از آنجا که جامعه بهائیان آمریکا سمبل و الگوی نظم اداری و تشکیلاتی بهائیان در دنیا میباشد و با توجه به اینکه جامعه بهائیان ایران و بسیاری کشورهای دیگر، به جز مطالب تبلیغاتی، کمتر مطلب و نوشتهای که به شناخت تعالیم، عملکرد و اهداف آنان کمک کند منتشر مینمایند، لذا ترجمه و نشر آن را مغتنم دانستیم. به منظور سهولت مطالعه متن، برای آن تیترهای فرعی انتخاب و اندکی از مطالب غیرضروری را حذف کردهایم.
یادداشت مترجم: به دنبال انحلال محفل بهائیان شهرلسآنجلس، توسط محفل ملی آمریکا، در سال ۱۹۸۶، دکتر خوان کول، فارغ التحصیل رشته مطالعات اسلامی و تاریخ خاورمیانه، استاد تاریخ دانشگاه شیکاگو، که در آن زمان فرد بهائی روشنفکر و آزاداندیشی بوده و از نزدیک با جامعه بهائیان لسآنجلس آشنا بود، از نحوه عمل و دخالت محفل ملی انتقاد کرد. برخی اعضای محفل ملی که هیچ انتقادی را بر نمیتابیدند؛ طی مقالاتی به او حمله کردند. پاسخ دکتر خوان کول به آن انتقادات در بردارنده اطلاعات و بررسی جامعه شناسانهای از جامعه بهائیان آمریکا میباشد.
مقدمه
با توجه به ابهام نسبی موجود در فرهنگ و تاریخ بهائیان آمریکا، نکته قابل توجه و ارزشمند این است که من دراین زمینه به اسناد و مدارک قابل توجهی در رابطه با افراد اصلی و موثر دسترسی پیدا کردم و آن اسناد و مدارک در آرشیوهای مجله دیالوگ موجود است. بنابراین، بهعنوان یک مورخ دسترسی مناسب و کامل به اسناد معتبر و متقن دارم. این اسناد شامل مصاحبه با اعضای محفل محلی بهائیان لسآنجلس و متن پیاده شده کامل و کلمه به کلمه سخنرانیهای داخلی مقامات بهائی میباشد. (اسناد و شواهدی که هرگز برای نوشتن درباره جامعه معاصر بهائی فراهم نبوده است.)
همچنین باید یادآور شوم که بهعنوان یک بهائی آشنا با زبان فارسی طی سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۴، گاه و بیگاه در ضیافتهای بهائیان لسآنجلس شرکت میکردم و شبکه گستردهای از دوستان، از نژادهای مختلف داشتهام. از طریق شاهدان دست اول، درباره اوضاع و شرایط پیش از وضعیت بحرانی آنجا اطلاع داشتم. همچنین زمانی که موضوع حاد شد با بهائیان حاضر در آن شهر تماس تلفنی برقرار کردم.
از دکتر مایک مولن (نویسنده و جامعه شناس بهائی، بهخاطر نظراتش درباره این مقاله و نکاتی که درباره نقاط قوت آن ابراز داشته، تشکر میکنم. به نظر من کتاب او درباره جامعه بهائی آتلانتا (تز پایاننامه دوره دکترا) کتاب بسیار مفیدی است. البته هدف از این تبادل نظر، بیشتر توجه به تفاوت دیدگاههای ما است.
قبل از هر چیز باید برای پژوهشگران و خوانندگان دانشگاهی این مقاله توضیح دهم که چرا مقاله من برای بهائیان محافظه کار ” نامطلوب و مسئله دار” است.
فرهنگ و آرمان بهائی
فرهنگ بهائی نوعی فرهنگ اتوپیایی است و بهائیان غالباً عملکرد جامعهی خود را کامل و بیعیب میدانند. بهائیان همچنین نظام و سازمان اداری خود را جایگزینی برای نظام سیاسی سایر کشورها و جوامع جهان، که به زعم بهائیان نظام فاسدی است، میدانند.
