بنیانگذار بابیه ؛ میرزا علیمحمد شیرازی
سیّد علیمحمد شیرازی که با لقب باب نیز شناخته میشود، به اعتقاد بهائیان قائم اسلام، پیامبر جدید و بنیانگذار دین بیان بود. او جنبش بابی را در ایران بنیان گذاشت و پیروانی از قشرها و اصناف جامعه از مناطق مختلف ایران را به خود جذب کرد. در مقاله پیش رو که در پنج قسمت تهیه شده است، به معرفی و شرح ادعاهای او می پردازیم.
ادامه مطالب قسمت چهارم به شرح زیر است:
علت گرایش شیخیان به باب
میرزا علیمحمد باب چون بیش از دیگران و حتی بیشتر از شیخ و سید، نسبت به امام زمان ابراز نزدیکی و ارتباط میکرد و تمام آثار خود را از جانب وی به شمار میآورد، توجه گروهی از طلاب جوان و ناپخته یا غیر معروف شیخی را جلب کرد و اولین مؤمنین او همه از همین طبقه بودند.
گروندگان به باب
میرزا حسینعلی در صفحه ۱۷۸ ایقان خود راجع به مؤمنین باب میگوید: «چنانچه در این عهد احدی از علمای مشهوره که زمام ناس در قبضهی حکم ایشان بود، اقبال نجستند؛ بلکه به تمام بغض و انکار در دفع کوشیدند.»
این گروه طلاب شیخی هر یک گرفتار تکفیر و تحقیر و سرزنش و ملامت مردم بودهاند.
ملاحسین بشرویه ای کسی بود که اکثر دانشمندان تکفیرش کرده بودند که در صفحه ۱۴۷ بدیع نوشتهی بهاء چاپ تهران، مطبعهی آزردگان به آن اشاره شده است و مثل میرزا علیمحمد بارفروشی که به همین خاطر چندین سال خانهنشین شده بود.((کواکبالدریه جلد ۱ صفحه ۱۳۶))
همچون ملا عبدالخالق یزدی که تکفیر علما سبب شده بود حتی به گرمابه راهش ندهند، و این دلهای پر عقده راهی میجست تا با جامعه بستیزد.((صفحه ۱۷۱ ظهورالحق))
دستور به کشت و کشتار
باب یک ویژگی دیگر داشت که در رقیبانش نبود و آن این که وی با حکومت وقت که استبدادی و حامی منافع طبقات خاصی بود، مبارزه میکرد و همگان را به نبرد با دولتیان میخواند و با نوشتن جملاتی این چنین، احساسات ایشان را تهییج مینمود.
تفسیر سوره یوسف، سورهالجهاد اول (سوره ۹۸)
«إذا وقفتم علی الحرب مع المشرکین و لا تَذَرُوا عَلَی الأرضِ بإلحَقِّ عَلَی الحَقِّ مِنَ الکافِرینَ دَیّاراً حَتّی طَهُرَتِ الأرضُ وَ مَن عَلَیها لِبَقِیَّهِ اللهِ المُنتَظَر»
قیومالاسماء، تفسیر سورهی یوسف (سورهالجهاد اول ۹۸)
انگیزههای پیوستن به باب
این مخالفت با دولت نیز انگیزهی روی آوردن کسانی بود که کینهی دولتیان را به دل داشتند و چنین بود که باب مریدانی در جمع شیخیان یافت و همین امر حسد و بغض دیگر مدعیان را بر میانگیخت. چنانکه نخستین ردّیه بر ضد او توسط حاجکریم خان کرمانی نگاشته شد. ((صفحه ۸۹ کواکبالدریه جلد۱))
زمینههای مخالفت با باب
خطر عمده از ناحیهی شیخیه که با هیئت حاکمه نیز زد و بند داشتند، وی را تهدید میکرد و از جانب دیگر، دخالت عوامل بیگانه در کار باب و پشتیبانی آنان از او، خشم مخالفان را دامن میزد.
