احمد پورمرور متولد سال ۱۳۵۰ در تهران است. او فارغالتحصیل رشته کارشناسی زبان و ادبیات آلمانی از دانشگاه شهید دکتر بهشتی تهران و کارشناسیارشد جغرافیا و برنامهریزی توریسم است. او مسلط به زبانهای آلمانی و انگلیسی است و مقالات متعددی را از این دو زبان به زبان فارسی ترجمه و منتشر کرده است. وی سابقه همکاری با سازمان حج و بعثه مقام معظم رهبری را با عنوان مبلغ زباندان درکارنامه خود دارد. در سالهای اخیر کتاب فرانچسکو فیچیکیا را از زبان آلمانی به زبان فارسی ترجمه کرده که به همین بهانه، مصاحبهای خواندنی با او انجام شده است.
منابع اصلی فرانچسکوفیچیکیا در مطالعات تاریخی چه کتابهایی است. برخی از بهائیان مانند دکتر ادو شفر معتقدند که او در مراجعه به منابع تاریخی، از بسیاری از منابع اصیل بهائی چشمپوشی کرده است و در عوض به منابع غیراصیل مراجعه کرده است. آیا شما این اعتراض را وارد میدانید؟
منابع اصلی فرانچسکوفیچیکیا در انتهای کتابش آمده است و قریب به اتفاق آنها مدارک معتبر و اصیلی است. نکتهی بعدی این است که منابع اصیل بهائی را چه بدانیم؟ سؤال بعدی این است که آیا این کتابها در دسترس پژوهشگران غربی قرار گرفته است؟ مثلاً کتاب اقدس به عنوان کتاب آسمانی که بهائیها به آن معتقد هستند، حدود ۱۳۰ سال از دسترس بهائیها دور بوده است. بعد هم به صورت منتخب منتشر شده و اخیراً به زبانهای غربی ترجمه شده است. با بیشتر کتابهای بهاءالله نیز همین برخورد را کردهاند. بسیاری از گفتارهای بهاءالله را فکر میکردند که مناسب نیست در غرب عرضه شود، حذف کردهاند و تنها یک سری کلمات اخلاقی و یک سری مباحث عرفانی او را منتشر کردهاند. مانند کتابهای چهار وادی و هفت وادی و اشراقات و … اینها را در غرب منتشر کردند. اما یک سری احکام و مسائلی از این دست را درز گرفتهاند و آن را منتشر نکردند. کتابهای اصیل واقعا کدام است؟
شاید انتظار دارند فیچیکا مطالب قرن بدیع را دربست بپذیرد:
بسیاری از نویسندگان و روشنفکران غربی که وارد جامعهی بهائی شدهاند، کتابهای شوقی را کتابهای اصیلی نمیدانند. در کتاب «شهروندان بهائی» که خانم مارگیت واربرگ در مورد بهائیت نوشته است و کتاب خیلی جالبی است، همین مطلب را میبینیم. ایشان حدود یک سال در مرکز جهانی بهائی در حیفا بوده است و در آنجا مطالعات گستردهای در مورد بهائیت کرده است. او میگوید کتابهای شوقی، یک نوع قصهپردازی و خیالپردازی است و بسیاری از حرفهای او وجههی علمی ندارد. بهائیت اصرار دارد که حرفهای او را به عنوان منابع اصیل تاریخی بهائیت معرفی کند. اما به نظر میرسد بسیاری از مطالب آن خودخواهیها و نظرات شوقی است و سند درستی ندارد. کتابهایی که باید سند اصلی باشد را سانسور کردهاند و یک سری مطالب دیگر را انتخاب کردهاند و مرتب تجدید چاپ کردهاند و نام آن را گذاشتهاند منابع اصیل. مثلاً کتاب نظر اجمالی در دیانت بهائی نوشتهی احمد یزدانی را شوقی تأیید کرده و بارها چاپ شده است. بعد از شوقی که داستان ولی امرالله و پیشگوییها در مورد ادامهی رهبری در جامعه بهائی به هم میخورد، این کتاب را کمکم سانسور میکنند و حذف میکنند. لذا تشکیلات بهائی ابایی ندارد از این که حتی در منابع اصلی خود دست ببرد و آن را متناسب با وضعیت زمان خود، بازنویسی کند و بعد تمام بهائیان را مجبور کند که همان