مصاحبه با بهزاد جهانگیری( یک نجات یافته از بهائیت) “قسمت دوم”
قسمت دوم
آقای «بهزاد جهانگیری» یکی دیگر از بهاییان که از دام این فرقه نجات یافته است که رمضان سال ۸۵ مصاحبهای با روزنامه کیهان در خصوص فرقه بهاییت انجام داده است که امید مورد توجه شما قرار بگیرد.
شما چطور بر این ترس غلبه کردید؟ و چه توصیهای برای اینگونه افراد دارید که واقعا متوجه بشوند چیزی را از دست نمیدهند بلکه به چیزهای نو و بسیار با ارزشتری میرسند و چیزی برای ترسیدن وجود ندارد؟
چون به بطلان بهائیت رسیدم، تجربه خودم را درغلبه بر ترس بیان میکنم: اولین گام اعلام تبری از بهائیت به صورت رسمی و تشرف به دین مبین اسلام و راز و نیاز وعبادت و توکل به درگاه الهی میبود. بعد هم دیدم که ورود من به جامعه اسلامی نه تنها هیچ آسیبی به من نمی رساند بلکه مورد حمایت جامعه اسلامی نیزواقع شدم و بدین ترتیب توانستم بر افکار خرافی و وحشتناک که ازسوی تشکیلات در ذهنم رسوب کرده بود غلبه نمایم، گرچه تشکیلات بهائیت در جهت مقابله صدماتی را بر من وارد کرد.
این صدمات چه بوده؟
آسیبها مالی و روحی روانی بود، مثلا شغلم را درصنف عینک از دست دادم و کل خانواده هم ازمهر ومحبت خود کاملا محرومم کردند و سایر بهائیان نیز به امر سران فرقه برخورد سرد و بیروحی با من داشتند.
تا اینجا فهمیدیم که سیر رسیدن به بطلان بهائیت برای شما اینگونه بود که سوالاتی داشتید و برای آن جواب درستی نیافتید و مطالعاتی کردید و بطلان این فرقه را فهمیدید که یک دین مکتب برای پابرجا ماندن لازم است مبانی استدلالی و پایه های منطقی محکمی داشته باشد افرادی مثل شما وقتی صحبت می کنند می گویند در این فرقه پاسخ روشن و دقیقی برای سوالات وجودندارد، درست است؟
بله، کاملا
و در آخر کار به تهدید شدن میکشد اگر مسلمان شوی بلاسرت می آید و چیزهای دیگر، اینجا من می خواهم سوالی بپرسم و آن اینکه آیا این فرقه، تشکیلاتی کاملا سیاسی است؟
بله، صد در صد یک فرقه کاملا سیاسی است که رنگ و لعاب دینی به آن داده شده است.
به نظر شما که سالها در درون تشکیلات بهائیت بودهاید هدف از تشکیلات بهائیت چه بوده؟
هدف از خلق و آفرینش فرقه بهائیت مقابله با اسلام وخصوصا ضربه زدن به مذهب تشیع خاصه اصل امامت و انتظار حیاتبخش و امیدوارکننده حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
پس بیشتر شیعیان را هدف گرفتهاند؟
بله، سنیها اعتقاد چندانی به امام مهدی (عج) ندارند، تفسیرهای دیگری در این موضوع دارند و اگر هم اعتقاد داشته باشند عدهای از آنها را به وسیله عقاید وهابیت عملا از جامعه مسلمین خارج کرده و تحت استعمار خود درآوردهاند.
یعنی به تعبیری بابیت و وهابیت جریان های موازی هستند که توسط استعمار علیه شیعه و سنی به وجود آمدند؟
بله، آنها آمدند درایران که اکثریت شیعه بودند گفتند شما منتظر چه کسی هستید؟ این محمدعلی باب، همان موعود شماست که منتظرش هستید، در مصر وعربستان یا جاهای دیگر این ادعا را طرح نکردند چون جواب نمیگرفتند. در اینجا با (مهدویت) شروع کردند، اول این قضیه را طرح کردند و نگفتند ما دین جدید هستیم، بعد از این ادعا، ادعاهای بزرگتری مطرح کردند و فتنه خود را به عنوان دین جدید طرح نمودند.
