اجتماعیمقالات

دیدگاهی متفاوت درباره بهائیت از زبان دکتر خوان کول (قسمت اول)

از زمان پیدایش آیین بهائی تاکنون آموزه‌های این نحله همواره در معرض نقد و انتقاد قرار داشته و اعتراضات گوناگونی به آن وارد شده است. علمای مسلمان و مسیحی و به‌طور کلی طرفداران همه‌ی شریعت‌های الهی با نگارش کتاب‌هایی مختلف، آموزه‌های آیین بهائی را در بوته نقد گذاشته و مشروعیت آن را به چالش کشیده‌اند. علاوه بر طرفداران ادیان توحیدی و اندیشمندان مذهبی، آیین بهائی مورد نقد نویسندگان و اندیشمندان غیر باورمند به ادیان الهی نیز قرار گرفته و هر یک از منظری خاص آموزه‌های این آیین ایرانی نوظهور را در معرض انتقاد قرار داده و اعتراضات جدی به آن وارد کرده‌اند. مسئله گرایش به اسلام در میان باورمندان به آیین بهائی و نیز ایجاد انشعابات متعدد در بهائیت، هر چند سابقه طولانی دارد، اما با گسترش فضای مجازی و اینترنت این امکان برای برخی از روشنفکران و اندیشمندان بهائی در غرب به وجود آمد تا اعتراضاتی را به دیدگاه‌ها و عملکرد رهبری جامعه بین‌المللی بهائی یعنی بیت‌العدل در اسرائیل وارد آورند. رهبری بهائیت در حیفا که خود را الهی و مصون از خطا و لغزش می‌داند، در مقابل این انتقادات تاب نیاورده و مخالفت شدید با روشنفکران و فرهیختگان معترض بهائی در جهان را در دستور کار خود قرار داده است. این دسته از مقالات سعی دارد تا با معرفی این اندیشمندان، در صدد گشودن راهی جدید در نگاه به دیانت بهائی است. راهی که پیش‌تر، برخی اندیشمندان و متفکران غربی آن را پیموده‌اند.

جان ریچاردای خوان کول، محقق، مورخ و روشنفکر آمریکایی در ۲۳ اکتبر سال ۱۹۵۲ در نیومکزیکو متولد شد. او مدرک کارشناسی خود را در رشته تاریخ و متون مذهبی در سال ۱۹۷۵ از دانشگاه نورث وسترن آمریکا و در رشته مطالعات اسلامی و خاورمیانه در سال ۱۹۷۸ از دانشگاه آمریکایی قاهره دریافت کرد و سپس دکترای خود را در رشته مطالعات اسلامی از دانشگاه کالیفرنیا اخذ نمود. او در سال ۲۰۰۷ استاد تمام دانشگاه میشیگان در رشته تاریخ شد و در سال ۲۰۱۲ در سمت مدیر مرکز مطالعات آسیای جنوبی دانشگاه میشیگان مشغول فعالیت شد.

خوان کول در سال ۱۹۷۲ یعنی زمانی که دوره کارشناسی را در دانشگاه می‌گذرانید با بهائیت آشنا شد و به بهائیت گروید. او مدت ۲۴ سال (۱۹۷۲-۱۹۹۶) عضو فعال جامعه بهائی بود و در این مدت، به انجام فعالیت‌های تبلیغی به نفع بهائیت در مناطق مختلف خاورمیانه، غرب آفریقا و کشورهای اسلامی اشتغال داشت و مقالات، کنفرانس‌ها و کتب فراوانی به نفع بهائیت ارائه می‌کرد.

