میرزا یحیی صبح ازل
جانشینی باب
پس از مرگ باب، جانشینی او به میرزا یحیی نوری برادر کوچکتر میرزا حسینعلی رسید. شواهدی در میان آثار باب وجود دارد که حاکی از وصایت صبح ازل میباشد.
در آغاز کتاب قسمتی از الواح، عین دست خط باب به میرزا یحیی گردآور شده است که در آن میگوید:
«هذا کِتابٌ مِن عَلِیٍّ قَبلَ نَبیل … إلی مَن یَعدِلُ اسمُهُ اسمَ الوَحید … أن یا اسمَ الوَحیدَ فَاحفَظ ما نَزَلَ فِی البَیانِ و امُر بِهِ فَإنَّکَ لَصِراطٌ حَقٌّ عَظیمٌ»
بدین ترتیب رهبری بابیان به صبح ازل سپرده شد و چون او جوانی بزدل و ناپخته و تنبل بود، برادرش میرزا حسینعلی را به عنوان پیش کار خود تعیین نمود و خویشتن به طور ناشناس به گردش و سفر در اطراف و اکناف میپرداخت و بر خود نام حضرت محبوب غائب مستور گذارد تا از خطر تعرض حکومت مصون بماند.
بدین گونه میرزا حسینعلی مرجع مستقیم بابیه شد.
به نوشتهی محمدعلی فیضی در آن ایام: «منزل آن حضرت در تهران محل رفت و آمد بزرگان و مشاهیر اصحاب شد و امور مهمّه همواره در آنجا رتق و فتق میگردید و در اکثر موارد از آن حضرت اخذ دستور مینمودند»((کتاب بهاءالله صفحه ۴۰))
کتاب بهاءلله – محمدعلی فیضی صفحه ۴۰
نخستین تبعید بهاء به بغداد
همین زمامداری سبب شد تا امیرکبیر صدراعظم وقت وی را به عراق که تحت سلطهی عثمانی بود، تبعید کند.((کتاب قرن بدیع جلد یکم صفحه ۳۱۶))
پس از چندی که به سعایت بدخواهانِ بدنهاد، امیرکبیر از کار برکنار گشت و میرزاآقاخان نوری به صدارت رسید، میرزا حسینعلی به ایران برگشت.
به محض ورود او، واقعهی ترور ناصرالدین شاه به وقوع پیوست. جمعی از بابیان بر آن شدند تا مانند داستان شهید ثالث، از آشوب و خونریزی و آدمکشی برای پیشبرد مقاصد خود کمک بگیرند. چند نفر بابی به سرکردگی محمدصادق تبریزی، با ششلول و قدّاره بر ناصرالدین شاه حمله کردند تا وی را نابود سازند و چون تقدیر موافق نیامد و شاه جان سالم به در برد، فرمان دستگیری و اعدام بابیان مجرم را داد و در این هنگام، گروهی از بابیه که میرزا حسینعلی نیز در میانشان بود، گرفتار شدند.
قرائن بسیاری حاکی است که میرزا حسینعلی به سبب منزلت تامّی که آن هنگام میان بابیان داشته از این تصمیم خطیر باخبر بوده، حتی به عقیدهی ازلیه، وی سمت طراحی آن را نیز داشته است.((کتاب تنبیهالنائمین صفحه ۵ و ۶ ، نوشتهی عزّیّه خانم، خواهر بهاء و ازل که در تهران توسط ازلیان چاپ شده است.))
به هر حال از میان آن محبوسین فقط میرزا حسینعلی بود که با حمایت جدی دولت امپراتوری روسیهی تزاری، به نحوی که در آتیه خواهد آمد، نجات یافت و به خاک عراق تبعید ابد گردید و ناچار شد تا به همراهی بستگان نزدیکش رهسپار دیار عثمانی گردد.
فرار ازل به بغداد
پس از عزیمت وی، صبح ازل نیز با لباس مبدل و نام مستعار راه بغداد پیش گرفت و به ایشان ملحق گردید.
یحیی صبح ازل
در بغداد، میرزا حسینعلی شیوهی پیشین را ادامه میداد، بدین گونه که ازل را در پس پرده و دور از انظار بابیان نگه داشته، همواره به سیر و سیاحت میفرستاد و لذا در عمل، سمت رهبری و ریاست بابیه را ویژهی خویش ساخته بود و آنچه میخواست انجام میداد.
از طرفی چون میان اصحاب باب زمزمهی دعاوی تازه پیدا شده بود و میرزا حسینعلی نیز خود چنین خیالی در سر داشت، سخت به کوبیدن رقیبان پرداخت و بازار آشوبگری و آدمکشی را رونق داد و این رفتار سبب گردید تا فساد و هرج و مرج در میان بابیان بالا بگیرد.