نوشتههای جدید و دستکاری شده را به عنوان منابع اصیل بشناسند. طبیعی است که چنین تشکیلاتی، عدم مراجعهی محققان به منابع دستکاری شده را بر نتابد و امثال فیچیکیا را به عدم تتبع و تحقیق کافی در متون اصیل بهائی متهم کند. به عنوان یک نمونه روشن شما به کتاب «تلخیص تاریخ نبیل» توجه کنید. این کتاب از قدیمیترین تاریخهای بابیه و بهائیت است که توسط نبیل زرندی به رشته تحریر درآمده است. به ادعای تشکیلات بهائی، بعدها شوقی آن کتاب را تکمیل کرد و بدون آن که چیزی از اصل آن کم کند، به عنوان «The down breakers» آن را چاپ کرد. این کتاب بعداً به زبان عربی ترجمه شد و نام «مطالع الانوار» بر خود گرفت. سپس ترجمه عربی آن دوباره به فارسی ترجمه شد و نام آن را تلخیص تاریخ نبیل گذاشتند. از طرفی تشکیلات بهائی ادعا میکند که شوقی چیزی از این کتاب حذف نکرده است. اما از طرف دیگر در میان تاریخهای قدیمیتر جامعهی بهائی نظیر تاریخ ظهورالحق، عباراتی از اصل کتاب تاریخ نبیل نقل شده است که در کتاب شوقی وجود ندارد. معلوم است که شوقی، برخی مطالب را حذف کرده و برخی مطالب را اضافه کرده است. حالا آیا میتوان به این کتاب اطمینان کامل داشت و آیا مراجعهی به آن، مراجعه به یک منبع اصیل است؟ یک جور دیگر مسئله را طرح کنم. طبیعی است که تشکیلات بهائی لااقل تا زمان مرگ شوقی، اصل کتاب تاریخ نبیل زرندی را در اختیار داشته است. به عنوان یک منبع اصیل، چرا از انتشار آن خودداری کرده است؟ چرا امروز آن را منتشر نمیکند؟ ملاحظه میفرمایید که اتفاقاً کسی که از مراجعه به منابع اصیل جلوگیری میکند، تشکیلات بهائی است. من معتقدم که فیچیکیا در مسیر کار خودش، مراجعهی کافی به متون اصیل بابی و بهائی داشته و اگر شما به فهرست منابع کتاب آقای فرانچسکوفیچیکیا نگاه کنید، میبینید که به منابع خوبی مراجعه کرده است. او با آن که آلمانی زبان است به منابع انگلیسی نیز مراجعه کرده است.
یک اشکالی که نوعاً در کتاب غربیهایی که از بهائیت برگشتهاند و در نقد آن کتاب نوشتهاند، از آنجا که مسیحی شدهاند و چون بهائیت را در ادامهی اسلام دانستهاند، بهعنوان مقدمه انتقادات زیادی را به اسلام و خصوصاً مذهب شیعه وارد دانستهاند. چنین مسئلهای در میان بهائیان ایرانی که از بهائیت برگشتهاند، نظیر صبحی و آیتی، دیده نمیشود. آیا چنین مسئلهای در مورد کتاب فیچیکیا هم وجود دارد؟
قسمت نخست فرمایش شما طبیعی است. یعنی من تقریباً در میان غربیهایی که بهائی شدهاند و بعد از بهائیت برگشتهاند، کسی را سراغ ندارم که مسلمان شده باشد؛ لذا آنان معمولاً مسیحی میشوند و به دین قبلی خود باز میگردند. نکتهی مهم دیگری که در این جا باید به آن توجه کنیم آن است که بهائیت در جامعهی اسلامی و شیعی ایران، مکرراً به حقانیت اسلام و پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعتراف میکند و خود را ادامه دهندهی این مذهب میداند، اما همین بهائیت هنگامی که می خواهد مبانی تبلیغی خود را در غرب یا در جوامع مسیحی مطرح کند، در یک بستر مسیحی و با توجه به ادبیات آن بازتنظیم میکند. مثلاً بهاءالله را به عنوان بازگشت مسیح معرفی میکنند. یا گاهی او را بازگشت خدا و عبدالبهاء را بازگشت مسیح معرفی میکنند و ماکتی از اعتقاد به خدای پدر و پسر را عرضه میکنند؛ یا هنگامی که بهائیت را در جامعهی