نظام اداری بهائی فعالیت و تلاش زیادی برای ایده آل و مقدس جلوه دادن دیدگاه خود بهکار میبرد. بنابر تجربهی من، هیئت حاکمه بهائی تلاش دارد تا سازمان بهائی را غیرشفاف نگهدارد. بهائیان محافظه کار حساسیت زیادی دارند که افراد به اطلاعاتی بیشتر از آنچه آنها بهطور رسمی و کانالیزه منتشر میشود دست نیابند. به بهائیان اخطار میشود که دربارهی حاکمیت در جامعهی بهائی با احتیاط کامل و کنترل شده اظهار نظر کنند.
مقامات بهائی که خود را در هالهای از هدایت الهی جلوه میدهند همیشه افراد بهایی را به وحدت و همبستگی دعوت میکنند، که چنانچه این دعوت جدّی گرفته نشود، در آنصورت تهدیدات ضمنی و یا صریح، مبنی بر طرد اداری و یا روحانی خاطر نشان میشود. افراد غیربهائی مجاز به شرکت در برنامه ضیافت ۱۹ روزه (اصلی ترین جلسه بهائیان در هر شهر)، و یا کانونشن سالانه در ویلمتِ آمریکا، که هر ساله در ماه مارس برگزار میشود، نیستند. در میان تمام مجامع و جلساتِ مذهبی کوچک و بزرگ در آمریکا، تنها کانونشن سالانه بهائیان است که درب آن به روی خبرنگاران و نمایندگان رسانهها بسته است. چنین فرهنگ سیاسی بستهای، جمع آوری اطلاعات کمّی و مقداری را با مشکل روبرو میکند، اگر نگوییم غیر ممکن میسازد. چند سال پیش، ۲ تن از دوستان بهایی من در لسآنجلس، درباره رأی خود در انتخابات محفل محلی بهائیان و انتخاب فرد مناسب و احسن با یکدیگر گفتگو کرده بودند. متعاقباً محفل لسآنجلس دستور ممنوعیت حق رأی آنها را صادر کرد.
بنابراین فقدان آمار و اطلاعات دقیق نقص و مشکل من نیست، بلکه هر کس وارد تحقیق و بررسی در این موضوع شود با آن مواجه خواهد شد. در حقیقت، همانطور که قبلاً هم گفتهام انتشارهرگونه مقاله عمومی درباره امور بهائی، بهدستور رابرت هندرسن، منشی محفل ملّی بهائیان، آمریکا ممنوع است. بنابراین، مطالبه هرگونه آمار و ارقام غیر واقع بینانه است. از سوی دیگر، مورّخان برخلاف جامعه شناسان، به ندرت به اطلاعات کامل و مرتب دسترسی دارند. ولی ما تکنیکها و روشهایی برای جبران این کمبود در اختیار داریم. برای مثال، وقتی در سال ۱۹۸۸، از حدود ۱۲۰۰ فرد بالغ بهائی تنها ۲۰۰ نفر برای دیدار و ملاقات با اعضای محفل ملی حاضرشدند، این حضور اندک نشان از بی علاقگی بهاییان به اعضای محفل ملی ارزیابی میشود؛ مشروط بر آنکه در رویدادهای مشابه دیگر، جمعیت بیشتری حضور یافته باشند. در حقیقت، من نگران آن هستم که حتی برخی از دوستانم که در تهیه مقاله نیز با من همکاری نداشتند، به اتهام همکاری با من تنبیه شوند. منابع اطلاعاتی من دوستانی بودند که زمانیکه من عضو جامعه بهائیان کالیفرنیای جنوبی بودم (سالهای دهه ۱۹۸۰ ) با من دوست بودند، ولی آنها در جامعه بهائی چندان سرشناس نیستند.
با همهی آنچه گفته شد خود من اولین کسی هستم که معتقدم مطلوبتر آن است که مورخین معاصر به منابع خود تنوع بیشتری بدهند تا جمع بندی و نتیجه گیری آنها درباره جامعهی بهاییان لسآنجلس از سال ۱۹۸۰ به بعد عمیقتر شود. دیدگاه من در این موضوع خاص، یکی از چند دیدگاه بوده ، و ناشی از اطلاعات خاص من در اینمورد، و شبکههای اجتماعی که به آنها ارتباط داشتم، همچنین تجربه شخصی من در کالیفرنیای جنوبی بود. بهنظرم این منابع به اندازه کافی مستدل و محکم بودهاند که بتوانیم درباره رویدادهای جامعهی بهائیان لسآنجلس و علل آن نتیجه گیری کنیم.
