شرح اختصاری فلسفهی نیکو (قسمت دوم)
برگرفته از کتب و نوشتههای میرزا حسن بروجردی ملقب به نیکو
بازگشت نخبگان و محققان بهائی از بهائیت و نوشتن آنچه که در طول مدت بهائی بودنشان در این آئین از رهبران و سران و دیگر بهائیان دیدهاند، برای پی بردن به چهرهی واقعی این آئین و رهبران و سرکردگان آن از بهترین منابع است. در واقع با مراجعه به نوشتهها و خاطرات برخی متبریّان از بهائیت میتوان شناخت بهتر و دقیقتری از این مسلک بهدست آورد.
عقیدهی نیکو
دربارهی عقیدهی نیکو بنابر آنچه خودش در کتاب فلسفهی نیکو نوشته است میتوان اینگونه گفت که او هیچوقت بهائی نبوده و فقط برای انجام تحقیقات به این گروه وارد شده بود. خودش در صفحه ۱۸۹ کتاب فلسفه نیکو نوشته است: «من هیچوقت بهائی نبودم و خیلی هم افتخار میکنم».
میرزاصالح اقتصاد مراغهای نیز دربارهی عقیدهی نیکو در کتابش همین را ذکر کرده است: «حضرت حاجی میرزاحسن نیکو که ایشان نیز به عقیدهی حضرات، از مبلّغین مشهور بوده و در اخبارات امری طهران اسمشان مکرّر ذکر شده، در این اواخر پس از مسافرتی طولانی به هندوستان و مصر و حیفا، اعراض نموده، کتابی موسوم به «فلسفه نیکو» نوشته و اینک از طبع در آمده و منتشر است. درصورتیکه اساساً آقای نیکو میگویند برای کشف همین دسایس و حیل وارد حضرات شده و آنها ندانسته، به ریش خود گرفتند».((مراغهای، ایقاظ، ص ۷۹))
نیکو در کتابش اذعان دارد که به علت نزدیک شدن به حضرات بهائی برای کشف مطالب مخفیه و فهم حقایق بابی و بهائی ناچار به معاشرت و صحبت با نزدیکانشان بودم و میدانستم این محرمیت مستلزم سوءتفاهم و در معرض غیبت و افترا قرار گرفتن بعضی مردمان سطحی و بیخبر خواهد بود، ولی در این راه از هیچ مانعی نترسیدم و موفق شدم تا نقطهی قطب گمراهی بروم و حقیقت فلسفهی ضلالت و فریبندگی را یافته و قدری از معلومات خود را به رشتهی تحریر درآورم.((نیکو، فلسفهی نیکو، ص ۱۸۸))
حاج میرزاحسن نیکو درباره بهائیت اینگونه گفته است: «این طریقه به خودی خود رو به زوال و اضمحلال است و کاملاً آیهی «وَ مَثَلُ کَلِمهٍ خَبیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبیثَهٍ اجتُثّت مِن فَوقِ الارضِ ما لَهَا من قَرار؛ و مثل کلمهی خبیث و پلید مانند درخت پلیدی است که ریشهاش به زمین نرود؛ بلکه بر روی زمین است و ثبات و بقایی نخواهد داشت و زود خشک میشود».((سوره ابراهیم، آیه ۲۶))
در خصوص حضرات مصداق پیدا کرده و هرکس وارد آنان شود و فریب موقتی آنان را بخورد، یک سال یا دو سال طول نمیکشد که به سستی دلایل و شنایع اعمال آنها واقف گردیده، عقب مینشیند و برمیگردد.((نیکو، فلسفه نیکو، ص۴۶))
شجاعت و گرایش به حقگویی در حسن نیکو در زمان حضور او در بین بهائیان بسیار بوده است. نمونههای فراوانی از این گرایش به حقگویی را در داستانهای متعددی که خود نیکو در کتابش روایت کرده است میتوان دید. بهعنوان نمونه، یکی از آنها را بهطور خلاصه در اینجا نقل میکنیم:
«رئیس محفل روحانی رنگون (نام شهری است) با یک نفر بهائی دیگر که عکا را دیده در قضیهای اختلاف میکنند. این گفته بود دیده که میرزا و میرزاعباس در عکا به نماز جماعت و ادای فریضهی جمعه حاضر میشدند و به امام عکا و حیفا اقتدا مینمودند، آن گفته بود: «معاذالله! این چه افترائی است که میزنی! کسی که جمعه و جماعت را در کتاب اقدس خود نسخ فرموده و نمازی دیگر آورده چگونه میرود نماز نسخشده را، آن هم به جماعت بهجای بیاورد!»
بالاخره نذری میبندند و طرفین بدین قرار رضا میدهند که تلگراف حرکت نیکو از بمبئی رسیده و دو روز دیگر وارد رنگون میشود، هرچه او در این باب علیه هر که گفت، باید نذر را ادا کند. نیکو میگوید چون وارد رنگون شدم، طرفین نزدم آمدند. این با چهره برافروخته گفت: آقای نیکو افترای عجیب را بشنو! این میگوید جمال مبارک و سرکار آقا (منظور بهاءالله و عبدالبهاء) به مسجد اسلام میرفتند و نماز منسوخشدهی جماعت را بهجای میآورند، آیا چنین است؟ مرا تبسمی فرا گرفت و گفتم: آری، علاوه بر آن، تمام ماه رمضان را هم روزه میگرفتند.
