مصاحبه‌هامقالاتمهتدیانمهتدیان بعد از انقلاب اسلامی

مصاحبه با بهزاد جهانگیری( یک‌ نجات‌ یافته‌ از بهائیت) “قسمت پنجم”

قسمت پنجم

آقای «بهزاد جهانگیری» یکی دیگر از بهائیان که از دام این فرقه نجات یافته است که رمضان سال ۸۵ مصاحبه‌ای با روزنامه کیهان در خصوص فرقه بهاییت انجام داده است که امید مورد توجه شما قرار بگیرد.

بهزاد جهانگیری

 

بهائیان آیا دستور و یا نظر خاصی برای افزایش تعدادشان دارند؟ آیا تشکیلات به خانواده‌ها دستور می‌دهد که مثلاً فلان تعداد فرزند بیاورند؟ فرزند کمتر زندگی بهتر را آنها قبول دارند؟

از آنجایی که بهائیت یک فرقه کاملا سیاسی می‌باشد که رنگ و بوی دینی به آن داده شده است و یکی از ویژگی‌های شاخص فرقه سلب اراده از سرسپردگان و اجرای بی چون و چرای دستورات سران فرقه می‌باشد، لذا امر زاد و ولد و افزایش جمعیت بنا به دستورات متغیر سران تشکیلات در نوسان است. پس ممکن است در زمانی مثل قبل از انقلاب که شعار اساسی حکومت پهلوی فرزند کمتر و زندگی بهتر بود در بهائیان برعکس عمل شده و توصیه به زاد و ولد و تکثیر جمعیت برای افزایش آمارشان می‌باشد و در زمانی هم ممکن است این امر برای مدتی تعطیل شود، گرچه تکثیر و افزایش جمعیت در بین بهائیان به یک فرهنگ تبدیل شده است.

متوسط تعداد افراد خانواده‌های بهائی چقدر است؟

پنج یا شش نفر، کمتر از پنج نفر ندارند. قبل از انقلاب که می‌گفتند زیاد باشیم تعداد بچه‌ها نه یا ده تا بود. خود ما شش نفر هستیم. خانواده همسر سابقم تعداد فرزندانشان ده نفر بود. خانواده عمویم دوازه نفرند، آن یکی ده نفر؛ سفارش می‌کردند فرزند زیاد داشته باشید.

خانم رئوفی در مصاحبه‌شان از آقایی به نام ملکی در همدان یاد می‌کنند، هر چند ممکن است این اسم مستعار باشد اما آیا شما در مورد او اطلاعاتی دارید؟

من یک بار او را دیده بودم در همدان؛ پرفسور ملکی الان نمی‌دانم کجاست، یک بار در تالار معلم همدان او خیلی خوب برعلیه فرقه بهائیت سخنرانی کرد.

نام اصلیش چه بود؟

فکر می‌کنم اسم اصلیش همین است. دکتر ملکی در تالار معلم خانم رئوفی صحبت کرد و آقای ملکی هم خیلی زیبا سخنرانی کردند. حدود ۲۰۰ بهائی مسلمان شده هم در آن جمع بودند که بیشتر از صد نفرشان مال همدان بودند.

در چه سالی این جریان بود؟

در سال ۱۳۷۸

بعد از چاپ پاورقی سایه شوم، استقبال‌ها و تماس‌های مختلفی درباره آن از طرف خوانندگان صورت گرفت؛ از جمله پسر جوانی بود که می‌گفت مسلمان است و می‌خواهد با یک دختر بهائی ازدواج کند و این دختر بخاطر ازدواج با من می‌خواهد مسلمان شود. شما فکر می‌کنید این پسر با چنین ازدواجی آیا مشکلاتی خواهد داشت؟ و چه مسائلی ممکن است سر راهش قرار بگیرد؟