هندوستان عرضه میکنند، خود را در یک بستر و فرهنگ هندویسم ترویج مینمایند. مثلاً هندوها منتظر ظهور یک آواتار هستند. تشکیلات بهائی وقتی میخواهد در هندوستان تبلیغ کند، میگوید که بهاءالله همان آواتار است. لذا اینگونه نیست که تشکیلات بهائی از پیروان خود بخواهد که مثلاً ابتدا اسلام را بپذیرند و مبانی آن را برای ایشان تشریح کند و پس از آن که به حقانیت اسلام ایمان آوردند، بعد بیایند و با مبانی بهائیت آشنا شوند و به اصطلاح بهائی شوند. بسیاری از کسانی که با این تبلیغات بهائی میشوند، بسیاری از مبانی کلامی بهائی را نشنیدهاند و نمیدانند. اگر هم در مورد اسلام چیزی بدانند و شنیده باشند، همان مطالبی را تکرار میکنند که در کتابهای بهائی در اختیارشان قرار گرفته است. لذا اصولاً تلقی صحیحی از اسلام ندارند و این شاید به علت کمکاری جامعهی شیعی در عصر انفجار اطلاعات باشد. ما باید خیلی سریع به سراغ ترجمه و عرضهی مطالب و مبانی خود به زبانهای غربی برویم. این بیاطلاعی و یا بداطلاعی، در پیروان بهائیت نیز خلاصه نمیشود. بسیاری از مردم جهان، از اسلام و تشیع، آن چیزی را میدانند که امپراطور رسانهای غرب میخواهد و عرضه میکند. بسیاری از کرسیهای اسلام شناسی در جوامع علمی دنیای غرب، امروز در اختیار کسانی است که اساساً یا باوری به اسلام ندارند و یا باور ایشان نسبت به اسلام، با التقاط و کجفهمی همراه است. لذا ترجمهی کتابهای اصیل شیعی به زبانهای خارجی، باید در دستور کار ما قرار بگیرد. بهائیانی نظیر فیچیکیا نیز از این آسیب در امان نماندهاند. او مهدویت را از آثار بهائی شناخته و اخذ کرده و مهدی را نیز سید باب میداند. اصلاً با شخصیتی به نام حجتبن الحسن العسکری آشنا نیست و نمیداند که ما شیعیان، چه باوری نسبت به شخص و شخصیت مهدی داریم. لذا همان باور نادرست نسبت به مهدویت را که از بهائیت اخذ کرده، نقد میکند. این مطلب را در مقدمه کتاب توضیح دادیم و یکی دو جا هم در پاورقیها هنگامی که به این بحثها رسیده است، به آن مقدمه ارجاع دادهایم و تذکر دادهایم. به عنوان نمونه بحث هزارهگرایی که در مسیحیت دارای سابقه است و بهائیان نیز در تبلیغات خود از آن بهره میبرند. در اسلام اصلاً اصالتی ندارد و در اسلام مطلب ویژهای در این باره نداریم. این جور مسائل را در مقدمه اشاره کردهایم. خوانندهی ایرانی ما شاید این مطلب برایش در حد بدیهی است که امام دوازدهم شیعه کیست؟ فرزند چه کسی هست؟ باوری که راسخ است و در فرهنگ مردم ما است، آن را توضیح دادهایم. باب هم ابتدا آمد و گفت که من باب امام دوازدهم، حضرت مهدی (عجلّ الله تعالی فرجه الشریف) هستم. تفکرش هم از تفکر شیخیه گرفته شده است. ضعفی که در تفکر شیخیه نسبت به امام دوازدهم و راه ارتباط با آن حضرت در ایام غیبت وجود دارد را نیز به طور مختصر در همان مقدمه اشاره کردهایم. درعین حال، مطالب او را سانسور نکردهایم. در مکاتبهای که با او داشتم، همین مطلب را به ایشان توضیح دادم. او از من پرسید که مطالب من چگونه در ایران قابل چاپ خواهد بود؟ من به ایشان توضیح دادم که یک کلمه هم از کتاب شما حذف نکردیم، بلکه به دلیل آن که شما دانشی که از اسلام و تشیع و مهدویت دارید، همان چیزی است که از بهائیت گرفتهاید و این همان باور نادرستی است که بهائیان دارند، آن را در مقدمه کتاب، واکاوی کردهایم. به هرحال در ایران مردم با امام دوازدهم حضرت مهدی (عجلّ الله تعالی فرجه الشریف) آشنایی کاملی دارند و آن حضرت را به خوبی میشناسند، باب را هم میشناسند و از دعاوی او مطلعاند. هیچکس در ایران باب را با حضرت حجت (عجلّ الله تعالی فرجه الشریف) اشتباه نمیگیرد. انتظاراتی که مردم ما برحسب آموزههای اسلامی از قائم موعود دارند مشخص است. قرار است که مهدی (عجلّ الله تعالی فرجه الشریف) جهان را از عدل و داد پر کند پس از آن که از ظلم و جور پر شده باشد، نسبش و پدر و مادرش و اجدادش همگی مشخصاند. سال تولدش و ویژگیهای ظهورش بر اساس روایات و احادیث مشخص است. وضعیت علیمحمد شیرازی هم مشخص است. هیچ یک از ویژگیهای قائم موعود و امام دوازدهم در او وجود ندارد. نه ادعا کرده که قرار است جهان را به صلح و آرامش برساند و نه توانسته است که در این مسیر، قدمی بردارد. اما متأسفانه بهائیها در مورد مأموریت جهانی موعود اسلام در تبلیغات خود مطلبی نمیگویند و شأن موعود ادیان و مهدی را تا حد یک مبشر برای ظهور بعدی پایین میآورند و بهائیهایی نظیر فیچیکیا نیز، تصور میکنند که ما مسلمانان و شیعیان، همین باور را نسبت به مهدی (عجلّ الله تعالی فرجه الشریف) داریم و همان باور نادرستی که به خوردشان داده شده را نقد میکنند.
به عنوان آخرین سؤال خواهش میکنم بفرمایید به نظر شما در ترجمهی آثاری از یک باور به زبان دیگر در مورد ترجمه نصوص باید چه کرد؟ قاعدتاً فرانچسکوفیچیکیا و دیگر نویسندگان غربی، عباراتی از بهاءالله و عباس افندی و شوقی در کتابهای خود نقل کردهاند. این عبارات قاعدتاً با استفاده از منابعی است که به زبانهای خود آنها یا زبانهای غربی استخراج شده است. یعنی آنها به منابع فارسی و عربی برای تدوین کتابهای خودشان مراجعه نکردهاند. در ترجمهی کتاب فیچیکیا از آلمانی به فارسی، نسبت به این عبارات چهطور عمل کردهاید؟ آیا شما به منابع فارسی و عربی مراجعه کردهاید و همان اصل نصوص را نقل کردهاید یا آن که همان عبارت آلمانی را مجدداً به فارسی ترجمه کردهاید؟ در مورد رفرنس دادن به منابع چه کار کردهاید؟ چون مسلماً رفرنسهای اصلی در اختیار خواننده ایرانی قرار دارد و رفرنس کتابهای خارجی بر اساس صفحه بندی ترجمهها است و دست دوم محسوب میشود:
یک سری مطالبی که از اقدس گرفته شده یا از الواح وصایا، آنها را از متن فارسی یا عربی استفاده کردهایم و عین متن را آوردهایم و رفرنس را هم به همان کتاب اصلی دادهایم. اما برخی مطالب از کتابهای خیلی مهم بهاءالله یا عبدالبهاء نیست. آنها را ترجمه به فارسی کردهایم و رفرنس را هم به همان کتابهای خارجی، ارجاع دادهایم. اشکال دیگری که برای قرار دادن جملات رهبران بهائی وجود دارد، بعضاً وجود عبارتهای مغلق و دشوار متناسب با ادبیات دوران قاجار است که امروزه برای خوانندهی ایرانی روان نیست. در این موارد هم سعی کردهایم اصلاحاتی در متن ایجاد کنیم، بدون آن که به مفهوم آن آسیبی برسد. لذا اگر خوانندهای به رفرنسها مراجعه کند، حتماً مطلب را در آنجا خواهد یافت، اما طبیعتاً برای ساده شدن مطالعه، اصلاحاتی هم صورت گرفته است.
از این که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم. برای شما آرزوی توفیق روزافزون از درگاه احدیت مسألت مینماییم.
پایان
کلیک کنید: قسمت اول
کلیک کنید: قسمت دوم