مقدمه:
دیل هازبند از پژوهشگران و نویسندگانی است که طی حدود ۹ سال عضویت در جامعه و تشکیلات بهائی، با تعالیم و آموزههای بهائی آشنا شد و پس از مدتی به نقاط ضعف، اشتباهات، تعارضها، شکستها و نارساییهای بهائیت پی برد و در نامهای خطاب به محفل ملی بهائیان آمریکا، اعلام نمود: «پس از سالها تحقیق و تحری حقیقت، سرانجام به این نتیجه و تصمیم غمانگیز رسیدم که دیگر نمیتوانم باور و اعتقادی به بهاءالله یا هر یک از نهادها و مؤسسات تأسیس شده تحت نام او، همچون ولایت امرالله و بیتالعدل جهانی، داشته باشم. من کاملاً متقاعد شدهام که بهائیت در تحقق اهداف و تعالیم خود، مبنی بر ایجاد صلح، وحدت و ایجاد عصر طلایی برای جامعهی بشری، ناتوان و محکوم به شکست است.»
هازبند معتقد به عصمت و مصون از خطا بودن رهبران بهائی نیست و قبول چنین اعتقادی را حرکت به سوی دیکتاتوری و استبداد درون جامعهی بهائی میداند. او به مشروعیت رهبری بهائی، بعد از عبدالبهاء انتقاد شدید دارد و معتقد است پس از عبدالبهاء، رهبری بهائیت باید به برادرش محمدعلی افندی سپرده میشد. هازبند بیتالعدل، یعنی همان رهبری فعلی بهائیت در اسرائیل را غیرمشروع میداند و معتقد است بهائیت با گذشت بیش از ۱۷۰ سال از عمرش، هیچ دستاورد ارزشمندی را به ارمغان نیاورده است. او طرفدار بهائیان وحدتگرا است و انتقادهای زیادی را به بهائیت وارد آورده است.
زندگینامه:
دیل واین هازبند، متفکر، سخنران، نویسنده، محقق و متکلم بهائی ۵۰ ساله، در ۸ می ۱۹۶۹ در فورت ورث تگزاس آمریکا به دنیا آمد و بدون وابستگی خاصی به کلیسا، در یک خانوادهی مسیحی پروتستان پرورش یافت.
از ۱۵ تا ۲۰ سالگی عضو کلیسای تبشیری مسیحی اوانجیلک بود ولی بعد از ورود به دانشگاه به این نتیجه رسید که اغلب مطالبی را که مبلغان و کشیشان مسیحی ارائه میکنند، دروغ و نادرست است.
دیل از ۲۰ تا ۲۷ سالگی دارای تفکرات بشردوستانه و عضو کلیسای وحدتگرا بود ولی به تدریج احساس کرد تفکرات این گروه بیمحتوا و خالی از مفاهیم عالیه است. او به طور روشن و قطعی الحاد و خداناباوری را رد میکند و آن را گونهی دیگری از خرافه و تعصب میداند. او سعی دارد ضمن دوری از هر نوع تعصب و خرافات آیینها، با چراغ عقل و منطق و یافتههای دانش بشری، به حقیقت برسد. لذا از نوجوانی علاقه خاصی به مباحث علمی، نجوم، تاریخ و مطالعات مرتبط با آنها پیدا کرد. او در سال ۲۰۰۰ در رشتهی علم از کالج تارانت کانتی((Tarant county)) فارغالتحصیل شد و درحال حاضر در مؤسسه آمازون مشغول فعالیت است.