با توجه به این‌که آن دختر بهائی علاقمند به ازدواج با پسر مسلمان عنصر وابسته به تشکیلات بهائیت بوده و بر اساس تعالیم فرقه‌ای دارای اراده قوی در جهت خروج از بهائیت نمی‌باشد، لذا تاکید می‌کنم آن آقا پسر مسلمان اولاً در تقویت بنیه دینی اسلامی دختر بهائی و ایجاد فاصله بین او و تشکیلات کوشش کند. اولین گام در این مسیر درخواست از آن دختر برای اعلام تبری و انزجار از بهائیت و گرایش به دین مبین اسلام می‌باشد که در اثر آن ولایت پدر بهائی نسبت به دختر مسلمانش سلب شده و ایشان با اذن حاکم شرع می‌تواند به آسانی به عقد پسر مسلمان درآمده و زندگی خود را شروع نماید. با توجه به این‌که جدا شدن عنصر سرسپرده از بهائیت آثار جانبی از جمله روحی و روانی برای خود فرد و تقابل تشکیلات بهائیت و دیگر بهائیان با آنها را در پی خواهد داشت، قطعاً این پسر مسلمان در جهت ادامه زندگی با این دست مسائل مواجه خواهد شد، که با اندکی هوشیاری و تعمق در رفتارهای خانواده‌های بهائی متاثر از تشکیلات بهائیت می‌شود و نیت آآنها را کشف و خنثی نمود، سفارش اکید من این است فریب ظاهر آرام و مهربان بهائیان را نخورد چون آنها دستور به این‌گونه برخورد دارند.

اصلاً شما چنین ازدواجی را صحیح می‌دانید که طرف به‌خاطر عشقش از بهائیت جدا شود،  نه از روی شناخت و منطق؟

اگر فقط موضوع عشق باشد به نظر من کار درستی نیست. به‌خاطر عشق اگر از بهائیت جدا شود فردا که مشکلاتی برایش پیش آمد خیلی راحت زندگیش را رها می‌کند و بر می‌گردد.

پس چه توصیه‌ای برای او دارید؟

اولاً توصیه می‌کنم این آقا اگر در اعتقاد خود نسبت به دین اسلام و دین شناسی دارای معلومات کافی نیست و اعتقادات محکمی خدای ناکرده ندارد، بهتر است قید این ازدواج را بزند، چرا که طرف ازدواج او یک فرد نیست بلکه یک فرقه است، و ایشان قطعاً با این وضعیت از عهده وظیفه هدایتی خود برنخواهد آمد، ولی اگر ایشان دارای اعتقادات محکم و راسخی است می‌تواند اولاً در هدایت آن دختر بهائی سعی کند و پس از اصلاح اعتقادات او، او را به دین مبین اسلام دعوت و رسماً مشرف نماید و بین او و تشکیلات بهائیت فاصله ایجاد کند تا از تشعشعات رفتار زیان‌بار فرقه بهائیت در امان باشد و در کنار آن شرط ضمن عقد، عدم ارتباط گیری با تشکیلات بهائیت و گرایش مجدد به بهائیت را از او مطالبه کند، در غیر این‌صورت انجام نگرفتن این وصلت به نظر من بهتر است.

یعنی بعد از پذیرش اعتقادی دختر با او ازدواج کند؟

بله، گرچه اگر فقط عشق باشد راحت از بین می‌رود، یعنی خود دختر بر اثر فشارهای فرقه‌ای و تشکیلاتی زندگی‌اش را به هم می‌زند، هر چند پسر این را نخواهد، خود دختر باعث جدایی می‌شود.

شما مسلخ عشق را خوانده‌اید؟ و اگر خوانده‌ای آن را چطور ارزیابی می‌کنید؟

بله، خوانده‌ام، آن را با همفکری من نوشتند. جریانات آن واقعی بود و این کتاب را من در شناخت فرقه بهائیت فوق العاده می‌دانم و مطالعه آن را توصیه می‌کنم. در این کتاب رفتارهای فرقه گرایی به زبان رمان بیان شده است .

در آن داستان فرهمند در جایگاه محفل ملی است؟

خیر، شناختی که از بهائیت داشت فقط برای رسیدن به راس تشکیلات می‌اندیشید، لذا به مرور با حقه بازی‎هایی که به خرج داد به عضویت بیت‌العدل درآمد که مافوق محفل ملی است.

کتاب سایه شوم در طول ده پانزده روزی که از چاپش می‌گذرد به چاپ سوم رسیده است؟

این برای من خیلی جالب است. شنیده‌ام که این کتاب حتی در بین بهائیان نیز علی‌رغم میل تشکیلات بهائیت بازار سیاه پیدا کرده است. به همین خاطر است وقتی که به سایت‌های اینترنتی مراجعه کردم، عصبانیت تشکیلات بهائیت را مشاهده نمودم. آنها اراجیفی نوشته و ارائه کرده بودند که مرا مصمم کرد که خاطراتم را در تائید کتاب سایه شوم نوشته و ارائه کنم. توصیه می‌کنم کتاب‌های نامه‌ای برای برادرم، چرا مسلمان شدم و مسلخ عشق وی نیز تجدید چاپ شده و به علاقمندان عرضه شود. ورود کیهان در روشنگری اذهان ملت مسلمان نسبت به فرقه سیاسی بهائیت بسیار موثر خواهد بود .