به دلیل علاقه به مطالعه فرهنگ‌های مختلف و ضرورت تبلیغ بهائیت در کشورهای اسلامی، کول به فراگیری زبان‌های عربی، فارسی، ترکی و لهجه‌های بومی پرداخت به‌طوریکه در حال حاضر او علاوه بر یک نویسنده معتبر به عنوان یک مترجم توانا نیز شهرت دارد. او پیشینه مذهبی دارد و در یک خانواده مسیحی پروتستان متولد شده است. او هنگامی‌که برای یک مأموریت نظامی به همراه پدرش به اریتره رفته بود، با اسلام آشنا شد و به مطالعات اسلامی علاقه‌مند گردید. او همچنین مطالعاتی درباره ادیان شرقی مانند بودائی دارد. وی علاوه بر مطالعات مذهبی و تاریخی به‌عنوان یک تحلیل‌گر سیاسی نیز شناخته شده است و مدتی نیز به حرفه روزنامه‌نگاری پرداخته و سردبیر چند مجله بین‌المللی در حوزه ایران و خاورمیانه نیز بوده است.

او در سال ۱۹۹۶ در پی ناسازگاری با رهبری تشکیلات بهائی یا همان بیت‌العدل، از بهائیت خارج شد و به تدریج علاقه خود به بهائیت را از دست داد و به یک منتقد سرسخت تشکیلات بهائی تبدیل شد. وی دلیل کناره‌گیری خود از بهائیت را این‌طور توضیح می‌دهد: کناره‌گیری من از بهائیت در سال ۱۹۹۶، نه یک اقدام خودخواسته و داوطلبانه، بلکه با نوعی اجبار توأم بود. در واقع تندروهای ساکن حیفا، اعضای بیت‌العدل جهانی به من اختیار دادند که یا اندیشه و عقاید تحمیلی افرادی همچون آقای مارتین((داگلاس مارتینdouglas martin ، فوق لیسانس در رشته تاریخ از کانادا – عضو سابق هیأت مشاورین قاره‌ای و عضو بیت‌العدل، مرکز رهبری بهائیت در حیفا)) را بپذیرم و یا طرد و اخراج خواهم شد. من از این حرف آن‌ها شوکه شدم، زیرا تا آن موقع تصور می‌کردم که برادران عضو بیت‌العدل صرف‌نظر از اختلاف نظری که با آن‌ها داشتم، بهائیانی باصداقت و از دوستان من هستند و قلباً محبت خالصانه‌ای نسبت به آن‌ها داشتم. ولی اینجا در آمریکا، آقای بیرکلند((استفان بیرکلند Stephan birkland ، عضو سابق هیأت مشاورین قاره‌ای آمریکای شمالی سازمان مدیریتی تبلیغی زیر نظر بیت‌العدل در حیفا و عضو بیت‌العدل در سال ۲۰۱۰)) با شادمانی پوزخند می‌زد و خیره به من نگاه می‌کرد و از اینکه توانسته مرا از جامعه بهائی اخراج کند خشنود بود. شکی نیست که این طرز فکر، نشئت گرفته از تفکر اربابانش در حیفا است. یکی از دوستانم در حیفا، در تابستان ۱۹۹۶ به من گفت که دشمنانم در بیت‌العدل، درحال ردیف کردن برنامه کنار گذاشتن من هستند؛ شاید هم برنامه خاصی به صرف شام و نوشابه و پذیرایی درسر داشتند، مرا به خاطر تلاش برای ایجاد شکاف در جامعه بهائی صرفاً به علت بیان دیدگاه بهائیان آزاداندیش و نقد وضع موجود در اینترنت به‌عنوان ناقض عهد و میثاق تلقی می‌کردند. آن‌ها از برچسب ناقض عهد و میثاق به‌عنوان ابزاری برای گسترش و تثبیت بنیادگرایی، به‌عنوان عقیده جزمی، تغییرناپذیر و خدشه‌ناپذیر بهائی استفاده می‌کردند. من در آن زمان، بی‌اطلاع از همه امور، نمی‌توانستم چنین چیزی را باور کنم. قلب من از این‌گونه مسائل، به‌شدت جریحه‌دار شد.((جوابیه خوان کول به نامه ۳ آکوست ۱۹۹۵ بیت‌العدل (داگلاس مارتین)- سایت بهائی پژوهی ))