من اولین مورخ جامعه شناس هستم که تلاش کردم مقالاتی درباره سیاستهای داخلی جامعه بهائیان آمریکای معاصر بنویسیم و این یک نوآوری بود. حداقل حُسن کار من این است که اطلاعات و زمینهی اولیه را برای مطالعه و ارزیابی بعدی دانشمندان اجتماعی فراهم میکند. اطلاعات و زمینهای که تا کنون، بهطور کامل، در سوابق و بایگانی مراکز علمی مفقود بود. (در سایر مراکز هم چنین اطلاعاتی وجود نداشت.) فقدان مطالب و مکتوبات آکادمیک درباره بهائیت معاصر از آنرو باورنکردنی و غیرقابل قبول است که ما بهائیان آمار جامعه بهائیان آمریکا را معادل کواکرها و یا یونیتارینها (وحدت گرایان) میدانیم و دیگر اینکه بهائیان از دهه ۱۸۹۰ در این کشورحضور دارند. خوشحال میشوم اعضای محفل ملّی بهائیان، از جمله مک مولن، استاکمن، و دیگران هم در این زمینه مطالعه و بررسی کنند و نتیجه کار خود را ارائه نمایند. اینکار بسیار متفاوت است با اینکه صرفاً توضیحات رسمی را خیلی ساده بپذیریم و به یک تصویر آرمانی از عملکرد جامعهی بهایی بسنده کنیم.
همانطور که در مقاله قبلی خود متذکر شدم، جامعه بهائیان لسآنجلس عملکرد بهتری در جذب و همگرایی بهائیان ایرانی به جامعه محلی بهایی داشته است. زیرا در سایر جوامع بهایی، در کالیفرنیای جنوبی، جامعه کوچک بهائیان آمریکایی توسط ایرانیان بهائی تازه وارد و پرشمار، بلعیده شدند و عملاً پس از مدتی آمریکاییها بهائیت را ترک کردند. در مواردی هم که تعداد ایرانیان محدود، ولی تعداد جامعه بهائی آمریکایی مناسب و بیشتر بود، عملاً بهائیان ایرانی احساس غریبگی و عدم پیوند داشتند. جامعه بهائیان لسآنجلس از حیث وجود سفیدپوستان، رنگین پوستان ، سیاهان آفریقایی یا آمریکایی و ایرانیان، تعداد هر کدام و تعامل آن با یکدیگر، یک مورد استثنایی محسوب میشد. ما به وحدت جامعۀ بهائی در عین تنوع، عقیده داشتیم.
طبقه (روحانی) کنترل کننده در جامعه بین المللی بهائی
در جامعه شناسی دین، طبقه روحانی کنترل کننده، نه فقط لزوماً به حضور اسقفها، بلکه بیشتر به حضور طبقه قدرتمندی که خود را همسطح دیگر افراد جامعهی دینی نمیداند اطلاق میشود. من مطلقاً با ادعای عدم حضور طبقهای شبیه به اسقفها و روحانیون در جوامع بهائی و اینکه ادعا میشود مسئولان تشکیلات امری هیچ قدرت و برتری بر دیگران، برای خود قائل نیستند، موافق نیستم. افرادی که بهعنوان ایادیان امرالله منصوب شدهاند. در دهه ۱۹۶۰ گروهی از بهائیان را، به اتهام تفرقه، از جامعه بهائی اخراج و سپس طرد کردند. بهنظر من این عملکردی شبیه حاکمیت مرکزی کالتی است. امروزه اعضای مشاوران قاره ای، دارالتبلیغ بین المللی مستقر در حیفا، ادعا میکنند که اختیار تفسیر”عهد و میثاق” بهائی با آنهاست و چنانچه سایر اشخاص بهائی به ارائه دیدگاه خود در این زمینه بپردازند از سوی آنها با تهدید و خطر طرد و ایزولاسیون مواجه میشوند. از آنجا که اعضای دارالتبلیغ درباره طرد افراد به بیت العدل مشاوره میدهند، لذا نظر آنها مهم و حائز اهمیت است. مجازات طرد مکانیسم اصلی کنترلی در نظام بهائی است و کارشناسانی که دراین مورد نظر میدهند مشاوران قارهای و دستیارانشان هستند. این مطلب که مشاوران قارهای هیچ اِعمال قدرتی نمیکنند صحت نداشته و غالباً بهائیان لیبرال و آزاداندیش از ترس آنان در خوف و هراس زندگی میکنند.