آیا ایشان به شما توصیه کرده که خاطراتتان را بنویسید؟

نه، چون من قلمم مثل ایشان خوب نیست و اگر بنویسم سه ماهی هم باید بنشینم وآن را اصلاح کنم. درحال حاضر مشغول نوشتن خاطرات زندگی خودم اعم از دوران بهائی‌گری، علل تبری از بهائیت و گرایش به اسلام درحد توانم می‌باشم که امیدوارم با چاپ و نشرآن تمام امیدهای تشکیلات بهائیت به ناامیدی تبدیل وموجب هدایت خانواده‌های بهائی به سوی روشنایی شود.

در مدتی که فعالیت‌های نوشتاری با مجلات یا مطبوعات محلی داشته‌اید، آیا از باز خوردهای مطالبتان در جامعه چیزی به خاطر دارید؟ دیدم در هگمتانه همدان مطلب نوشته بودید؟

بله، جدیداً با نشریه هگمتانه مصاحبه کرده و تظلم خواهی کرده‌ام ازخانواده‌ام و از تشکیلات. قبل از آن هم با مجله زائر و آوای الوند و با مجله بسیج دانشجویی مصاحبه کرده‌ام. برخورد خانواده‌ام را در قبال این موضوع نمی‌دانم چون با آنها به مدت هفت سال حتی سلام وعلیک و کوچکترین رابطه‌ای نداشتم. من را در خیابان می‌دیدند رویشان را برمی‌گرداندند و بعدها فهمیدم از این نوع فعالیت‌های من خیلی عصبانی و ناراحت شده‌اند.  یکی از بازخوردهای مثبت اینگونه اقدامات پاگذاشتن روی اعتقادات خرافی و ساختگی بهائیت در بین بهائیان بود.

آیا شما با سایت‌ها در تماس هستید و بازخورد این خاطرات را در اینترنت دیده‌اید؟

با سایت‌ها ارتباط دارم، از وقتی شروع به چاپ این پاورقی کردید عکس‌العمل تشکیلات بهائیت برایم جالب بود، آنها واقعا احمقند.

یکی از تبلیغاتی که مخالفان می‌کنند این است که می‌گویند این مطلب از قبل برای این خانم نوشته شده؟

من خیلی راحت به آنها می‌گویم اگراین‌طور فکر می‌کنید خیلی ابله هستید! چون قبلاً نوشته‌های خانم رئوفی را بین خودتان دیده‌اید. ببینید این قلم با آن طرز نوشتن فرق کرده یا نه؟ می‌بینید هیچ فرقی ندارد و خود بهائی‌ها قبلاً می‌خواستند از قلم و توان خانم رئوفی در جهت تدوین زندگینامه معدومین بهائیت و برعلیه اسلام استفاده کنند، نمی‌دانم چرا الان خود را به بی‌راهه می‌زنند. می‌خواهم این را بگویم که بنا به دستور تشکیلات بهائیت قبل از مسلمان شدن می‌خواست قلم بردارد و علیه اسلام و به نفع بهائیان بنویسد ولی خدا خواست تا با مطالعه علیه خودبهائی‌ها نوشت. در خصوص برنامه گفتاری و سخنرانی خانم رئوفی چه توجیهی دارند، ایشان در مجامع و مراکز مختلفی حاضر شده و سخنرانی خوبی برعلیه بهائیت داشته‌اند.

یعنی برای این کارها برنامه ریزی هم دارند؟ کارهایی نظیر نوشتن رمان وغیره؟

البته! خانم رئوفی اصرار داشت که می‌خواهم رمان بنویسم و خانم نعیمی گفت حالا که می‌خواهی بنویسی علیه مسلمانان بنویس، رمان عشقی ننویس.

در این رابطه آیا آموزش هم دیده بودند؟

فکر کنم با عناصری از تشکیلات بهائیت مخصوصاً هیئت جوانان جلساتی داشته است. اشاره کنم به تایید نوشته‌های خانم رئوفی توسط پرویز سیفی و تایید مهران شناسا از بزرگان بهائی همدان.