به نظر شما چرا همچنان اصرار دارند اسرائیل مقر اصلیشان باشد؟
شما و خوانندگان محترم را ارجاع میدهم به احاطه صهیونیسم به دنیا یا استعمار دنیا توسط صهیونیسم و اینها برای رسیدن به این هدف خود نیاز به ابزار و نگهداری آن دارند و لذا اسرائیل برایشان امن است. درآنجا خیلی خیلی امنیت دارند. از نظر سیاسی در جنگ سی و سه روزه اسرائیل با لبنان خیلی ها به اسرائیل کمک کردند که برنده جنگ شوند، ببینید یهودی ها در اسرائیل به حضرت رسول(صل الله علیه و آله و سلم) و حضرت عیسی (علیه السلام) به مقدسات دینی و اماکن مذهبی مثل مسجد و کلیسا توهین کردند که صدای مسیحیان هم به اعتراض درآمد. سیاسی بودن فرقه بهائیت را میتوان از اینجا نتیجه گرفت که چطور به ادیان اسلام و مسیحیت و مقدسات آنها اهانت میکنند ولی به بهائیت که ادعا میکند بعد ازهمه ادیان آمده را مورد تعرض قرار نمیدهند و مقرش هم در اسرائیل است؟ اگر قرار است یهودیان ادیان بعد از خود را نفی و توهین کنند، چرا به این فرقه کاری ندارند، چون بهائیان ادعا میکنند ما بعد ازهمه ادیان هستیم و تمام ادیان را قبول داریم!
همسایهای داشتیم به نام شهین خانم که یهودی بود، آن زمان نزدیک به سی درصد جمعیت همدان یهودی بودند، او یک بار به اسرائیل رفته بود و زمانی که برگشت اینگونه در بین بهائیان سخن میگفت که: هرگاه سربازان اسرائیلی میخواهند به جنگ با اعراب و یا فلسطینیها بروند، دور مقام اعلای شما (بهائیان) طواف میکردند تا در آن جنگ پیروز میدان شوند. این نهایت سیاسی بودن این فرقه را میرساند، و پسرش هم که جزء سربازان اسرائیلی بود برای مدتی که به ایران آمده بود طبق چیزی که قبلا به او دیکته کرده بودند در جمع بهائیان این شعار را میداد که ما بهائیت را آنقدر قبول داریم که برای پیروز شدن در جنگ دور مقام اعلایشان طواف میکنیم؛ بهائیان هم که این را میشنیدند اظهار سرور و خوشحالی مینمودند و افتخار میکردند و میگفتند پس حقانیت با ماست که حتی یهودیان برای پیروزی در جنگ به مقام اعلا (محل خاک سپاری بانیان باب وبها) متوسل میشوند. عده ای ازجوانان در همان جلسات میپرسیدند مگر ما نمیگوییم جنگ کردن بد است، پس چرا چنین حرفهایی را اظهار میدارید؟ در جواب میگفتند هر چقدر از مسلمانها هم که بکشید باز کم است .
شما از کجا فهمیدید خانمتان مسلمان شده؟ آیا رفتارش عوض شده بود؟
بله، رفتارش تغییرکرده بود. زمانی که بهائی بودیم به جلسات بهائیان زیاد می رفتیم ولی مدتی بود میدیدم خانمم کمتر به جلسات میرود، من هم که چنین میدیدم کمتر میرفتم. خانمم در حال مطالعه در مورد اسلام بود ولی به من نمیگفت. گهگاهی در مورد اسلام با یکدیگر حرف میزدیم، کم کم طرز پوشش خانمم عوض شده بود. سعی می کرد بیشتر در مجالسی که فقط خانمها هستند شرکت کند و در جشنهایی که مخصوص جوانها بود شرکتی نداشته باشد. همین دلایل باعث شد من از او بپرسم چه کتابهائی را مطالعه میکنی؟ او نیز چند کتاب از شهید مطهری به من داد و گفت برای نوشتن رمانم این کتابها را میخوانم و بعد از صحبتهایی که با هم داشتیم معلوم شد ایشان هم مثل من پی برده اند که فقط جواب سوالات خود را میتوان در کتب اسلامی جستجو نمود، لذا او تصمیمش را به وسیله یک نامه طولانی مطرح و به من داده، در ابتدا من از این عمل او جا خوردم چون انتظار چنین حرکتی را از او نداشتم ولی من نیز به راحتی حرفهای او را قبول کردم. چون در ذهن خودم هم چنین چیزی بود و دیگرمیتوانستم به همراه همسرم این کار را انجام دهم و به بهائیان اعلام کنیم که از بهائیت خارج شدیم و اسلام آوردیم.
یک بهائی را از غیربهائی چطور میتوان تشخیص داد؟ آیا مشخصهای دارند که آنها را از سایرین متمایز کند؟
اگر در یک جمعی باشند نمیتوان تشخیص داد چون هیچ فرقی در ظاهر با سایرین ندارند ولی اگر مثلا کاسب باشند برخوردشان در ظاهر خیلی خوب است و سعی میکنند در معاملات خوب ظاهر شوند، مثلا شما اگر به او بگویید من به عینک سازی دیگری رفتم اما همین جنس را گرانتر از قیمت شما میداد و دلیل آن را بپرسید که چرا ارزان میدهید، آن موقع از فرصت سوء استفاده کرده بسیار مرموزانه میگوید برای اینکه ما بهائی هستیم!