بهائیان لیبرال و بهائیان محافظه کار
در حالیکه بهائیان محافظه کار به تقسیم بندی بهائیان به ” لیبرال ” و” محافظه کار” اعتراض دارند، برای یک جامعه شناس انکار وجود چنین روحیات و تقسیم بندیهایی درجامعه، غیرعلمی و عوامانه تلقی میشود. بهائیان محافظه کار انتقاد از نهادهای بهائی در ملاء عام را بر نمیتابند. آنها از حق محافل ملی برای اینکه هر طور دلشان میخواهد رفتار کنند حمایت مینمایند. آنها قاطعانه از ضرورت کنترل و بازبینی کلیه کتب و نشریاتی که بهائیان درباره بهائیت مینویسند، جانبداری میکنند. (لجنه تائید تالیفات بهائی)
آنها معتقدند بیتالعدل در تمام اعمال و اقدامات خود مصون از خطا است. آنها معتقدند نباید به زنان اجازه عضویت و خدمت در بیتالعدل داده شود. آنها بر این باورند که حکومتهای معاصر همگی از میان رفته و جای خود را سرانجام به نهادهای بهائی خواهند داد تا حکومت دینی جهانی برپا کنند. از اصول اصلی اعتقادات آنها طرد و نفی بهائیان غیرمعتقد و یا ناقض عهد و میثاق است. آنها شدیداً ضد روشنفکر بوده و غالباً نواندیشان و متفکران مستقل را ناقض عهد و میثاق تلقی میکنند. آنها بسیار به ظاهر کلمات نصوص وابسته هستند و هرعبارت از متون بهائی را بر دستاورد و یافتههای عالمان و مورخان ترجیح میدهند.
متقابلاً بهائیان لیبرال عقیده دارند که نهادهای بهائی هنوز درمرحله جنینی هستند و عملکرد و رفتار کودکانهای دارند. لذا آنها را سزاوار انتقاد بهخاطر استفاده خودسرانه از قدرت میدانند. هنگامی که یک موسسه و نهاد حاکمیتی بهائی (محافل ملی و محلی و لجنهها و کمیتههای تابع آنها) پا را از چارچوب قانونی و محدوده تعریف شده برای خود فراتر میگذارند، لیبرالها و آزاداندیشان بهائی زبان به اعتراض میگشایند. آنها از سانسور نوشتههای خود راضی نیستند و بعضاً بهطور غیررسمی از همکاری با کمیته بازبینی و سانسور طفره میروند. آنها معتقدند که حوزه صلاحیت و اختیارات بیتالعدل جهانی باید به قانونگذاری محدود شود و امکان حضور و خدمت زنان را در بیتالعدل فراهم نماید.
بهائیان روشنفکر، نهادها و مؤسسات بهایی را مکمل حکومت مدنی و کشوری تلقی کرده و با هرگونه اعتقاد به حکومت دینی بهائی (تئوکراسی) در آینده مخالفند. لیبرالها از استفاده از حق تکفیر و طرد ناخرسند میباشند. آنها علاقهمند به آزادی اندیشه بوده و از تفکر مستقل ترسی به خود راه نمیدهند. آنها عقیده دارند در مواردی که تضاد و تباین آشکاری بین نصوص بهائی وعلم وجود دارد باید از علم و یافتههای علمی طرفداری و تبعیت کرد؛ دیگر اینکه روشنفکران بهائی، ظاهراندیشی و تمسک خشک به ظاهر نصوص بهائی را نفی میکنند.