انگور انداختند که سرکه بشود، شراب شد؟

بله، یک چیز دیگری شد.

آیا جایگاه خانواده خانم رئوفی در تشکیلات بهائیت بالاست؟ چون ایشان در خاطراتش ادعا می‌کند برادرهایش در آلمان و آفریقا جایگاه بالایی دارند؟

بله، جایگاه بالایی در تشکیلات بهائیت دارند، البته درست نیست بگوییم جایگاه بالایی دارند، بلکه سرسپرده ‌ترهستند.

اساساً جایگاه خانواده میان بهائیان چگونه است؟ اهمیت تعلیم و تربیت اعضای خانواده را چقدر می‌دانند؟

اولاً این‌که فرقه وتشکیلات بهائیت خود یک خانواده محسوب می‌شود که توسط یک مرکزیت واحد اداره می‌شود و در این جریان مهم خانواده خود فرقه می‌باشد. نه خانواده، وابستگان بر این اساس. اگر خانواده همسوی با نیات و اهداف و سیاست‌های مرکزیت فرقه باشد اهمیت دارد، در غیر این‌صورت آن خانواده پشیزی در نزد سران فرقه ارزش ندارد. تعلیم و تربیت اعضای خانواده نیز باید سمت و سویی همراه با سیاست و نیات مرکزیت فرقه داشته باشد. هیچ چیز خارج از ساختار فرقه‌ای و تشکیلاتی بهائیت به وابستگان آموزش داده نمی‌شود. خلاصه بگویم آموزش در بهائیت کانالیزه شده، هدفمند و کاملاً یک سویه است. تا خروجی آن به عنوان یک انسان رباتیک در جهت اهداف تشکیلات قراربگیرد.

نه، ببینید، الان غرب در بحران هویت به سر می‌برد، بحران معنویت هست چون خانواده در آنجا جایگاهی ندارد. مدت طولانی در کنار هم زندگی کردن اصالتی برایشان ندارد. در بهائیت این مورد چگونه است؟

همانطور که در سوال قبلی گفتم خانواده تا زمانی که در راستای نیات فرقه و مرکزیت آن باشد مهم است، در غیر این‌صورت ارزشی ندارد. به عنوان مثال کسی که طرد روحانی می‌شود و نگاه بهائی‌ها به او مثل نگاه مردم سالم به فردی جزامی است و تاکید مطلق به بی‌مهری و قطع ارتباط است، چگونه خانواده‌ای که طرد روحانی شده‌اند می‌توانند در بهائیت ارزش داشته باشند. یعنی تمامی ارزش‌ها بستگی به نیات و اهداف و سیاست‌های سران فرقه دارد.

در احکامشان ازدواج با محارم دارند؟

این یکی از همان سوالاتی بود که من از سران تشکیلات یا از دایی‌ام و کسی دیگر پرسیدم، چه قبل ازمسلمان شدن و چه بعد ازآن؛ من پرسیدم: فرضاً من به عنوان فردی آفریقایی که هیچ دینی ندارم و شما مرا به بهائیت دعوت کرده‌اید و من هم بهائی شدم، حالا می‌خواهم با خاله خودم ازدواج کنم، حکم شما چیست؟ جواب دادند حکم ما حکم هر کشوری هست طبق همان باید عمل کند، اینجا (درایران) باید به حکم اسلام نگاه کنید و اسلام می‌گوید چنین ازدواجی حرام است. پرسیدم پس حکم من آفریقایی چه می‌شود؟ در جواب گفتند همان حکم اسلام است. پرسیدم آن آفریقایی که نمی‌تواند به حکم اسلام عمل کند؟ جواب دادند باید به قانون کشورخودش نگاه کند و من گفتم پس حکمی که با قانون هر کشوری عوض شودحکم نیست،گرچه در احکام شما آمده است. مرد فقط نمی‌تواند با زن بابای خودش ازدواج کند و حکمی نسبت به ازدواج با سایر محارم نیامده است، پس مسلمانان حق دارند بگویند بهائی با خواهر خودش هم ازدواج می‌کند، چون در این زمینه هیچ حکمی ندارد.