در بیت‌العدل هر یک از اعضاء وظیفه و مسئولیت خاصی به عهده دارند و پرونده‌های مربوطه به آن افراد ارجاع می‌شود. یکی از اعضای بیت‌العدل آقای داگلاس مارتین است که پرونده «مواجهه با روشنفکران غربی» از سال ۱۹۹۵ به ایشان سپرده شده است. مارتین فوق‌لیسانس خود را در رشته تاریخ از یکی از دانشگاه‌های کوچک کانادا گرفته و شخصیت علمی آکادمیکی ندارد.((همان))

داگلاس مارتین و اعضای مشاورین قاره‌ای حسب وظیفه‌ای که دارند به‌ دنبال بی‌اعتبار کردن روشنفکران منتقد بهائی در دنیا و حفظ و واکسینه کردن جامعه در مقابل اعتراضات آن‌ها هستند. از جمله روشنفکرانی که مورد حمله تشکیلات بهائی قرار گرفته، خوان کول است. داگلاس با انتشار نام‌های عمومی برای بهائیان، سعی کرد که چهره‌ای بسیار منفی از کول به نمایش بگذارد. در این نامه عنوان شده است که کول افکار انحرافی دارد و به دنبال حمله به نهادها و مؤسسات بهائی است و هدفش تحمیل برنامه‌های ایدئولوژیک خود به دیگران است. مارتین، کول را فردی منفی، تلخ، مخالف، عنود، دشمن عهد و میثاق بهاءالله، کسی که گفتمان عقلانی ندارد و اظهار ایمان او به آیین بهائی ظاهری است، معرفی می‌نماید. کول در صدد پاسخ بر آمده و توضیحاتی را در جواب ادعاهای مارتین داده است.((همان))

برای اطلاع از انتقادات وارد شده به خوان کول و آشنایی با پاسخ‌های ایشان در زیر به قسمت‌هایی از این گفتگو اشاره می‌شود. خوان کول در پاسخ به ادعای داگلاس مارتین عضو بیت‌العدل که گفته است کول قصد حمله به نهادها و مؤسسات بهائی را دارد این‌طور پاسخ می‌دهد: من متأسفم از اینکه آقای مارتین، که در مواردی غیر از این فردی باهوش به نظر می‌رسد، در تشخیص بین نقد علمی و حمله و توهین و بین نقد بنیادگرایی بهائی و یا حمله به امر بهائی ناتوان است. من برای مدت ۲۸ سال، به جز وقفه‌ای کوتاه، همواره درصدد کمک و ارتقای جایگاه دیانت بهائی بوده‌ام و بسیاری از افرادی که مرا می‌شناسند، این را تصدیق می‌کنند. در واقع من به‌خاطر بهائیت، جان خود را به خطر انداختم و سال‌های با ارزش جوانی‌ام را به اموری همچون مطالعه زبان عربی در قاهره، صرفاً به‌خاطر آیین بهائی سپری کردم. من هیچ‌گاه درصدد توهین به امر بهائی نبوده‌ام و حمله‌ای به مؤسسات بهائی نداشته‌ام، بلکه منتقد سیاست‌ها و اقدامات خاص و مشخص آن‌ها بوده‌ام. البته این انتظار که هیچکس نباید در هیچ زمانی، به نقد سیاست‌ها و یا عملکرد هیچ‌ یک از مؤسسات بهائی بپردازد، خود نوعی فاشیسم است. موسولینی((benito amilcare andra Mussolini سیاست‌مدار، روزنامه‌نگار و رهبر خودکامه حزب فاشیسم در ایتالیا در جنگ جهانی دوم)) هرگز اجازه انتقاد از خود را نمی‌داد و آن را تضعیف مرگبار حاکمیت سیاسی تلقی می‌کرد! من اطمینان دارم که برادران عضو بیت‌العدل شبیه موسولینی فکر نمی‌کنند.

