خانم کارن بک کوئت به دلیل مواضع انتقادی که داشت، مورد سرزنش تشکیلات بهائی قرار گرفت و بعد از ۱۴ سال عضویت فعال در بهائیت مجبور به کنارهگیری شد. در این مقاله از ایشان، اشارهای کوتاه به مسائل حول محور عدم حضور زنان در بیتالعدل که بالاترین سطح رهبری بهائیت است و بررسی تضاد آن با اصل تساوی زن و مرد در بهائیت شده است.
یکی از موضوعات چالشی و مهم در بهائیت بحث ممنوعیت حضور زنان در بیتالعدل است، بهاءالله پیامبر بهائیان در کتاب خود اقدس، تأکید مینماید که اعضای بیتالعدل، باید از رجال یعنی مردان باشند. بعد از آن عبدالبهاء و شوقی نیز بر مرد بودن اعضای بیتالعدل، تکیه نموده و روشن شدن حکمت مرد بودن اعضای بیتالعدل را به آینده موکول نمودند.
از طرف دیگر این حکم کتاب اقدس با تعلیم برابری مرد و زن در بهائیت، مغایرت پیدا کرده است. به این معنا که اگر در بهائیت زن و مرد از حقوق کاملاً برابر برخوردار هستند، چرا زنان از حضور در بالاترین رده مدیریتی جامعه بهائی یعنی بیتالعدل محرومند.
این موضوع مخصوصاً برای غربیها که قبل از بهاءالله به اصل تساوی زن و مرد معتقد بودند و حتی گاهی توانایی و جایگاه زنان را بالاتر از مردان میدانند قابل درک نیست. توجیهات مختلف تشکیلات بهائی و بیان اینکه حضور زنان در همه سطوح به غیر از عضویت در بیتالعدل آزاد است، یا بهخاطر مسئولیت سنگین اعضای بیتالعدل، از طرف بهائیت به زنان در این مورد ارفاق شده است، یا اینکه عدم اجازه حضور زنان در بیتالعدل، از جایگاه والای زنان نمیکاهد و امثال آن، نتوانسته است در کاهش اعتراضات مؤثر واقع شود. باکت به عنوان یک روشنفکر بهائی، به عدم اجازه حضور زنان در بالاترین مقام تصمیمگیری و رهبری بهائیت در بیتالعدل اعتراض دارد و این موضوع را در تضاد با اصل تساوی زن و مرد در بهائیت میداند.
او در مقالهای با عنوان «وقتی اصول و حاکمیت در تعارض قرار میگیرند، پاسخ بهائیت به ممنوعیت حضور زنان در بیتالعدل» به موضوع ممنوعیت حضور زنان در بیتالعدل اشاره دارد و مینویسد: بهائیت، تساوی زن و مرد را بهعنوان یکی از شعارهای بنیادین خود معرفی مینماید، ولی در عینحال، زنان را از عضویت و خدمت در بالاترین نهاد حاکمیتی و بینالمللی بهائی یعنی بیتالعدل جهانی، محروم ساخته و مدعی است این محرومیت بر اساس تفسیر مصون از خطا، از نصوص بهائی صورت گرفته است.
در مقاله یاد شده به روند چگونگی این ممنوعیت پرداخته شده است و چالشهای ایجاد شده توسط پژوهشگران لیبرال بهائی را بیان میکند و سپس پاسخ تشکیلات و برخی طرفداران آن را بازگو مینماید. این بررسی نشان میدهد در صورت وجود تعارض بین اصول دیانت و تعالیم دینی آن، وفاداری به قدرت تشکیلات بهائی و اکثر پیروانش، اقتضا میکند که گزینه دوم انتخاب شود. نویسنده با ارائه گزارشی از سیر تحول حضور زنان در تشکیلات بهائی به مکانبات شوقی افندی اشاره میکند که در چند مورد، ممنوعیت حضور زنان در بیتالعدل را تائید نموده و روشن شدن دلیل آن را به آینده موکول کرده است.
باکت در قسمت جمعبندی و نتیجهگیری مقاله مینویسد: بهائیان در خصوص تعارض بین تعلیم تساوی زن و مرد و ممنوعیت زنان از حضور در بیتالعدل، چند جواب میدهند که عمدهی آن بر تلاش برای توجیه این ممنوعیت، به نحوی است که به دستورات مقامات بهائی در این خصوص خدشهای وارد نیاید. تلاش بهائیان لیبرال برای تفسیر و توجیه این تعارض، در چهارچوب تاریخی بهگونهای که موانع حضور زنان در بیتالعدل برداشته شود، مورد پذیرش قرار نگرفته و رد شده است.
اگرچه اقلیت قابل توجهی از بهائیان از ممنوعیت حضور زنان در بیتالعدل ناراضی هستند، ولی اکثریت گستردهای این سیاست را پذیرفتهاند، هر چند برخی از آنها احتمال اصلاح آن را در آینده بعید نمیدانند، ولی از آنجا که هیچ حرکت اصلاحخواهانهای در این مورد وجود ندارد، بعید است چنین پویشی به راه بیفتد، زیرا در جامعه بهائی هرگونه بحث درباره تاریخ و متون اصلی، از سوی تشکیلات و اکثریت بهائیان، به عنوان حمله به بهائیت تلقی میشود، لذا هرگونه اعتراض به باورهای بهائی«نقض عهد و میثاق» تلقی شده و نتیجه آن طرد و تکفیر و اخراج از جامعه بهائی است. بنابراین بهائیان منتقد، به صورت برخی افراد منفرد که ایده و آرمان مشترکی دارند، باقی میمانند. در میان جامعه بهائی برخلاف سایر گروهها و اجتماعات دینی، «جنبش زنان» وجود ندارد، گویا با توجه به اهمیت تساوی جنسی در هویت بهائی، آقایان باید بهجای خانمهای بهائی، صدای اعتراض بلند کنند. در مجموع نوعی احساس فرصت از دست رفته را مشاهده میکنیم. متون بهائی از تساوی مرد و زن سخن میگوید و ترویج این اصل بهویژه در میان زنان غربی اصل مهمی تلقی میشود ولی منع ورود زنان به بیتالعدل، تکذیب عملی شعار تساوی است.