بالا بردن مقام مریدان
میرزا علیمحمد برای نگهداری مریدان، هر روز به نحوی مقام خود و ایشان را بالا میبرد و به حجّت موعود نزدیکتر میساخت تا غرور کاذبی در آنان به وجود آید و وادارشان سازد تا به دنبالش روند و در این عرصه آن قدر بلندپروازی کرد و در حق بابیان گزاف گفت که یکی از حروف حی به نام ملا حسن بجستانی چون آن اوصاف را در خود نمیدید به تنگ آمد و از بابیت دست کشید.((صفحات ۱۳۸ و ۱۳۹ اقتدارات، نوشتهی بهاء و صفحه ۱۷۰ ظهورالحق))
تحریک مریدان
باب با عبارات پرجوش و محرک خود سبب شد تا آن جنگها به راه افتد، چنان که شوقی افندی در صفحه ۱۴۷ قرن بدیع جلد ۱ اعتراف میکند که عبارات مهیج تفسیر سورهی یوسف بود که جنگ جویان طبرسی و نیریز و زنجان را به آن نبردها واداشت و پیشتر دیدیم که تفسیر یوسف کتابی است که آغازش با اقرار به وجود حضرت حجه بن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مزیّن است.
اعتقادات شورشیان بابی
به شهادت تاریخ، ملاحسین در گیر و دار جنگ مازندران، نماز جماعت برپا میساخت.((کواکبالدریه جلد۱ صفحه ۱۳۴)) و در مقام اعتراض به مهاجمین میگفت: مگر ما حلال خدا را حرام یا حرامی را حلال کردهایم؟((تاریخ ظهورالحق صفحه ۱۳۱))
حجت زنجانی نیز در جنگ زنجان هر روز نماز جماعت میخواند.((کواکبالدریه جلد ۱ صفحه ۱۹۵))
سید یحیی هم در برخورد با دشمنان در آغاز جنگ نیریز گفته بود: مگر حلالی را حرام کرده و کدام حرامی را حلال شمردهام که مرا باعث ضلال میدانید؟((کواکبالدریه جلد ۱ صفحه ۲۰۴))
شورشیان بابی از احکام باب پیروی نمیکردند و او را آورندهی شریعت و دارای مقام رسالت نمیدانستند؛ با اینکه او در کتاب بیانش نماز جماعت را حرام میدانست، آنها نماز جماعت برپا می کردند. واکنش ملاحسین در برابر کردار بدشتیان نیز شاهد دیگری بر این مدعاست.
روی گردانی گروهی از مریدان پس از ادعای قائمیت
به دنبال دعوی قائمیت باب، گروهی دیگر از همین مریدان روی گردان میشوند، چنان که ملا عبدالخالق یزدی که فرزندش شیخ علی را در قلعهی طبرسی در راه باب از دست داد، چون مکتوب باب که حاکی از دعوی مهدویت باب بود، بدو رسید؛ در حین قرائت نامه چون به این آیهی عظمی و نفخهی کبری رسید: أنَا القائِمُ الحَقُّ الَّذی أنتُم بِظُهُورِهِ تُوعَدُون، لوح را انداخت و فریادش بلند شد که ای داد که پسرم به ناحق کشته شد. فاضل این داستان را از نبیل زرندی و او از میرزا حسینعلی نقل میکند که در پاورقی صفحه ۱۷۳ کتاب ظهورالحق آورده شده است.
نتیجهی روی گردانی ملا عبدالخالق
ملا عبدالخالق از مشایخ شیخیه بود. در اول امر که نقطهی اولی روح ماسواه فداه در قمیص بابیت ظاهر، اقبال نمود و عریضه معروض داشت از مصدر عنایت کبری ذکرش نازل و بر حسب ظاهر کمال عنایت نسبت به او مشهود، تا آن که لوحی مخصوص او ارسال فرمودند. در او این کلمهی علیا نازل: قَولُهُ تَعالی، إنَّنی أنَا القائِمُ الحَقُّ الَّذی أنتُم بِظُهُورِهِ تُوعَدُون، بعد از قرائت، صیحه زد و به اعراض تام قیام نمود و جمعی در ارض طاء به سبب او اعراض نمودند، این سخنان را بهاءالله گفته است.((صفحات ۵۱ و ۵۲ قاموس توقیع منیع جلد دوم و صفحات ۱۷۳ و ۱۷۴ ظهورالحق))
مقام ملا عبدالخالق
در صفحات ۲۳۱ و ۲۳۲ جزء هفتم مائده آسمانی که مجموعه آثار بهاء و عبدالبهاء و شوقی که به وسیلهی اشراق خاوری تألیف و توسط لجنه نشر آثار امری منتشر گردیده است، از خامهی میرزا حسینعلی چنین آمده: «حضرت اعلی روح ما سویه فداه، بر اثبات حقیتشان در آخر تفسیر هاء به شهادت دو عالم استدلال فرمودهاند: ملا عبدالخالق و حاج محمدعلی برقانی قزوینی میفرمایند: قَولُهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ کَفی بِشَهادَتِهِما فی حَقّی عَلی ذلِکَ الأمرِ شَهیداً. انتهی مع. آن که بعد از ملاحظهی لوح مبارک که میفرمایند: إنَّنی أنَا القائِمُ الَّذی أنتُم بِظُهُورِهِ تُوعَدُون، نفس اول اعراض نمود اعراض شدید و نفس ثانی هم من بعد اقبال ننمود و با احدی تقرب نجست.((این رساله خطاب به سیدیحیی کشفی نوشته شده و به رسالهی ألفَین نیز مشهور است.))
