهائی بیت‌العدل به‌عمل آورند. این روشنفکران که نوعاً از تحصیلات آکادمیک و مطالعات گسترده در حوزه‌ی بهائی برخوردارند، عملکرد رهبری بیت‌العدل و اقدامات مستبدانه و خداگونه‌ی آن‌را مورد انتقاد قراردادند. بیت‌العدل، که خود را  مصون از خطا و لغزش می‌پندارد، در مقابل این انتقادات تاب نیاورد و مخالفت با روشنفکران و فرهیختگان بهائی را، در دستور کار خود قرار داد و با استفاده از سازمان صیانت و اطلاعات خود (هیئت‌های مشاورین قاره‌ای و معاونین و مساعدین آن‌ها) تعداد زیادی از آنان را به بهانه‌های مختلف  از جامعه بهائی منزوی و طرد و اخراج نمود. تشکیلات بهائی تلاش می‌کند بین افراد تحصیل‌کرده و روشنفکر بهائی و دیگر بهائیان فاصله بیندازد. زیرا در دیدگاه بیت‌العدل، بهائیان موظف هستند فقط یک صدا و یک قرائت از آئین را بشنوند و به آن عمل نمایند تا جامعه بهائی دچار اختلاف و تشتت نگردد.

مارتین: آنچه از مکاتبات اینترنتی که این‌جا ملاحظه می‌کنید، همچون سیلاب مطالب انحرافی به سوی شما بهائیان عزیز سرازیر شده، آنچه مربوط به دکتر کول است، به سختی می‌توان آن‌ها را گفتمان عقلانی تلقی کرد.

کول: برادران ما در بیت‌العدل در این بخش، منصف نیستند. من به کسی تا به‌حال برچسب نزده‌ام. تنها از آن دسته مقامات بهائی انتقاد کرده‌ام که رفتاری فرقه‌گرایانه و بنیادگرایانه داشته و خسارت روحی شدیدی به بهائیان معتدل و لیبرال وارد کرده‌اند. حقیقت این است که برخی از این اقدامات باعث خشم من شده است. من چشم انتظار روزی هستم که دیگر شاهد فریب و اغفال بهائیان مخلص از سوی مسؤلان بهائی تندرو و بنیادگرا نباشم. ولی در هرحال، انتقاد من علمی و مستدل است و دلیل این امر آن است که بسیاری از نوشته‌های من در نشریات و ژورنال‌های آکادمیک انتشار می‌یابد، نشریاتی که مطالب غیرعلمی، غیر مستدل و غیر منطقی را منتشر نمی‌کنند. ضمن آنکه بنده هیچ آشنایی و شناختی با داوران و دبیران این نشریات نداشته‌ام و ارتباط من با آن‌ها به لحاظ موضوع و حوزه مطالعات دینی است و آن‌ها کاملاً بی‌طرفانه کار خود را انجام می‌دهند. من متأسفم که آقای مارتین از عبارات نامناسبی استفاده و مقاصد شریرانه و شیطانی را دنبال می‌کنند. وقتی در سال ۱۹۹۶، من به غلط از سوی مشاور قاره‌ای، استفن بیرکلند (عضو فعلی بیت‌العدل و مترجم) مورد اتهام قرار گرفته و با اندوه و تأسف، از عضویت در تشکیلات بهائی استعفا دادم، بلافاصله از دوستان بهائی مختلف، در گوشه و کنار آمریکا می‌شنیدم که وقتی بهائیان عادی پرسش می‌کردند که چه اتفاقی افتاده است، اعضای هیئت‌های معاونین به آن‌ها می‌گفتند: مدت‌های طولانی بود که آن‌ها با مشکل عدم تعادل روحی خوان کول مواجه بودند. این تلاش فرقه‌گرایانه برای بی‌اعتبار نشان دادن انتقادات و نارضایتی‌ها، با این عبارت که آن‌ها آدم‌های معقول و متعادلی نیستند یک روش و تکنیک کاملاً عادی در “نظم اداری بهائی” است. این روش یادآور اتهامات روان‌پزشکان شوروی علیه منتقدان بهشت کارگران است که افراد روان‌پریشی هستند. آقای دکتر دنیس مک اوئن هم این مطلب را در مصاحبه با بی‌بی‌سی خاطر نشان ساخته است.