من صرفاً چند تفاوت بارز را برشمردم. این تفاوت دیدگاههای لیبرالی و محافظه کارانه، گرچه نقطه مرکزی بحران در جامعه بهائی نبود، ولی به هر روی در هر دو طرف اثراتی از این تفاوت دیدگاه مشاهده میشد. این احتمال هم وجود دارد که موضع گیریهای روشنفکران بهائی لسآنجلس و مخالفت آنها با دخالت محفل ملی بهائیان آمریکا در سال ۱۹۸۶ و تمایل روشنفکران جوان به انتشار مقالات و برملاکردن آن حوادث، از جمله علل و عواملی باشد که تندروها و افراطیهای محفل ملی و حیفا (بیتالعدل) را متقاعد کرده باشد تا تلاش و اقدام هماهنگی برای پیگرد روشنفکران و آزاداندیشان بهائی و اخراج آنها از جامعه بهائی داشته باشند.
این دو دیدگاه هم در آن زمان و هم در حال حاضر، در میان جامعه بهائیان آمریکا طرفدار دارد و حتی میتوان به ارزیابی کمی و کیفی این نیروها پرداخت. میتوان بهائیان روشنفکر را در سایت و تالار گفتگوی تالیسمان دنبال کرد. (متعلق به دکتر جان والبریج، استاد دانشگاه ایندیانا)
اینکه برخی از بهائیان محافظه کار و تندرو قصد نادیده گرفتن یا سرپوش گذاشتن بر این دسته بندی و شکاف عمیق موجود در میان بهائیان را دارند، به نوعی نادیده انگاشتن حقایق موجود در جامعه بهائی است. در رابطه با اینکه چه تعداد محفل محلی منحل شده است، من به اظهارات خود رابرت هندرسن استناد کردهام. او گفت: ” من بنابر تجربیات شخصی خود، که فکر میکنم ۴ سال عضو محفل ملی بودهام، صحبت میکنم. مشاهده کردهام که محفل ملی، محافل محلی را منحل کرده است و سپس شاهد تشکیل مجدد آن محافل بودهام. من شاهد بودهام که محفل ملّی آن محافل را دوباره تشکیل داده است، و نتیجه این اقدامات برای هر ۲ طرف، مردم آن منطقه و محفل ملّی، آشکار و ملموس بوده است.”
اگر منشی محفل ملی موارد دیگری از انحلال محافل محلّی را در طول یک دورهی کوتاه ۴ ساله سراغ دارد، در آنصورت تضییقات و انحلال برای محافل، بیشتر از موارد شناخته شده بوده است. از آنجا که انحلال محافل محلّی کوچک تنها توجه بهائیان آن شهر را بهخود جلب میکرده، از آنجا که سیستم سانسور و سرپوش گذاری هندرسن مانع از انتشار چنین اخباری در سطح وسیع بوده است، چنین اقداماتی به شکل نسبتاً مخفی انجام میشده است. فکر نمیکنم محفل ملّی و مسئولان بهائی آمار درستی در این زمینه منتشر کنند؛ ولی به هرصورت محافل منحل گردیدهاند. من اطلاع دارم که در دههی ۱۹۷۰ یک محفل محلّی در پنسیلوانیا منحل شد و دلیل آنهم خود مقدس پنداری و رفتار خودخواهانهی رئیس آن بوده است. در سال ۱۹۸۲، محفل ملّی درصدد انحلال محفلی در آرکانزاس برآمد. چرا که برخی از اعضای آن همجنس باز بودند و در کمال ناباوری، یکی ازاعضای آن محفل، آلن وارد، به عضویت محفل ملّی برگزیده شده بود. بههرحال، او اجازه نیافت که بر صندلی ملّی تکیه بزند و اینکار باعث نابودی اعتبار و آبروی ملّی او گردید. البته ممکن است هندرسن از ارائه این گفتار قصد و نیّت دیگری داشته باشد و آن رسمیت و مشروعیت بخشیدن به اقدام محفل ملّی در زمینه انحلال باشد. او قصد داشت از خود چهرۀ رهبر قدرتمندی، که در امور مربوط به محافل محلّی دخالت کرده را به نمایش بگذارد. اگر او دروغ گفته باشد، در آنصورت حق با مک مولن و استاکمن بود که گفتند انحلال محفل لسآنجلس یک رویداد استثنایی بوده است. اگر حقیقت برای آنها روشن نبوده، در آنصورت همین مشکل برای من هم وجود داشته است و نباید مرا بهخاطر استناد به یک اظهار نظر رسمی و علنی منشی محفل سرزنش کرد. در اینجا باز اظهارات چند گانه و نامشخص حاکمیت بهائی را مشاهده میکنیم و این روش، شیوه و مکانیسم کنترلی قدرتمند آنها بوده است.
