اجتماعیمقالات

دیدگاه انتقادی به بهائیت (قسمت اول)

برگرفته از نوشته‌های «ابراهیم جرج خیرالله»

مقاله پیش رو بیانیه کوتاهی در قالب دیدگاه انتقادی از بهائیت از ابراهیم خیرالله است که در اصل تیتر و عنوانی نداشت و در سال ۱۹۰۱ در کتابش واقعیاتی برای بهائیان انتشار یافت. تیترهای فرعی به متن اضافه شده است. این یک متن مختصر از مهم‌ترین انتقادات و گلایه‌های بهائیان وحدت‌گرا (یونیتارین) نسبت به عبدالبهاء در اولین سال‌های شکاف و جدایی بین آن‌ها است. البته یکی از مهم‌ترین مواردی که در این شکوائیه نیامده، همانا مخفی ‌کردن و پنهان نگهداشتن بخشی از وصیت‌نامه بهاءالله است.

مقدمه:

تکان دهنده‌ترین ادعا در این فصل آن است که برخی از مبلّغان مورد حمایت عبدالبهاء تبلیغ می‌کردند که عبدالبهاء “خود خداست” و جایگاه او برتر از جایگاه پدر، یعنی میرزا حسینعلی است. بعید است که این مفاهیم مورد تأیید عبدالبهاء بوده باشد و مسلّم است که این تفکرات هیچ‌گاه بخشی از عقاید بهائی قرار نگرفت ولی اگر چنین طرز فکری انتشار یافته باشد، قطعاً عامل و زمینه‌ای برای تشدید جدایی و افتراق با بهائیان وحدت‌گرا بوده است.

ابراهیم خیرالله درباره عبدالبهاء می‌گوید که او “ادعای مظهریت کرد … با اشاره و کنایه و کلمات و عبارات مبهم و کلی‌گویی.” این‌که این ارزیابی تا چه میزان واقعی و منصفانه است نمی‌دانیم، ولی مرکز ثقل و مبنای نقد بهائیان وحدت‌گرا، چه ابراهیم خیرالله و چه سایر نویسندگان، این است که او به طرز نامناسبی به‌دنبال ارتقای جایگاه خود بود و با بهائیانی که می‌خواستند بهائیت را بر محور بهاءالله و آثار او حفظ کنند، رفتار سخت و خشنی داشت.

«اریک استتسون»

………………………………………………………………….

این مقاله پاسخ کوتاه به شخصی است که درباره عملکرد عباس افندی (غصن اعظم) و طرفدارانش پرسیده بود. عملکردی که بسیار متفاوت و متناقض با حرف‌های بهاءالله در این عرصه خاکی بود:

طرد:

بهاءالله به وضوح اعلام کرده که وجه تمایز تعالیم او ممنوعیت اختلاف و نزاع و نفرت پراکنی و ایجاد وحدت و محبت می‌باشد. او به پیروانش دستور داد با پیروان سایر ادیان، با روح و ریحان، رفتار نمایند. ولی غصن اعظم، پیروان خود را به شدت از معاشرت، گفتگو و مکاتبه با بهائیان وحدت‌گرا منع کرد، حتی به آن‌ها اجازه انجام کوچک‌ترین معامله تجاری هم با آن‌ها نداد. همه ساکنان و شهروندان ساکن عکّا شاهد این رفتار و عملکرد بوده‌اند.

ادعاهای گزاف:

بهاءالله گفت: “هر کس ادّعای مظهریت بکند، همانا کذّاب، دغل کار و غاصب است.”((بخشی از کتاب اقدس، پاراگراف ۳۷))

عباس افندی در رساله‌هایش البته نه آشکار و صریح، بلکه با اشاره و کنایه و در عبارات مبهم و دو پهلو، ادعای مظهریت داشته است. مبلغینی که از سوی او برای تبلیغ به کشورهای مختلف اعزام می‌شوند، این اشارات و کنایات و عبارات مبهم را به نوعی توضیح می‌دهند که در نهایت او را “خود خدا” معرفی می‌کنند و یا در مواردی می‌گویند که “پدر” و “پسر” یکی هستند و عباس افندی “مظهر” جدید است و کلام او را باید کلام الهامی و اشراقی تلقی کرد. این مبلّغان رساله‌های متعددی در توجیه این ادعا نوشته‌اند و حتّی مدعی شده‌اند که جایگاه او برتر از جایگاه پدرش می‌باشد.

رساله‌های متعددی به‌صورت دست‌نوشته از مبلغان طراز اول او در اختیار ما است که شاهد و گواه این ادعا می‌باشد. عباس افندی هم همواره از این مبلّغان با احترام، تکریم و هدایا استقبال کرده است. او در همه آثار و نوشته‌هایش از آن‌ها تجلیل و تکریم کرده و آن‌ها را به کشورهای مختلف گسیل نمود تا به ارائه و گسترش آراء و تفکرات و نظرات غلط او بپردازند.

بی احترامی نسبت به خانواده بهاءالله:

بهاءالله به همگان دستور داد به اغصان احترام بگذارند و از این طریق به تقویت و استحکام امر بپردازند. او به صراحت اعلام کرد که این حکم در گذشته و آینده باید نافذ باشد. او همچنین امر کرده است که همه بهائیان باید به خانواده و بستگان او احترام بگذارند.

ولی عباس افندی این حکم و فرمان را زیر پا گذاشت و نادیده گرفت. به‌ نظر می‌رسد قصد او بیشتر بر تضعیف و تخریب امر بود؛ زیرا بهاءالله در “کتاب عهدی” دستور می‌دهد به منظور تقویت و استحکام امر بهائی، اغصان مورد احترام قرار گیرند.