ولی این شگرد آن‌ها در رابطه با من کاملاً افشا و بی‌اثر شد و حنای آن‌ها دیگر رنگی ندارد؛ زیرا همگان می‌دانند که نه دانشگاه میشیگان و نه انتشارت دانشگاه کمبریج اقدام به استخدام افراد فاقد تعادل روانی برای کارهای علمی خود نمی‌کنند؛ این مطلبی است که سرسخت‌ترین افراد بنیادگرا هم آن‌را باور نخواهند کرد. پس از آن مطالب دروغ و ناصحیح دیگری نیز جعل و منتشر شد، مثل اینکه ادعا شد بنده از بیت‌العدل خواسته‌ام تا نوشته‌های بهاءالله را منتشر سازد تا بنده و دوستانم آن‌ها را به‌طور صحیح و درست ترجمه کنیم. این ادّعا هم بی‌اساس و چرند است، زیرا نوشته‌های بهاءالله به‌طور آزاد وجود دارد و احتیاجی به آزادسازی و انتشار آن‌ها نیست و این بیت‌العدل بود که معمولا از من برای کمک به کار ترجمه آن‌ها کمک می‌خواست و من اجابت کردم، نه من چیزی از آن‌ها درخواست کرده باشم. ولی مارتین هم‌چنان علاقمند است که این بحث تعادل روانی مرا ادامه دهد، هر چند زمینه‌ای برای احتمال صحت آن وجود نداشته باشد و لذا در نوشته مارتین دوباره با این عبارت مواجه می‌شویم: “آنچه مربوط به دکتر کول است، به سختی می‌توان آن‌ها را گفتمان عقلانی تلقّی کرد.”

ظاهراً اعتراض به بهائیان بنیادگرا به‌خاطر سوءاستفاده از جایگاهشان و تهدید بهائیان میانه‌رو و آزادی‌خواه با باحر به طرد و تکفیر و اخراج، صرفاً به‌خاطر بیان دیدگاه و اندیشه ایشان نشانه غیرعقلانی بودن گفتمان من بوده است.

مارتین: اگر کتابی هم‌چون مدرنیته و هزاره‌گرایی توسط یک پژوهشگر غیربهائی و غیرعلاقمند نوشته شده بود، کج فهمی او از ماهیت مأموریت بهاءالله و سایر کمبودهای کتاب قابل فهم بود. حقیقتاً، در این مقوله چنین تلاشی برای قابل فهم نشان دادن آیین بهائی در نزد افراد آکادمیک غربی، از سوی دانشمندان مطلع و سرشناس بهائی ناکافی به‌نظر می‌رسد.

کول: آقای مارتین تصور می‌کند اگر این کتاب توسط فرد دیگری نوشته می‌شد، حتماً کتاب خوبی می‌شد، ولی چنین موضعی منطقی نیست. عبدالبهاء می‌گوید گل سرخ زیبا است، در هر زمینی می‌خواهد پرورش یافته باشد. اگر این کتاب خوبی است، دیگر مهم نیست چه کسی آن‌را نوشته باشد. این‌که بگوییم کتاب دچار “کج‌فهمی از ماهیت مأموریت بهاءالله شده و دارای سایر کمبودها است” استفاده از استعارات بنیادگرایانه است. درواقع آنچه مورد اعتراض قرارگرفته، این است که کتاب از سوی افراد بهائی مطلع و دانشگاهی مورد ستایش و تمجید واقع شده است. کسانی که مطالب کتاب را ناکافی می‎دانند، صرفاً بینادگرایان هستند.