انتخاب هندرسن به سِمت منشی (دبیرکل) محفل ملّی بهائیان، در سال ۱۹۸۴ عجیب و مشکوک است؛ چرا که او در اواخر دههی ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ فاقد وجهه و اعتبار مناسب ملّی بود. تنها شهرت او این بود که فرزند خانم ویلما الیس (Wilma Ellis) بود؛ زنی که چندین سال در محفل ملی آمریکا خدمت کرد تا آنکه به سمت مشاور قارهای منصوب شد و ۴ سال بعد با آقای دکتر فیروز کاظم زاده که سالیان متمادی عضویّت محفل ملّی آمریکا را داشت ازدواج کرد.
یکی از کارکنان مطلع در محفل ملی آمریکا، در سال ۱۹۸۳، به من گفت که انتخاب هندرسن باعث شگفتی او و سایر کارکنان شده بود، زیرا تا قبل از آن، آنها چیزی درباره او نشنیده بودند. در خصوص ادعای من، مبنی براینکه نهایتاً محفل ملی معتقد شد که تجربه انحلال محافل محلّی موفقیت آمیز نبوده، بهنظر میرسد اینکه آنها بعد از ۲ سال به اینکار خود خاتمه دادند و تصمیم گرفتند دیگر در مناطق و جوامع بزرگ شهری، که مشکلاتی مشابه لسآنجلس داشتند، به انحلال محافل محلّی مبادرت نکنند، دلیل صحّت این مدّعا باشد. من با دیدگاه مک مولن درباره توسعه ساختارهای قدرت حاکمیت بهائی، چندان موافق نیستم. زیرا بهنظر من فاقد پشتوانه تاریخی، و دارای چند اشتباه است. او چند مورد را مستند به متون بهائی میکند در حالیکه چنین مطلبی واقعیت ندارد. این آزادی بیانی که محدود به کنترلهای شدید از سوی نظم اداری بهائی است، اصلاً آزادی نیست. حتی در احزاب کمونیست و سازمانهای نظامی، افراد در ردههای پایین مجاز به طرح دیدگاه و انتقاد خود درباره موضوعات، در سطح داخلی میباشند. نشانه آزادی بیان واقعی آنست که فرد بتواند دیدگاه و نظرات وعقاید خود را در رسانهها و کانالهای بیرون از جامعه (بهائی) مطرح کند؛ بدون آنکه “برچسب” خرابکاری بخورد؛ من متأسفم که این آزادی اساساً در تشکیلات و سازمانهای بهائی وجود ندارد.
انتخابات بهائی
سیستم انتخاباتی فعلی بهائی، گرچه ممکن است درجوامع کوچک که افراد شناخت نسبی و مناسبی از یکدیگر دارند قابل قبول باشد، ولی در جوامع بزرگ و شهرهای بزرگ کنونی منجر به آن میشود که اعضای محفل فعلی، مادام که خود را کاندیدا نمایند، (مادام که درصحنه باشند و انصراف صریح خود را اعلام نکرده باشند) فرد یا افراد دیگری نتوانند به عضویت محفل درآیند. این پدیده بهخوبی در سطح محفل ملی آمریکا نمایان و قابل مشاهده است.