این را علنا میگویند؟
بله، میگویند ما بهائی هستیم، منصفیم و آن موقع خریدار بخاطر مثلا پانصد تومان ذهنش را عوض میکند و پیش خود میگوید اینها آدمهای خوبی هستند و دیگر از باطن مسموم و نقشههای شومشان خبر ندارند و فقط ظاهر قضیه را میبیند که چطور خوب معامله و چگونه خوب حرف میزند، دیگر نمیداند اینها همش سیاست است و ناخواسته جذب آنها می شود و این نیز از حقههای فریب و جذب نیرو در فرقه بهائیت است .
برخورد بهائیان با گروههای دیگر، مثل متصوفه، سیکها یا مثلا با مسیحیان، به چه صورتی است؟
با سنی ها خیلی خیلی راحت برخورد میکنند. هرقدر درباره عقایدشان با یک سنی حرف بزند (من اینها را شنیدهام و خودم هم زمانی که بهائی بودم دیدهام) در آخر سنی برمیگردد می گوید عقاید خودتان حلال خودتان باشد، برای خودتان. سنی بهائی شده نداریم، با یهودیان بیشتر آبشان در یک جوی میرود چون به نظر من بهائیت زائیده تفکر صهیونیستها و یهود است. از لحاظ مالی خیلی به هم وابستهاند، روشی که یهودیان و بهائیان در امور مالی به کار میگیرند یکی است. مثلا در سرمایهداری بهائیان ترجیح میدهند جانشان را بگیرند اما مالشان را نه، چون همه چیز را در مادیات میدانند و میبینند اگر مال داشته باشند میتوانند در همه چیز موفق باشند، در سیاست موفق باشند و به اهداف بیتالعدل کمک کنند اما کسی که از نظر مالی کمبود داشته باشد درست نمیتواند نقشههایش را انجام دهد و کسی را نمیتواند به فرقه خود دعوت کند، در کل بهائیات بدش نمیآید که در بین تمامی ادیان و گروهها تبلیغ و یارگیری را دنبال کند.
فعالیت اقتصادیشان بیشتر در چه زمینه هایی است؟
جدیدا در کار عینکسازی زیاد وارد شدهاند، فکر میکنم الان ۵۰ درصد این کار در ایران، از پخشکننده تا عینکساز دست آنهاست و بیشتر در مشاغل صنعتی، تجاری، خدماتی و کشاورزی میباشند.
این آمار را شما از کجا دارید که با این اطمینان میگویید؟
چون من عینکساز بودم، تا سال ۷۵ پخش عینک داشتم.
چه شد از آن کار خارج شدید؟
نگذاشتند کار کنم، چون اکثر همکارانم بهائی بودند، از عینکساز گرفته تا پخش کننده در تهران، مشهد، تبریز همه بهائی بودند.
در همین رابطه سال گذشته خبری داشتیم در روزنامه درباره یک قاچاقچی بهائی که دستگیرشده بود و از اسرائیل لنزهایی آورده بود، در مورد قاچاق و کار قاچاق در بین بهائیان شما در آن زمان که بهائی بودید آیا مصادیقی در ذهنتان هست؟
در این مورد من چیزی نشنیده بودم.
آیا کالاهای اسرائیلی هم به دست شما میرسید؟
نه، من ندیدم. شاید جدیدا این کار را کردهاند.
آن قاچاقچی که دستگیر شده اسرائیلی است؟
من به دلیل اینکه از سال ۷۵ از بهائیت جد اشدهام شناخت بهروزی از عناصر وابسته مخصوصا خود دستگیر شده ندارم، ولی قبل از انقلاب همه چیز وارد میکردند چون هویدا که نخست وزیر بود پشت آنها بود و با آنها کاری نداشتند ولی بعد از آن بهائیان تا چند سالی جرات تجارت نداشتند و توسط مسلمانها انجام میشد و اگر هم قاچاق صورت میگرفت به حساب مسلمانها نوشته میشد چون مسلمانها حداقل هشت نه سال با پول بهائیها کالا وارد کرده و خودشان پخش میکردند، اگر هم به عنوان قاچاق دستگیر میشدند مسلمان جریمهاش را می داد.
ادامهی این مصاحبه را در قسمت سوم مطالعه نمایید…
کلیک کنید: قسمت اول
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
تاریخ انتشار: ۰۲ آذر ۱۳۹۳