پس به این سوال تا به حال جواب درست و حسابی نداده‌اند؟

خودشان هم نمی‌دانند و می‌گویند مگر می شود انسان با خاله خودش ازدواج کند؟ بله،  از دید من که با مسلمان‌ها زندگی می‌کنم چنین عملی هرگزاتفاق نمی‌افتد ولی از دید کسی که آن سوی کره زمین در امریکا می‌باشد و پسر هم با پسر ازدواج می‌کند، چنین امری اتفاق می‌افتد، شما باید به او بفهمانید نه به فردی که در جامعه مسلمین است و به این امر اعتقاد دارد.

خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو! با همجنس بازها هم جنس بازی!

بله، واقعیت استدلالشان همین شعار غلط است، مثلا من پرسیدم که ذبح چگونه باید باشد؟ حکم غذاهایی که می‌خوریم چگونه است؟ می‌گفتند معیارمسلمان‌ها، گفتم اگرمن آمریکا رفتم در آن صورت حکم چگونه خواهد بود؟ جواب دادند بر معیار آمریکایی‌ها.

از وقتی مسلمان شدید آیا برنامه مطالعاتی  منظمی دارید؟

بله، صد در صد در حال مطالعه می‌باشم.

نام چند کتابی را که بهتر توانسته سوالات شما را جواب دهد و مفید و جامعه بوده برایمان بفرمائید، برای بهائیانی که می‌خواهند اسلام را بشناسند؟

اول از همه از دید خودم کتاب‌های امام خمینی خیلی خوبند، منتها از دیدگاه عمومی‌تر کتاب‌هایی که همه پسند باشند و فلسفی نیز نباشد و همانطور قابل فهم برای همه باشد، کتاب‌های شهید مطهری می‌باشد. من آنها را خیلی مطالعه کرده‌ام و نیز کتاب‌های آقای قرائتی را توصیه می‌نمایم.

آیت الله خمینی خودشان بیش از همه عمومی‌تر و ساده‌تر و عوام فهم صحبت می‌کردند، اگر ممکن است مصداقی نام ببرید؟

من خود نیز قبول می‌نمایم که کتاب‌های امام ساده‌تر می‌باشد، اما مطالبی که در کتاب‌های شهید مطهری نوشته شده در آن می‌توان جواب بیشتر سوالات فرقه بهائیت را پیدا نمود. مثلا اگر یک بهائی بخواهد در مورد امام حسین (علیه السلام) چیزی بفهمد می‌بایست کتاب حماسه حسینی شهید مطهری را مطالعه نماید. در مورد کتاب‌های دیگر به بهائیان توصیه اکید می‌کنم کتاب‌های آقای مطهری را با عناوین انسان کامل، وحی و نبوت، اخلاق حسنه و … را حتما بخوانند، مخصوصاً کتاب اسلام و مقتضیات زمان را چون بهائیان معتقدند اسلام به مرور زمان کهنه شده و آقای مطهری بسیار جالب به این موضوع پرداخته و به خواننده فهمانده که اسلام می‌تواند طبق زمان پیش برود، ساکن زمان خودش نیست و با زمان خودش جلو می‌رود. با پیشرفت علم حرکت می‌نماید، اگر یک بهائی همین یک کتاب را بخواند جواب خیلی از سوالاتش را می‌گیرد.

در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید؟

من اولاً از ورود روزنامه وزین و ارزشی کیهان به عرصه افشاگری برعلیه بهائیت سپاس‌گزاری می‌کنم و از اینکه زمینه‌ای فراهم گردید تا من هم قدری از حرف‌های دلم را گفته باشم تشکر می‌کنم و امیدوارم هم جوان‌های مسلمان و هم جوانان بهائی با خواندن کتاب‌هایی مثل کتاب سایه شوم یا همین مصاحبه‌ها اولاً بهائیان به خودشان بیایند ثانیاً مسلمان‌ها هم قدر مسلمانی خود را بدانند و انشاءا… دیگر متبریان نیز برای ورود به این عرصه فعال شوند .

ما به خوانندگان نوید چاپ خاطرات شما را هم بدهیم؟

بله، انشاءا … کار تحریر آن به اتمام رسیده و در مرحله ویراستاری و بازنویسی می‌باشد که امیدوارم با همت شماعزیزان منتشر و در اختیار خوانندگان محترم قرار بگیرد، والسلام.

کلیک کنید: قسمت اول
                قسمت دوم
                قسمت سوم
                  قسمت چهارم

تاریخ انتشار: ۰۲ آذر ۱۳۹۳

منبع: رهیافتگان

اطلاعات بیشتر

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × چهار =

دکمه بازگشت به بالا