هیچ‎یک از اعضای بیت‎العدل تاریخ شناس حرفه‎ای نیست و صلاحیت آن‌ها هم در حوزه تشریع است و نه تفسیر و تبیین؛ لذا آن‌ها هیچ صلاحیت و جایگاهی برای نقد و بررسی آثار در زمینه تاریخ ندارند. لذا وقتی چنین می‌کنند، به نظر می‌رسد که آن‌ها از تفکرات و روش بنیادگرایی پیروی می‌کنند و این دقیقا ً برخلاف تعالیم حقیقی شخصیت‌ها و چهره‌های اصلی آیین بهائی است.

مارتین: همان‌طور که تو، همچون بقیه اعضای برخی از گروه‌های اینترنتی به‌خوبی آگاه هستی، نویسنده این کتاب یک پژوهشگر بی‌علاقه نیست.

کول: خیر؛ نویسنده یک پژوهشگر بی‌علاقه نیست. نویسنده کتاب در سال ۱۹۷۲ بهائی شده و در اوایل دهه ۱۹۹۰، به هنگام تألیف این کتاب هم بهائی بود، لذا نگاه بسیار مثبت و جانبدارانه‌ای به مباحث تاریخی قرن نوزدهم بهائیت داشته است. اگر این کتاب توسط یک مارکسیست یا فردی مسلمان نوشته شده بود، ممکن بود با لحن بسیار منتقدانه نسبت به بهاءالله و آیینی که او تأسیس کرده نگاشته می‌شد، ولی این کتابی با لحنی مثبت و تاریخی نوشته شده از سوی یکی از طرفداران است. من تلاشم را کردم تا کتاب واقع‌گرایانه باشد و عقیده دارم همه مطالب موجود در آن مستدل و معتبر است، ولی انکار نمی‌کنم که اگر فردی غیربهائی بودم مطالب کتاب تغییری نمی‌کرد.

مارتین: کول فردی تلخ و منفی است.

کول: متأسفم که آقای مارتین چنین تصویری از من برای خودش ترسیم کرده، که البته کاملاً نادرست است. من اگر تلخ و منفی بودم وقت خود را از سال ۱۹۹۶ به این طرف، صرف دفاع از بهائیان ایرانی، در برابر آزار و سختگیری آن‌ها نمی‌کردم. اگر فردی تلخ و منفی بودم این همه وقت خود را صرف انتشار آثار باب، بهاءالله و عبدالبهاء در سایت و شبکه مجازی نمی‌کردم. اگر فردی منفی و تلخ بودم، پس از این همه اتهامات از سوی مقامات حیفا علیه خودم، نباید عقیده به بهاءالله را حفظ می‌کردم؛ بلکه من فردی شاد و سرزنده هستم که با پسران نوجوانم به گشت و گذار و تفریح می‌رویم؛ بیش از دو دهه است که زندگی گرم و خوبی با همسرم دارم، برنامه‌های تلویزیونی و نشریات دینی را می‌بینم، برنامه‌های طنز تلویزیونی را تماشا می‌کنم، از کار تدریس و همکاری با دوستان دانشگاهی‌ام لذت می‌برم، استاد طنزگویی هستم و البته وقت و انرژی زیادی را به حوزه مطالعات بهائی اختصاص می‌دهم. من این موضع اخراج یک جانبه را شایسته خود نمی‌دانم و آقای مارتین و همکارانش با من آشنایی و شناخت شخصی ندارند که بتوانند چنین تصمیم را بگیرند. درواقع لحن و محتوای نامه‌ی او نشان می‌دهد که آدم تلخ چه کسی است. بلکه من عاجزانه از خداوند می‌خواهم که هرچه زودتر، یک حس خنده و طنز به او مرحمت کند.