هازبند در سال ۱۹۹۵ به عضویت جامعه بهائی درآمد و پس از شرکت در برنامههای تبلیغی بهائی و جلسات فایرساید((Fireside نوعی از برنامههای تبلیغی بهائیان در آن سالها بود که در منازل بهائیان برپا میشد و در آن، فرد غیربهائی یعنی همان مبتدی تحت تبلیغ مبلغان بهائی قرار میگرفت))، در بدفورد تگزاس((Bedford)) به بهائیت علاقهمند شد. وی دربارهی بهائی شدن خود مینویسد:
«در اواسط دهه ۱۹۹۰ دچار نوعی سرگردانی روحی بودم، من که از کودکی در محیط مسیحی بزرگ شده و پرورش یافته بودم، با مطالعه و مشاهدهی برخی از رفتارهای زننده و منافقانهی رهبران مسیحی و نیز ملاحظهی برخی تعارضها و تناقضها در کتاب انجیل، از کلیسای مسیحی دل کندم. در سال ۱۹۹۵ جزوهای درباره بهائیت به دستم رسید که بسیار جالب بود. بهائیان مدعی بودند به خدای مورد باور سایر ادیان، ایمان دارند و سایر ادیان را نیز معتبر و نافذ میدانند و مانند وحدتگرایان جهانی، باور و اعتقاد هر کس را به هر دین و آیین، معتبر و صحیح تلقی میکنند.
فکر میکردم بهائیت و وحدتگرایان، اشتراک عقیده دارند و همچون دو خواهر، شبیه هم هستند. لذا بعد از چند ماه شرکت در جلسات تبلیغی و جلسات فایرساید و نیز خواندن کتاب “بهاءالله و عصر جدید” آیین بهائی را تصدیق کردم و از این بابت خشنود بودم. البته در سالهای بعد اتفاقاتی افتاد و آن نیمهی دیگر موضوع روشن شد و پس از تحقیق و بررسی در بهائیت، سرانجام به این نتیجه رسیدم که نمیتوانم اعتقادی به بهاءالله و مؤسساتی چون مؤسسه ولایت امرالله و بیتالعدل داشته باشم. در پایان سال ۲۰۰۴ از جامعه بهائی آمریکا خارج شدم».
او در نامهای خطاب به محفل ملی بهائیان آمریکا مینویسد: « … پس از سالها تحقیق و تحری حقیقت، سرانجام به این نتیجه و تصمیم غمانگیز رسیدم که دیگر نمیتوانم باور و اعتقادی به بهاءالله یا هر یک از نهادها و مؤسسات تأسیس شدهی تحت نام او، همچون ولایت امرالله و بیتالعدل جهانی، داشته باشم. من کاملاً متقاعد شدهام که بهائیت در تحقق اهداف و تعالیم خود، همچون ایجاد صلح جهانی، وحدت عالم انسانی، ایجاد عصر طلایی برای جامعهی بشری و … ناتوان و محکوم به شکست است. لذا بدین وسیله از عضویت در جامعهی بهائی استعفا میدهم.»
هازبند در این باره میگوید: «من این نامه را آماده و در ژانویه ۲۰۰۵ ارسال کردم. چند هفته بعد، محفل ملی آمریکا به من پاسخ داد و اعلام کرد که استعفای مرا پذیرفته است و اظهار امیدواری نمود که من روزی به جامعهی بهائی برگردم. پس از آن هرگونه ارتباط با جامعه بهائی شهرم (فورت ورث) را قطع کردم».
دیل هازبند پس از خروج از بهائیت، مجدداً به عضویت انجمن وحدتگرایان جهانی درآمد ولی پس از تأسیس “گروه بهائیان وحدتگرا” توسط اریک استتسون، که هدفش ادغام اندیشهها و تعالیم اساساً غربی شدهی بهائیت و اندیشههای وحدتگرایان جهانی است، به حمایت از این اندیشه پرداخت.
هازبند معتقد است بهائیت باید دستخوش اصلاحات و تغییرات بنیادی گشته و با گروه وحدتگرایان جهانی ادغام شود؛ در غیر این صورت و در صورت بیتوجهی به تعالیم وحدتگرایان جهانی، سرنوشتی جز نابودی و اضمحلال نخواهد داشت.
دیل هازبند در حال حاضر نگرشی بدبینانه و انتقادی به بهائیت دارد و ضمن طرفداری از عقل و منطق انسانی و تجربی، باورهای دگم بهائیت را نفی میکند.