به گفتهی شوقی افندی((قرن بدیع جلد دوم صفحه ۱۲۲ چاپ اول و دوم)) شیوهی بابیان در عراق این بود که شبهای تار به دزدیدن ملبوس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه و شمعها و صحائف و زیارتنامهها و جامهای آب سقاخانهها بپردازند و نیز ایام عاشورای حسینی در کربلا جشن و شادمانی و رقص و پایکوبی به راه اندازند((مائدهی آسمانی جزء هشتم صفحه ۱۸۶)) و این سنّت بیشرمانه را از قرّهالعین به یادگار داشتند.((قرن بدیع جلد یکم صفحه ۳۲۶))
این گستاخیها خشم مسلمانان آن نواحی را به شدت بر میانگیخت، به حدی که بابیان جرأت عبور در معابر و حضور در محافل را نداشتند.((قرن بدیع جلد دوم صفحه ۱۲۳))
در صفحه ۱۳۰ از جزء هفتم کتاب مائده آسمانی به نقل از میرزا حسینعلی چنین آمده است: «جمیع ملوک الیوم این طایفه را اهل فساد میدانند چه که فی الحقیقه در اوائل، اعمالی از بعضی از این طایفه ظاهر، که فرائص ایمان مرتعد، در اموال ناس مِن غیر اذن تصرف مینمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه میشمردند؛ حقوق هیچ حزبی از احزاب را مراعات نمینمودند.»
نقش بهاء در فتنه انگیزی بابیان
دخالت میرزا حسینعلی در این فجایع حقیقتی است که در نامهی رسمی میرزا سعیدخان وزیر خارجهی وقت به میرزا حسینخان سفیر ایران در دربار عثمانی تصریح شده است((در مقابل صفحه ۱۴۸ کتاب بهاءالله عین این نامه گردآوری شده است)) و عباس افندی نیز در صفحه ۱۷۷ مکاتیب جلد دوم به طور ضمنی به آن اشاره میکند. آن جا که مینویسد: «زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق را همیشه خائف و هراسان داشت. سطوتش چنان در عروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسی در کربلا و نجف در نیمهی شب جرأت مذمت نمینمود و جسارت بر شناعت نمیکرد.»
به هر حالت، بهاءالله به طور غیرمستقیم، صبح ازل را به کناری زده و خود حاکم مطلق شده بود. پس بعضی هوشمندان از کبار بابیه به اشاره و کنایه به صبح ازل مطلب را حالی کردند و او بر برادر غضب نمود و وی را از خود راند و میرزا حسینعلی ناچار گردید تا به طور پنهانی و بیخبر، از بغداد خارج شده و به کوههای سلیمانیه نزدیک موصل به نزد دراویش نقشبندیه و قادریه برود.
کوههای سلیمانیه
او دو سال تمام در آن نواحی با لباس مخصوص و کشکول درویشی به نام دروغین درویش محمد((قرن بدیع جلد دوم صفحه ۱۱۲ چاپ اول و دوم)) به مطالعات عرفانی و عملیات کیمیاگری پرداخت. پس از گذشت دو سال چون در سلیمانیه هم کار بر او سخت شد و از خانقاه دراویش اخراج گردید((رحیق مختوم صفحه ۳۴۱)) که معلوم نیست آن جا چه اتفاقی پیش آمده که ناچار شد با نوشتن نامههای التماسآمیز و عبارات ترحمانگیز، برادر را بر سر مهر آورد و خود را دوباره به مقام سابق برساند.
صبح ازل نیز که توانایی سیادت و ریاست نداشت، به وی اجازهی بازگشت داد و او به بغداد مراجعت کرد. خود بهاء در صفحه ۱۹۵ ایقان در این باره مینویسد: «باری، تا آن که از مصدر امر حکم رجوع صادر شد. لا بدّ تسلیم نمودم و راجع شدم.»
زمینه چینی برای ادعا
از آن پس میرزا حسینعلی در صدد برآمد تا با جدیت کامل زمینهی داعیهی جدید را آماده کند و بنابراین کوشید تا آن چه از آثار و مکتوبات باب در دسترس بابیان بود، جمعآوری کند((لوح ابن الذئب نوشتهی بهاءالله چاپ مصر صفحه ۱۲۳)) و با این شیوه توانست کلیهی اسنادی را که روزی ممکن بود علیه وی به کار رود به چنگ آورد.
میرزا حسینعلی با مراجعه به آثار باب کوشید تا بتواند به سبک و سیاق او عباراتی سر هم کند و آیه نویسی نماید و چون آن آیات ساختگی خیلی ناپخته و سست و مفتضحانه بود آنها را به آب دجله میریخت. به قول شوقی: «صدها هزار بیت از آیات که از سماء مشیت رب البینات نازل و اغلب به خط مبارک تحریر یافته بود، حسب الأمر در شط زوراء ریخته شد و محو گردید.»((قرن بدیع جلد دوم صفحه ۱۴۶))
مجدداً رفتار زشت و آشوبگرانهی بابیان سبب شد تا حکومت عثمانی ایشان را از عراق به استانبول تبعید نماید و این واقعه در سال ۱۲۸۰ ه.ق اتفاق افتاد. به گفتهی بهائیان در آغاز این سفر بود که میرزا حسینعلی داعیهی خویش را ابراز و مدعی مقام «من یظهره اللهی» شد.
نمایی از استانبول در سالهای گذشته