مارتین: کول، در زمانی که داشت کتابش را آماده می‌کرد …

کول: این یک اشتباه تاریخی و مهم است. پیش‌نویس کتاب مدرنیته و هزاره‌گرایی در سال ۱۹۹۵ نوشته و تکمیل شد. درواقع کتاب را برای ناشر فرستاده بودم و او تقاضا کرده بود مطالب بیشتری از بخش‌های الهیاتی حذف و مطالب و تعالیم مربوط به بخش اجتماعی حفظ شود، که این نشانه تأکید او بر نوع مطالب است، گرچه بعداً کار به ناشر دیگری سپرده شد. وقتی من آن کتاب را می‎نوشتم یک بهائی باورمند بودم و این قبیل از جار و جنجال و حمله به سایت تالیسمان، در سال ۱۹۹۶ بود. تاریخ‌هایی که آقای مارتین ذکر کرده اشتباه است و به همین ترتیب، نتیجه‌گیری‌هایش نیز درست نیست.

مارتین: کول۲۰ سال وفاداری “ظاهری” خود به بهاءالله را به بدترین شکل نادیده گرفت و زیرپا گذاشت.

کول: در ماه مه ۱۹۹۶، تقریباً ۲۴ سال از بهائی شدن من می‌گذشت. در طی این مدت، من بیش از یک‌بار جان خود را به‌خاطر بهاءالله به خطر انداختم. اگر وفاداری من ظاهری بود، هیچ‌گاه قبول نمی‌کردم که در یک منطقه جنگی به کار تبلیغ و مهاجرت بپردازم و یا ریسک رفتن به مناطق گرمسیری و بیماری‌های مناطق حارّه را به جان بخرم. تلاش ظریف و ماهرانه برای ایجاد تردید نسبت به عقیده و باور من، به‌عنوان یک جوان بهائی، تنها یکی از اقدامات تأسف‌بار صورت گرفته در این نامه است. اگر چه که اعتباری برای نویسنده و مؤسسه منتشرکننده آن به بار نیاورده است. البته فکر می‌کنم یک اشتباه املایی هم در نامه وجود دارد و به‌جای کلمه Denounce  (تقبیح و متهم‌کردن)، ظاهراً منظورشان کلمه Renounce (انکار) بوده است. کناره‌گیری من از بهائیت در سال ۱۹۹۶، نه یک اقدام خودخواسته و داوطلبانه، بلکه با نوعی اجبار توأم بود. درواقع تندروهای ساکن حیفا (اعضای بیت‌العدل جهانی) به من اختیار دادند که یا اندیشه و عقاید تحمیلی افرادی هم‌چون آقای مارتین را بپذیرم و یا طرد و اخراج خواهم شد. من از این حرف آن‌ها شوکه شدم، زیرا تا آن موقع تصور می‌کردم که برادران عضو بیت‌العدل، صرف‌نظر از اختلاف نظری که با آن‌ها داشتم، افراد بهائی باصداقتی هستند، دوستان من می‌باشند و قلباً محبت خالصانه‌ای نسبت به آن‌ها داشتم. ولی این‌جا در آمریکای بیرکلند (مشاور قاره‌ای آن زمان و عضو فعلی بیت‌العدل جهانی) با شادمانی پوزخند میزد و خیره به من نگاه می‌کرد و از اینکه توانسته مرا از جامعه امر اخراج کند خشنود بود و شکی نیست که این طرز فکر، نشأت گرفته از تفکر اربابانش در حیفا است. یکی از دوستانم در حیفا، در تابستان ۱۹۹۶ به من گفت که دشمنانم در بیت‎العدل درحال ردیف کردن برنامه کنار گذاشتن من هستند، شاید هم برنامه خاصی به صرف شام و نوشابه و پذیرایی در سر داشتند!؟ مرا به خاطر تلاش برای ایجاد شکاف در جامعه بهائی، صرفاً به‌خاطر بیان دیدگاه بهائیان آزاداندیش و نقد وضع موجود در اینترنت به‌عنوان ناقض عهد و میثاق تلقی می‌کردند. آن‌ها از برچسب ناقض عهد و میثاق به‌عنوان ابزاری برای گسترش و تثبیت بنیادگرایی، به‌عنوان عقیده جزمی و تغییر ناپذیر و خدشه ناپذیر بهائی استفاده می‌کردند و من در آن زمان، بی‌اطلاع از همه امور، نمی‌توانستم چنین چیزی را باور کنم. قلب من از این گونه مسائل، به‌شدت جریحه‌دار شد.