کول در جواب داگلاس مارتین که گفته است مطالب انحرافی کول گفتمان عقلانی تلقی نمی‌شود، این‌طور پاسخ می‌دهد: برادران ما در بیت‌العدل، در این بخش منصف نیستند. من به کسی تا به‌حال برچسب نزده‌ام. تنها از آن دسته مقامات بهائی انتقاد کرده‌ام که رفتاری کالت‌گونه (فرقه‌گرایانه) و بنیادگرایانه داشته و خسارت روحی شدیدی به بهائیان معتدل و لیبرال وارد کرده‌اند. حقیقت این است که برخی از این اقدامات باعث خشم من شده است. من چشم انتظار روزی هستم که دیگر شاهد فریب و اغفال بهائیان مخلص از سوی مسئولان بهائی تندرو و بنیادگرا نباشم. ولی در هرحال، انتقاد من علمی و مستدل است و دلیل این امر آن است که بسیاری از نوشته‌های من در نشریات و ژورنال‌های آکادمیک انتشار می‌یابد؛ نشریاتی که مطالب غیرعلمی، غیرمستدل و غیرمنطقی را منتشر نمی‌کنند. ضمن آنکه من هیچ آشنایی و شناختی با داوران و دبیران این نشریات نداشته‌ام و ارتباطم با آن‌ها به لحاظ موضوع و حوزه مطالعات دینی است و آن‌ها کاملاً بی‌طرفانه کار خود را انجام می‌دهند. من متأسفم که آقای مارتین از عبارات نامناسبی استفاده و مقاصد شریرانه و شیطانی را دنبال می‌کنند. وقتی در سال ۱۹۹۶، من به غلط از سوی مشاور قاره‌ای، استفن بیرکلند (عضو فعلی بیت‌العدل، مترجم) مورد اتهام قرار گرفته و با اندوه و تأسف، از عضویت در تشکیلات بهائی استعفا کردم، بلافاصله از دوستان بهائی مختلف در گوشه و کنار آمریکا می‌شنیدم که وقتی بهائیان عادی می‌پرسیدند که «چه اتفاقی افتاده است؟» اعضای هیئت‌های معاونین به آن‌ها می‌گفتند که «مدت‌های طولانی بود که آن‌ها با مشکل عدم تعادل روحی خوان کول مواجه بودند.»

این تلاش فرقه‌گرایانه برای بی‌اعتبار نشان دادن انتقادات و نارضایتی‌ها، با این عبارت که آن‌ها آدم‌های معقول و متعادلی نیستند، یک روش و شیوه کاملاً عادی در «نظم اداری بهائی» است. این روش یادآور اتهامات روان‌ پزشکان شوروی علیه منتقدان بهشت کارگران است که افراد روان‌پریشی هستند. آقای دکتر دنیس مک اوئن هم این مطلب را در مصاحبه با بی‌بی‌سی خاطر نشان ساخته است. ولی این شگرد آن‌ها در رابطه با من کاملاً افشاء و بی‌اثر شد و حنای آن‌ها دیگر رنگی ندارد، زیرا همگان می‌دانند که نه دانشگاه میشیگانو نه انتشارت دانشگاه کمبریج اقدام به استخدام افراد فاقد تعادل روانی برای کارهای علمی خود نمی‌کنند؛ این مطلبی است که سرسخت‌ترین افراد بنیادگرا هم آن را باور نخواهند کرد. پس از آن مطالب دروغ و ناصحیح دیگری نیز جعل و منتشر شد، مثل اینکه ادعا شد بنده از بیت‌العدل خواسته‌ام تا نوشته‌های بهاءالله را منتشر سازد تا بنده و دوستانم آن‌ها را به‌طور صحیح و درست‌ ترجمه کنیم، این ادّعا هم بی‌اساس و چرند است، زیرا نوشته‌های بهاءالله به‌طور آزاد وجود دارد و احتیاجی به آزادسازی و انتشار آن‌ها نیست، این بیت‌العدل بود که معمولاً از من برای کمک به کار ترجمه آن‌ها کمک می‌خواست و من اجابت می‌کردم، نه اینکه من چیزی از آن‌ها درخواست کرده باشم. ولی مارتین همچنان علاقه‌مند است که این بحث عدم تعادل روانی مرا ادامه دهد، هر چند زمینه‌ای برای احتمال صحت آن وجود نداشته باشد. لذا در نوشته مارتین با این عبارت مواجه می‌شویم: «آنچه مربوط به دکتر کول است، به سختی می‌توان آن‌ها را گفتمان عقلانی تلقّی کرد.» ظاهراً اعتراض به بهائیان بنیادگرا به‌خاطر سوء استفاده از جایگاهشان و تهدید بهائیان میانه‌رو و آزادی‌خواه، با حربه طرد و تکفیر و اخراج، صرفاً به‌خاطر بیان دیدگاه و اندیشه ایشان، نشانه غیرعقلانی بودن گفتمان من بوده است.