آن شخص با حرارت رنگش پرید و آنچه باید بفهمد را فهمید. چون آن آدم از صراحت لهجه و صدق گفتارم از امر بهائی برگشت، سایر بهائیان آنجا به من اعتراض کردند که چرا شما این راست را گفتید تا او از دین بهائی برگردد؟ گفتم: شما به فاعل فعل که میرزا و پسرش باشد اعتراضی ندارید که چرا نماز منسوخشده را بهجای آوردهاند، به من تعرض میکنید که چرا راست گفتهام!»((همان، صص ۷۷۱ – ۷۷۳))
خروج از بهائیت
همانطور که در بالا گفته شد، به گفتهی خود نیکو او هیچگاه قلباً بهائی نبوده است، اما بهخاطر تحقیق و مطالعه و رفتوآمد با آنان اینگونه بهنظر میرسیده است که او بهائی است و همچنین به علت شرکت در محافل تبلیغی آنان بهعنوان مبلغ بهائی شناخته میشد.
اما آنچه در ظاهر دربارهی او گفته شده این است که حسن نیکو مقارن توبهی عبدالحسین آیتی از بهائیت جدا شد.
«رهبران بهائی دربارهی علت خروج نیکو و آیتی از بهائیت اینگونه گفتهاند که: «آیتی و نیکو پول زیاد میگرفتند و چون صندوق مالی بهاءالله رو به نقصان رفته بود و نتوانست درخواست آنان را اجابت کند، آنها ادبار نمودند و قلم اعتراض به دست گرفته و پردهی اسرار را گشودند!
نیکو در جواب این سخن در کتابش اینگونه گفته است: این عیناً تفی است که به ریش گوینده میافتد؛ زیرا معلوم میشود هیچکس به روحانیت بهاء قائل نشده تا به او معتقد شود و هرکسی دیگران را به این امر دعوت مینموده اجیر و مزدور بوده؛ یعنی برای پول این کار را میکرده است».((نیکو، فلسفه نیکو، ص ۲۴۹))
میرزاصالح اقتصاد مراغهای دربارهی شرح خروج نیکو از بهائیت اینگونه گفته است که «عکس توبهنامهی باب که در خزینهی دولتی بود، در این اواخر در آمد و در هیچ کجا تا آن زمان این توبهنامه دیده نشده بود. بهمحض آشکار شدن این توبهنامه، عباسافندی دستور محو آن را داد.
میرزاصالح در ادامه میگوید: «پس از دیدن این توبهنامه دیگر فرصتی برای استقامت در دین بابی و بهائی برای کسی نخواهد ماند. جناب فاضل شهیر حاجی میرزاحسن نیکو نیز در «فلسفه نیکو» چند جملهی اینها را درج فرموده. شوقیافندی نیز نظر به اینکه عباسافندی در وصیّتنامهی خود نوشته که هرکس مخالفت نمود بعد خواست توبه نماید، هیچ عذری را از او قبول ننمایید، لهذا حاجی میرزاحسن را نیز طرد کردند».((مراغهای، ایقاظ، ص ۹۲))
برخورد بهائیان پس از خروج نیکو از بهائیت
نیکو دربارهی برخورد بهائیان با وی بعد از خروجش از بهائیت در کتابش اینگونه نوشته است: «از روزی که من فلسفهی نیکو را نوشتم دمی نیاسودم و ساعتی آرام نبودم. بعض بهائیان که در وزارت جنگ جزئی تأثیری دارند، برای مختصر شغل اینجانب در مدرسهی فنی قورخانه این در و آن در زدند تا بالأخره پس از کشمکشها، آن حقوق را نصف کردند و بهعلاوه وزارت معارف که خود به طیب خاطر از بنده دعوت نموده تا قسمتی از تعلیم ادبیات دورهی متوسطه را عهدهدار شوم، هنوز به جایی نرسیده؛ یعنی بهائیان باخبر و نفوس صاحباثر بهطور غیرمستقیم ابراز نموده و نگذاردند این کار انجام گیرد».((نیکو، فلسفه نیکو، ص ۴۵۶))
او همچنین دربارهی زندگی بعد از بهائیت میگوید آقای آیتی، بنده و آقای صبحی که به اصطلاح حضرات معاند امرالله شدیم و به گفتهی حیفا که به پیروانش وعده داده بود که آیتی و نیکو و صبحی و غیره به شدیدترین ذلتها و بلایا دچار خواهند شد، اتفاقاً بعد از خروج از بهائیت عمر طولانی نموده و بههیچ وجه ابتلا و ناخوشی یا تنگدستی که لازمهی عالم طبیعت است به ما روی ننموده؛ بلکه از زمان پیش هم از هر حیث بهتر زندگی نمودهایم.((همان، ص ۶۹۱))