تجربه محفل لسآنجلس درس خوبی درباره تأثیر تنوع نژادی به ما داد. خود من در دهه ۱۹۸۰ از نزدیک با عملکرد و فعالیت محفل لسآنجلس سروکار داشتم. در حقیقت چند ایرانی از اواسط دهه ۱۹۸۰، عضو محفل محلی لسآنجلس بودند. سؤال این است که آیا دخالت محفل ملّی در سطح محلّی، به این موضوع کمک میکند و یا آنرا تشدید میکند؟ دیگر اینکه آیا خدشه به اعتبار و حیثیت محلیِ محفل جایز است یا خیر؟ و سؤال آخر آن که آیا سازمان و تشکیلات بهائی، در دراز مدت، برای برطرف کردن مشکلات و معضلات جامعه بهائی از انعطاف لازم و مناسب برخوردار است؟
من در اینجا مطالب کمّی و کیفی دیگری را که قبلاً در نشریه “دیالوگ” در دفاع از موضع خود بیان کردهام و اکنون در آرشیو نشریه موجود است و یا مدارکی برگرفته از اظهارات اعضای محفل ملّی که آنها بطور منظم و سیستماتیک به انحلال محافل محلّی پرداختهاند، را تکرار نمیکنم.
ولی آقای استاکمن در تضادی آشکار با اظهارات رابرت هندرسن، از انتشار نشریه دیالوگ، که به بحران محفل محلی لسآنجلس پرداخته بود؛ جلوگیری کرد. و جالبتر آنکه دلیل او برای این کار چیزی غیر از مباحث کیفی بود. خوشبختانه من در اینجا کپی نامه ارسالی هندرسن به سردبیر وقتِ نشریه دیالوگ به تاریخ ۳۰ ژوئن ۱۹۸۷ را دارم که مینویسد:
“این نامه به منزله تأیید تماس تلقی امروز ماست، که طی آن به اطلاع شما رسید که محفل روحانی ملی بهائیان آمریکا با درخواست شما برای انتشار مقالهای با عنوان ریشههای بحران: پیش زمینههای انحلال محفل لسآنجلس مخالف است. همانطور که توضیح دادم هنوز باید درباره این وضعیت کار کرد. هنوز برخی حقایق مربوط به انحلال محفل موجود نیست. لذا نمیتوان یک گزارش عینی از انحلال تهیه کرد. از آن گذشته انتشار مقاله، همانطور که ملاحظه میشود، میتواند به اشخاص لطمه بزند و بر سر راه تلاش نهادهای کوشا برای بازسازی مبانی روحانی جامعه بهائی مانع ایجاد کند.”
از محتوای نامه برمیآید که سانسور پیشنهادی بنابر “ملاحظات سازمانی و تشکیلاتی” اعلام شده بود و نه به خاطر ضعف و اشکال در گزارش تحقیقی. بهعلاوه در یک جامعه مدنی واقعی، دیگر امثال آقای هندرسن نخواهند بود که تصمیم بگیرند آیا گزارش منتشر بشود یا نشود!
عملکرد تشکیلات بهائی در حذف و سرکوب دیدگاه اقلیت
من منکر این نیستم که در صورت دسترسی به مدارک محرمانهای که اکنون در اختیار محفل ملّی است مقاله حاضر از پشتوانه استنادی و رفرانس قویتری برخوردار خواهد شد. سخنرانی های مفصّل ۳ عضو محفل ملّی، که متن آنها در آرشیو نشریه “دیالوگ” موجود است، طرز تفکر و انگیزههای آنان را نشان میدهد. تشکیلات آقای هندرسن با درخواست من برای ارائه مدارک به منظور تکمیل پروژه تاریخی من از سال ۱۹۶۶، موافقت نکرده است. آقای استاکمن هم میداند که پیشنهادش چقدرغیرصادقانه وغیرواقعی است؛ هنگامیکه اظهار تمایل کرد در مورد این مقاله من با او مصاحبه کنم. من کاملاً با این ادعا وموضع آنها که استدلال رسمی و سازمانی برای انحلال محفل بهطور ناقص ارائه و پرداخته شده است، مخالفم. با توجه به اینکه من تحلیل گسترده مبتنی بر سخنان رسمی و نقل قولهای مفصل از آنها ارائه کردهام، چنین اعتراضات و اتهاماتی بدون وجه و ناصحیح است. بهنظر میرسد آنچه که در مقاله من مورد اعتراض واقع شده ایناست که ما در مقاله خود، در کنار دیدگاه و موضع مقامات رسمی بهائی، سایر نظرات را هم آوردهایم. این سیاست جدی و رسمی جامعه بهائی است که نقطه نظرات و دیدگاههای اقلیت به شدت سرکوب شود و در اسناد و مدارک رسمی ذکری از آنها به میان نیاید. در اینجا تشابهی بین فرهنگ لسآنجلسی و تشکیلات بهائی وجود دارد: هر دو مایل هستند که سران آنها با لاف و گزاف صحبت کنند و با شعار و هیاهو، بر اشکالات و مشکلات جامعه بهائی سرپوش بگذارند.
