اجتماعیمقالاتمهتدیانمهتدیان بعد از انقلاب اسلامی

شرح‌حال خودنوشت خانم ناهید وحدت‌شعار (قسمت اول)

ناهید وحدت‌شعار

خانم ناهید وحدت‌شعار فرزند علی‌جان وحدت‌شعار رئیس محفل ناحیه گنبد هستند. ایشان یک بانوی روشن‌دل هستند و کارشناسی ارشد تاریخ دارند و در این مقاله از اعلام برائتشان از بهائیت و افشای اعمال بهائیت در اذیت و آزار ایشان و مغزشویی سالمندان بهائی من جمله خانواده ایشان جهت تصاحب اموال و املاک بهائیان در خانه‌های سالمندان بهائی در ایران سخن می‌گویند. ایشان به ‌واقع با دیده دل و نه با دیده ظاهر، سال‌ها پیش مسافر کوی تحرّی شده بود و از آن منزل برای تمام متحرّیان، حرف‌های ناگفته اندر دل و سوغات نادیده اندر دست داشت. بانویی که گرچه تا عنفوان جوانی، حدّت قوه باصره‌اش برق از چشمان دلش ربوده بود؛ اما به یک‌باره چنان ضمیر خفته‌اش از ناهید وجودش تابناک گردید که حتی دیدگانِ به‌ظاهر بینایش نیز از انفجار نور حقیقت نابینا شد.

چه شد که از بهائیت برگشتم؟ صداقت نداشتند! چون من دانشجوی رشته تاریخ بودم و منابع معتبر تاریخی را مطالعه می‌کردم بهتر و بیشتر از بقیه متوجه دروغ‌های آن‌ها شدم. به عنوان نمونه آن‌ها در درس اخلاق می‌گفتند بهاءالله به خاطر ادعای پیامبری به مدت چهار ماه به طوری که زنجیری در گردن داشت در سیاه‌چال افتاده؛ اما من با مطالعه تاریخ فهمیدم که او به دلیل مشارکت در جریان ترور نافرجام ناصرالدین شاه دستگیر شده بود. آن‌ها می‌گفتند اختلاف صبح ازل با بهاءالله به این دلیل بوده که او غرض‌ورزانه به پیامبری برادرش و دیانت بهائی ایمان نیاورده؛ اما من فهمیدم که صبح ازل از سوی باب به جانشینی برگزیده شده بود و بهاءاللهِ بابی در پی قدرت‌طلبی، متعرض برادرش شد تا خود بر مسند جانشینی باب بنشیند و تا آن‌جا نیز پیش رفت که به ترور برادر خویش یعنی همان صبح ازل نیز اقدام نمود. در درس اخلاق می‌گفتند باب، امام زمان بوده است؛ اما من فهمیدم که میرزا علی‌محمد تنها این ادعا را داشته که من بابِ امام زمان هستم. در درس اخلاق از معجزه‌ای صحبت می‌کردند که به قول خودشان هنگام شهادت حضرت باب رخ داده؛ اما من فهمیدم که این داستان خرافه‌ای بیش نیست. در درس اخلاق می‌گفتند پس از شهادت باب طوفان وگرد و خاک و … همه جا را فرا گرفت و مردم برای رفتن به منازل خود راه را پیدا نمی کردند. در حالی که چنین چیزی در تاریخ نیست. اگر شما مخالف خرافات هستید پس نقل این خرافات در درس اخلاق چه بود؟ حالا بماند که علاوه بر عدم صداقت، چه مظلوم‌نمایی‌ها و پنهان‌کاری‌هایی که نداشتند.

من در خانواده‌ای بهائی بزرگ شدم و مرتباً در جلسات و ضیافت‌های بهائیان حضور داشتم. فلذا از نهانِ مغفول این جماعت کاملاً مطلع شدم. نهانی که هیچ شباهتی به عیانشان ندارد. من دائماً سؤال می‌پرسیدم و از آن‌ها توضیحاتی درباره تناقضات مشهود آیینشان مطالبه می‌کردم. اما نه تنها پاسخ نمی‌دادند بلکه اصلاً به حرف‌هایم گوش نمی‌دادند و مرا از صحبت منع می‌کردند. کما اینکه هم‌اکنون نیز به من اجازه صحبت در رسانه‌هایشان را نمی‌دهند، تا صحبت می‌کنم قطع می‌کنند و این رفتار اوج تعصب آن‌ها را نشان می‌دهد.

از اشکالات سیستم انتخابات در تشکیلات بهائیان نیز باید بگویم با وجود آنکه ادعا می‌کنند اختیار و آزادی در انتخابات حرف اول را می‌زند اما در واقع شرایط را طوری مهیا می‌کنند که افراد خاصی منتخب گردند. افراد پولدار و سرشناس و دکتر و مهندس را برایشان بسترسازی می‌کنند تا انتخاب شوند و هر ساله هم همین‌ها تکرار می‌شوند. در حقیقت هیچ شفافیتی در این گزینش وجود ندارد و احبا نیز حق پرس‌وجو و گفت‌وگو در این خصوص را ندارند. بهائیت به شدت تأکید می‌کرد که رأی افراد باید مخفی بماند و هیچ‌کس نباید حرفی از رأی خود به دیگری بزند. حتی زن و شوهر هم نباید چیزی به یکدیگر بگویند، حتی مشورت هم نباید با هم کنند. در حالی که بهائیت ادعا می‌کند در هر کاری باید مشورت کرد. به این ترتیب آن‌ها هر نتیجه‌ای را که می‌خواستند، می‌توانستند پیش بیاورند. پدر من، علیجان وحدت‌شعار فرزند لطفعلی خان، از جمله کسانی بود که به عضویت محفل شهرمان یعنی همان گنبد کاووس نیز درآمده بود. دو دوره رئیس محفل گنبد کاووس بود، به همین خاطر خوب می‌دانم که در این سیستم چه می‌گذرد و چه‌ها که نمی‌کنند. جالب است بدانید که آن‌ها می‌گفتند ما در انتخاباتمان کاندیداتوری نداریم. من هم پیش خود می‌گفتم مگر ممکن است در انتخابات کاندیداتوری نداشت. حتماً چیزی غیر از این باید وجود داشته باشد. در نهایت پس از مطالعه فهمیدم این طور هم که می‌گویند نیست بلکه در کتبشان از نفوس سلیمه مؤمنه فعاله به عنوان ویژگی متقاضیان یاد شده که در حکم همان کاندیداتوری است.