اعتراف باب به مقام ملا عبدالخالق
باب در نامهای به محمدشاه که بخشهایی از آن پیشتر گفته شد، مینویسد: «و از آن جایی که خداوند در دنیا از برای هر امری دو شاهد قرار داده، عرفا و علمای دوست بسیارند ولی آنهایی که معروف حضورند طلبیده، مثل جناب آقا سیدیحیی و جناب آخوند ملا عبدالخالق و از بینات این امر سؤال فرموده، تا آن که آیات و نوشتجات را به حضور آورده، کما هو حقه بیان نمایند … و این هر دو یکی قبل از ظهور امر، مرا شناخته و یکی بعد از ظهور امر و هر دو از خَلق و خُلق من مطلعاند. ترجمهی عربی این قسمت از نامهی باب در پاورقی صفحه ۱۹۹ کتاب مطالع الأنوار عربی مندرج است و ما عین عبارت او را از پاورقی صفحات ۴۰۰ و ۴۰۱ تاریخ نیکلای فرانسوی، ترجمهی فرهوش، آوردیم.
مقام قائمیت یا بابیت؟
استشهاد باب، روشنترین برهان بر این حقیقت است که عموم علمای مؤمن به باب، وی را در مقام نیابت حضرت بقیهالله میشناختند و پس از آگاهی از دعوی مهدویت باب، ادعای وی را نپذیرفتند. افرادی نظیر ملا عبدالخالق و ملا محمدعلی برقانی زیاد بودهاند؛ هم چون ملاجواد ولیانی که پسرخالهی طاهره بوده و ملا محمدتقی هراتی و بسیاری دیگر((صفحه ۱۹۸ مطالع الأنوار فارسی)) و اگر بخواهیم ایمان آوردن و جان فشانی این گونه افراد را برهان حقانیت باب بشماریم، ناچاریم برگشتن و اعراض ایشان را نیز دلیل بر بی حقیقتی او بدانیم.
پیشرفت در ادعا
باب در اواخر سال ۱۲۶۴ زمزمهی مهدویت آغاز کرد و سپس دماغ گرمازدهاش وی را بر آن داشت تا با نوشتن کتاب بیان به نسخ احکام شریعت اسلام بپردازد و خویشتن را پیامبر بخواند و سرانجام در آخرین نوشتهاش به نام لوح هیکلالدین مقام الوهیت را مدعی شود .
بیخبری پیروان از ادعای جدید
به سبب عدم ارتباط بابیان با وی در چهریق، تا هنگام مرگش نیز ادعاهای بعدی او کمتر به گوش مریدان رسیده بود؛ زیرا بیتردید اگر آن مطالب به گوش آنها میرسید، جنگها زودتر پایان مییافت و میرزا علیمحمد نیز کشته نمیشد.