انتخابات بهائی: انتخاب یا انتصاب؟
با توجه به عکسالعمل استاکمن و گزارش متقابل او در توجیه دخالت محفل ملّ ، من به این نتیجه رسیدم که برخلاف ادعای ایشان، اقدام من در جهت ارائه مدارک کامل و از جمله دیدگاه، استدلال و انگیزههای تشکیلات رسمی بهائی، کار درستی بوده است. ما با دخالت مقامات رسمی بهائی در عملکرد انتخاباتی موافق نیستیم. انتخابات بهائی بدون کاندیداتوری و رقابت انتخاباتی برگزار میشود. بسیاری از بهائیان معتقدند که نتیجه انتخابات براساس مشیت و تقدیر الهی مشخص میشود. ولی در واقع کاندیداهای غیررسمی وجود دارند و معمولاً در شهرهای بزرگتر و درسطح ملّی، مقامات قبلی احتمال بیشتری برای پیروزی دارند.
انتصاب یک فرد خاص بهائی در یک کمیته (لجنه) سطح بالا و سپس درج اسم و چاپ عکس و تصویر او در نشریات رسمی بهائی، آشکارا به معنای تاثیرگذاری عمیق تشکیلات بر نتایج انتخابات است. روشهای به کار گرفته شده از سوی شورای ۱۹، شورای تعیین شده از سوی محفل ملی برای انتخاب مجدد محفل محلی بهائیان لس آنجلس، هم مشابه روش فوق بود. تعیین تنها ۹ نفر بسیار شبیه آن بود که یک محفل عملاً منصوب شده باشد. به علاوه شاید بهتر بود افراد بیشتری وارد این کمیته میشدند تا تعداد بیشتری از افراد به کسب تجربه بپردازند؛ چرا که درعمل ممکن است افرادی برای کار خود از حوزه فعالیت خارج شوند و در آنصورت صندلی و سِمت آنها خالی بماند.
با توجه به اهمیت نقش پول، استاکمن سعی دارد که میزان درآمد بالا و امکانات جانبی هندرسن را مخفی کند؛ این موقعیت به دقت از دید عموم و از جمله افکار عمومی جامعه بهائی پنهان نگه داشته شود. اگر ادعا شود که محفل ملّی حسابرسی میشود هم درست نیست؛ چرا که این پرداختهای بالا به صورت رسمی صورت گرفته و لذا از سوی حسابرسی تایید میشود؛ هرچند به لحاظ اخلاقی صحیح نباشد. به هر صورت بسیاری از موارد بودجه محفل ملّی جزء هزینههای ثابت است مثل نگهداری ساختمانها، پرداخت به کارکنان حقوق بگیر وغیره. این دقیقاً مصارف و مزایای محفل ملی است که در هر بحران بودجهای و کاهش تبرعات بهائیان، گریبانگیر اعضای محفل ملی خواهد شد. پیشنهاد آقای استاکمن که تبرّعات برای آنکه درست مصرف شود مستقیماً برای محفل ملی ارسال شود سؤال برانگیز است. به نظر نمیرسد ایشان در مقامی باشد که چنین پیشنهادی را ارائه و یا آن را رد کند ولی به نظر من بعید است. آندسته از بهائیانی که در منطقه لسآنجلس، هنوز به بهائیت باور دارند، اعتمادی به محفل ملی داشته باشند که بخواهند تبرّعات خود را که به محفل محلی ندادهاند، حدود ۳۵۰۰ کیلومتر دورتر برای محفل ملی حواله کنند! کاهش قابل توجه علاقه به حضور در نشست با محفل ملی آمریکا را در نظر داشته باشید.
نویسنده: خوان ر. کول
منبع: بهایی پژوهی