یکی از مواردی که در جدایی من از بهائیت تأثیر زیادی داشت، پول‌دوستی و قدرت‌طلبی آن‌ها بود. تشکیلات بهائی تا این حد نسبت به مال و ثروت احبا نظر داشت که افرادی را با عنوان نمایندگان کمیسیون خدمت به خانه‌هایشان می‌فرستاد تا ضمن تبلیغ، آمار دقیق اموال آن‌ها را داشته باشند. حتی افراد سالمند نیز از چشم طمع آن‌ها در امان نبودند. به طوری که میراث آن‌ها پس از مرگ تصاحب می‌شد و در قبال پرداخت رشوه، ورثه آن‌ها را به سکوت وا می‌داشتند و یا اینکه آن‌ها را فریب می‌دادند. کافی بود متوجه شوند که یک نفر تنها زندگی می‌کند و حامی ندارد یا اینکه دچار مشکل است و به کمک احتیاج دارد. آنگاه آن‌ها خود را خادم او جلوه می‌دادند و با تزویر و عوام‌فریبی او را به این سو می‌کشاندند که ثروت خود را تقدیم جامعه بهائی کند. جالب است بدانید که خانواده خود من هم در دام طمع تشکیلات بهائی نسبت به پول و ثروت افراد افتاده بود. مادرم هوشیارانه متوجه حرص و طمع آن‌ها شده بود. اما پدر و خواهرم با وجود آنکه این دام را تجربه کرده بودند، همچنان متعصبانه سنگ آن‌ها را به سینه می‌زدند و از آن‌ها طرفداری می‌کردند. واقعاً شرم‌آور است که چنین رفتارهایی از خود نشان می‌دهند.

ناهید وحدت‌شعار2

برای اینکه مطلع گردید این جریان‌ها را تعریف می‌کنم. وقتی خواهرم، فرزانه وحدت‌شعار بابت معالجه بیماری‌اش به انگلستان رفته بود، بر حسب اعتماد او و اموالش را در این سفر به نماینده محفل آن‌جا یعنی جناب زهرایی سپرده بودیم. اما آن‌ها همه پول و اموال او را که بالا کشیدند هیچ، دوباره از پدر ما پول گرفتند و با وجود تعهد نسبت به اخذ اقامت برای خواهر، در نهایت او را با معالجه ناتمام به ایران بازگرداندند؛ و این در حالی بود که هنگام بازگشت به ایران او را کاملاً تلکه کرده بودند و ذره‌ای پول هم در جیبش نمانده بود. حتی لوازم همراه او را هم بر داشته بودند. این را هم بگویم که در این جریان ما از محفل ایران طلب کمک کردیم، اما آن‌ها هیچ کاری برای ما نکردند. گویی که دست آن‌ها با محفل انگلستان در یک کاسه بود و تنها به فکر منافع خودشان بودند. من طی مدتی که در ضیافت‌ها شرکت داشتم، دائماً ملاحظه می‌کردم که آن‌ها صندوقی می‌گذاشتند که افراد در موقع پذیرایی پول در آن بریزند و این را در میان دیگران مخفی می‌کنند. یادآوری می‌کنم این جمع‌آوری پول‌ها غیر از حقوق الهی بود که هر ساله همه و از جمله پدرم پرداخت می‌کردند. همگان کم و بیش چاره‌ای جز مشارکت نداشتند. حتی لجنه تبلیغ به هر خانواده بهائی یک صندوق می‌داد تا پول‌های خود را بابت حق الله و تبرعات در آن جمع کرده و تقدیم نمایند. مبلغان بهائی تأکید داشتند که اگر قصد کمک به افراد نیازمند را دارید، خودتان مستقیماً اقدام نکنید بلکه پول‌هایتان را به محفل بسپارید تا در مسیر صحیحی خرج نیازمندان شود. حال آنکه هیچ‌گاه گزارشی بابت نحوه صرف این پول ها ارائه نمی‌شد. جالب است بدانید که یک بار یکی از بهائیان نیازمند با مادرم درباره کمیت و کیفیت اعانه محفل به آن‌ها صحبت کرد و در نهایت مشخص شد که محفل از قبل کمک‌های احبا، تنها مقادیر ناچیزی معونه برای نیازمندان فراهم می‌کند. مادرم پس از مشاهده چنین رفتارهایی از بهائیت روی ‌گردان شد …

 

ادامه این مقاله را در قسمت دوم مطالعه نمایید …

کلیک کنید: قسمت دوم

کلیک کنید: قسمت سوم

 

منبع: ایران آنلاین

اطلاعات بیشتر

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو − 2 =

دکمه بازگشت به بالا