مارتین: شکست کول در تحمیل برنامه ایدئولوژیک شخصی‌اش بر برداشت جامعه بهائی از پیام بهاءالله.

کول: این خصلت شخصیت‌های انحصارطلب و خودخواه است که قربانیان خود را تهدید شومی برای خود می‌پندارند. نفرت افراد تندرو و متعصب از کسانی که عقاید و برداشتی متفاوت از آن‌ها دارند، نه به‌خاطر ضعف آن‌ها، بلکه به سبب صفات شیطانی است که به آن افراد نسبت می‌دهند و سپس درصدد حذف و نابودی آن‌ها بر می‌آیند. بنده هیچ‌گونه برنامه ایدئولوژیک شخصی نداشته‌ام. من یک‌سری عقاید شخصی درباره بهائیت داشتم که آن‌را از سال‌ها مطالعه نصوص و تاریخ بهائی، به زبان اصلی و به‌طور جامع و با درک درست به دست آورده‌ام. عقاید شخصی من صادقانه بوده و هست. از این نظر عقاید من، با سایر بهائیان و از جمله داگلاس مارتین، تفاوتی ندارد. همچنین من قصد و یا ابزاری برای “تحمیل” عقاید شخصی خود بر جامعه بهائی ندارم. تمام آنچه که من توانستم انجام دهم “بیان عقیده و اندیشه خود” در قالب کلمات و عبارات شوقی افندی بود. من تنها یک استاد دانشگاه هستم و هیچ‌گاه پست و منصب رسمی در تشکیلات بهائی نداشته‌ام. من برخلاف آقای رابرت هندرسن (منشی وقت محفل ملی آمریکا) کسانی که نظری مخالف همچون من را ارائه می‌کنند، طرد اداری نکرده‌ام، من هیچ‌گاه نمی‌توانسته‌ام همچون داگلاس مارتین، کمپینی جهانی برای بدنام کردن یا حتی طرد و تکفیر جهانی فردی که با نظراتش مخالف بوده‌ام به‌راه بیاندازم. این اتهام که من به‌دنبال تحمیل عقیده خود بر دیگران بوده‌ام، پوچ و بی‌معنی است و این تصور که من حتی اگر می‌خواستم، می‌توانستم چنین اقدامی کنم نیز چرند است. آقای داگلاس مارتین، البته از جمله کسانی است که “برنامه ایدئولوژیک شخصی” دارند. به باور من، برنامه او تحمیل نوعی بنیادگرایی وحشیانه کانادایی بر تعالیم بهائی، تحریف آن‎ها به شکل نوعی انحصارطلبی و ریاست استبدادی و ظاهرگرایی و قشرگرایی در ادبیات و نصوص امری می‎باشد. البته من قبلاً یک‎بار گفته‎ام که در چهارچوب دین برای هر دوی ما جا و فضا هست، ولی او تصمیم گرفته که من یا سکوت کنم و یا از جامعه بهائی اخراج و بی‎اعتبار شوم. برخلاف من، آقای مارتین و همفکرانش و متحدانش، قدرت مورد نیاز برای تحمیل برنامه‎های عقیدتی را بر بهائیان دارند.

ادامه این مقاله را در قسمت سوم مطالعه نمایید …

 

کلیک کنید: قسمت اول

کلیک کنید: قسمت سوم

اطلاعات بیشتر

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دوازده − 10 =

دکمه بازگشت به بالا