بی‌احترامی نسبت به منشی و خادم بهاءالله:

بهاءالله به ما دستور می‌دهد که به خادم‌الله (میرزا آقاجان، خادم و منشی بهاءالله) احترام بگذاریم، ولی عباس افندی در مکان مقدس (محل دفن بهاالله) هنگامی که خادم‌الله به دفاع از امرالله برخاست، او را مورد توهین و ضرب و شتم قرار داد. عبدالبهاء خود از آنچه نسبت به این فرد وفادار و مومن انجام داد متأثر گردید، ولی به اطرافیان و پیروانش دستور داد تا خادم‌الله را به زندان بیاندازند و او را ظالمانه مورد ضرب و شتم قرار دهند و آن‌ها هم همان‌طور رفتار کردند و اگر ترسی از مجازات حکومتی نداشتند، قطعاً او را به قتل رسانده بودند. تا به امروز هم بهائیان طرفدار عبدالبها، خادم الله را مورد لعن و نفرین قرار داده و مطالب خلاف و مجعولی را درباره او جعل و منتشر می‌سازند.

لعن و نفرین و شایعه‌ پراکنی:

بهاءالله اقداماتی نظیر غیبت و تهمت، نفرت پراکنی و لعن و نفرین کردن را منع کرد؛ ولی عبدالبهاء، برای رسیدن به اهداف خویش طرفدارانش را وادار ساخت همه این خلاف‌های اخلاقی را مرتکب شوند. این موارد با ملاحظه مطالب جلسات آن‌ها و یا مطالعه نوشته‌های آنان که اینک در اختیار ما است، امکان‌پذیر می‌باشد.

اعتماد به افراد غیرقابل اعتماد:

عباس افندی نسبت به بستگان و افرادی که مورد وثوق و اعتماد و اتکای بهاءالله بودند، بی‌توجه بود. او در همه اتفاقات و مراسم نسبت به آن‌ها بی‌توجه بود و آن‌ها را خوار و خفیف نمود. در مقابل نسبت به کسانی که پدرش در دوره خود به آن‌ها بی اعتناء بود، احترام و اعتماد زیادی نشان داد. عبدالبهاء به این افراد اجازه داد هر طور که دوست دارند، در کلیه امور دخالت کنند.

انتشار و توزیع نوشته‌های خود و نه نوشته‌های پدرش:

بهاءالله به بهائیان دستور داد “کلمات مقدسه و نصوص” او را چاپ و نشر کنند، ولی عبدالبهاء به هر وسیله‌ی ممکن و با همه تلاش و مساعی خود کوشید تا این حکم بهاءالله اجرایی نشود. طرفداران و پیروان عبدالبهاء، اجازه داشتند تنها بخش‌هایی از آثار و نوشته‌های بهاءالله را بخوانند، که بنا بر نظر و تفسیر او، در تأیید ادعای عبدالبهاء است. اگر اتفاقاً در جلسات بهائی فردی حاضر باشد که اعتقاد راسخی به نصوص بهاءالله داشته باشد، در آن‌ صورت، آن‌ها قطعات کوتاهی از نوشته‌های “پدر” را قرائت می‌کنند. در غیر این صورت، تمام آن چیزی که امروزه در جلسات قرائت می‌شود و یا در جزوات انتشار می‌یابد، نوشته‌های عباس افندی است. طرفداران او از قرائت الواح و کتب مهم بهاءالله منع شده‌اند.

تعطیل کردن مؤسسه انتشاراتی بهاءالله:

با دستور و دست‌خط بهاءالله، یک مؤسسه چاپ و نشر، جهت چاپ آثار و کتب او و با هدف توزیع آن‌ها در سراسر جهان تأسیس گردید. برخی از کتب در زمان حیات او و برخی دیگر پس از فوت وی انتشار یافت.

عباس افندی حداکثر تلاش خود را به کار بست تا آن مؤسسه چاپ و نشر تعطیل شود و پیروان خود را از داشتن و استفاده از کتب منتشره مؤسسه مزبور منع کرد.

انحلال محفل روحانی مصر:

با فرمان بهاءالله و طی حکمی با دست‌خط و امضای خود او شرکتی در پایتخت مصر، قاهره تأسیس و به‌نام مؤسسه روحانی((محمدعلی بهائی آن‌ را “انجمن روحانی” می‌نامد. بخشی تحت عنوان “سازماندهی جوامع بهائی در هند و مصر”، به نظر می‌رسد که این دو کلمه، دو ترجمه متفاوت از یک کلمه عربی باشند.)) نام‌گذاری شد، که هدف آن خدمت به امرالله بود. عباس افندی تلاش زیادی برای انحلال آن به‌کار برد و سرانجام در این راه موفق شد.

با این ترتیب او مهم‌ترین اقدامات و تلاش‌های به‌عمل آمده در زمان بهاءالله را از بین برد و نابود ساخت، تا هیچ اثر و نشانه‌ای از اقدامات صورت گرفته در زمان پدرش، در خاطره‌ها باقی نماند.

آنچه در بالا ذکر شد، شرح مختصری از اقدامات عباس افندی علیه خواست و اراده پدرش است؛ اگر چه مطالب بیشتری درباره اقدامات و اظهارات او وجود دارد که درج آن‌ها موافق حکمت نیست و تنها باید آن را به‌طور شفاهی بازگو نمود.

 
ادامه این مقاله را در قسمت دوم مطالعه نمایید …
کلیک کنید: قسمت دوم
اطلاعات بیشتر

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

13 − 12 =

دکمه بازگشت به بالا