خوان کول در پاسخ این جمله داگلاس که گفته است کول درصدد تحمیل برنامه ایدئولوژیک شخصی خود بر برداشت جامعه بهائی از پیام بهاءالله است می‌گوید: من هیچ‌گونه «برنامه ایدئولوژیک شخصی» نداشته‌ام. من عقایدی شخصی درباره بهائیت دارم که آن را از سال‌ها مطالعه نصوص و تاریخ بهائی، به زبان اصلی و به‌طور جامع و با درک درست به‌دست آورده‌ام. عقاید شخصی من صادقانه بوده و هست. از این نظر عقاید من با سایر بهائیان و از جمله داگلاس مارتین، تفاوتی ندارد. همچنین من قصد و یا ابزاری برای «تحمیل» عقاید شخصی خود بر جامعه بهائی ندارم. تمام آنچه که من توانستم انجام دهم «بیان عقیده و اندیشه خود» در قالب کلمات و عبارات شوقی افندی بود. من فقط یک استاد دانشگاه هستم و هیچ‌گاه پست و منصب رسمی در تشکیلات بهائی نداشته‌ام. من برخلاف آقای رابرت هندرسن((Robert handerson، عضو محفل ملی آمریکا از سال ۱۹۴۸به بعد)) کسانی را که همچون من نظری مخالف ارائه می‌کنند، طرد اداری نکرده‌ام، من هیچ‌گاه نمی‌توانسته‌ام، همچون داگلاس مارتین، کمپینی جهانی برای بدنام کردن یا حتی طرد و تکفیر جهانی فردی که با نظراتش مخالف بوده‌ام به راه بیندازم. این اتهام که من به دنبال تحمیل عقیده خود بر دیگران بوده‌ام، پوچ و بی‌معنی است و این تصور که من حتّی اگر می‌خواستم، می‌توانستم چنین اقدامی بکنم نیز چرند است؛ آقای داگلاس مارتین، البته از جمله کسانی است که «برنامه ایدئولوژیک شخصی» دارند. به باور من برنامه او، تحمیل نوعی بنیادگرایی وحشیانه کانادایی بر تعالیم بهائی تحریف آن‌ها به شکل نوعی انحصارطلبی و ریاست استبدادی و ظاهرگرایی و قشرگرایی در ادبیات و نصوص امری است. البته من قبلاً یک‌بار گفته‌ام که در چهارچوب دین برای هر دو نفر ما جا و فضا هست ولی او تصمیم گرفته که من یا سکوت کنم و یا از جامعه بهائی اخراج و بی‌اعتبار شوم. برخلاف من، آقای مارتین و هم‌فکران و متحدانش، قدرت مورد نیاز برای تحمیل برنامه‌های عقیدتی را بر بهائیان دارند.

 

ادامه این مقاله را در قسمت دوم مطالعه نمایید …

کلیک کنید: قسمت دوم

کلیک کنید: قسمت سوم

کلیک کنید: قسمت چهارم

 

منبع: فصل‌نامه بهائی‌شناسی، شماره ۴

اطلاعات بیشتر

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × 2 =

دکمه بازگشت به بالا