صدور حکم اعدام و علت آن
چون نبردهای داخلی به اوج شدت خود رسید، دولت وقت به ریاست میرزا تقی خان امیرکبیر، چاره را در ریشهکن کردن باب دید، اما علما وی را پریشان عقل دانسته، فتوی به قتل چنان دیوانهای نمیدادند و پافشاری مأمورین دولتی سبب شد که برخی از ایشان، حکم به اعدام نمایند. چنانکه آواره در صفحه ۲۴۱ تاریخش به تصریح مینگارد که بیشتر روحانیون تبریز به عذر جنون، از صدور فتوی پوزش خواستند و شوقی نیز در صفحه ۲۵۶ قرن بدیع جلد ۱، امیرکبیر را عامل قتل میرزا علیمحمد میداند.((کواکب الدریه جلد ۱ صفحات ۲۳۳ و ۲۴۹))
باب همراه با یکی از مریدانش در روز بیست و هشتم شعبان سال ۱۲۶۶ ه.ق در تبریز تیرباران شد.
محل تیر باران کردن باب
داستان جسد باب
به نوشتهی کنت دوگوبینو فرانسوی در فصل دهم کتاب مذاهب و فلسفه در آسیای مرکزی و به شهادت مورخین مسلمان، جسد او در خندق بیرون شهر تبریز خوراک درندگان شد، ولی بهائیان میگویند که نعش وی توسط سلیمان خان افشار که از طرف میرزا حسینعلی مأمور بوده، از خندق دزدیده شد و نخست به کارخانهی حریر بافی حاج احمد میلانی بابی منتقل گشت و از آنجا به تهران و پس از مدت مدیدی قریب ۶۰ سال، به حیفا حمل و در مکان مخصوصی که مقام اعلی نام داشت مدفون گردید.((کواکب الدریه جلد ۱ صفحات ۲۳۳ و ۲۴۹))
کتاب مذاهب و فلسفه در آسیای مرکزی صفحه ۲۳۰
عنایت ویژه دولت روس به کشته شدن باب
بخش قابل توجه برای اهل تحقیق، عنایت و توجه تامّ دولت روسیه تزاری به جریان تیرباران و جسد میرزا علیمحمد میباشد، تا آنجا که قنسول روس در تبریز در مراسم حضور مییابد و میگرید.((کواکب الدریه جلد ۱ ص ۲۴۸))
فردای آن روز با نقاشی چیرهدست بر سر نعش باب آمده و از آن عکس برمیدارد.((قرن بدیع، جلد ۱ صفحه ۲۵۷ و ظهورالحق صفحه ۲۵ و نیز کواکب الدریه جلد ۱ صفحه ۲۴۸)) و جالب این جاست که مخفی کنندهی جسد، یعنی احمد میلانی بابی نیز از تحتالحمایههای دولت روسیه تزاری به شمار میآمده است.((کواکب الدریه جلد ۱ صفحه ۲۴۹))
ویژگی باب در نوشتن آثار
بابیان و بهائیان کتب و رسائل فراوانی را به باب نسبت میدهند و تندنویسی را از اوصاف خاصهی او میشمارند، لکن مراجعهی دقیق به آن آثار، حاکی از این حقیقت است که میرزا علیمحمد چون از قدرت حافظه بهرهمند بوده، بسیاری از آثار شیخ و سید را به همراه آیات قرآنی و احادیث اسلامی از حفظ داشته و در اوان ادعا، به هنگام مقتضی با سرعت زیاد و بدون تفکر و دقت در مفهوم و عبارات، تلفیقی از مضامین و یا عین آنها را مینگاشته و به عنوان آثار خود جا میزده و گاهی نیز عباراتی بدون معنا و بیربط میساخته است.
داستان نوشتن کتاب بیان
در نوشتن بیان عربی و فارسی چون که میبایستی از خودش مایه بگذارد، مدتها معطل شده و بالاخره هم پس از گذشت دو سال و نیم نتوانسته آنها را به پایان برساند؛ چون بیان باید دارای نوزده واحد و هر واحد دارای نوزده باب باشد در حالی که بیان عربی فقط تا باب نوزدهم از واحد یازدهم و بیان فارسی تا باب دهم از واحد نهم نوشته شده است و هنوز هم این دو کتاب ناقص و ناتمام میباشد.
ماجرای نزول آیات!
به هنگام اقامت باب در آذربایجان شبی حمزه میرزای قاجار، وی را به منزل خویش میبرد و پس از احترام و تکریم، از او شاهدی بر حقانیتش میخواهد و میرزا علیمحمد میگوید که من دربارهی هر چیزی آیه نازل میکنم. در پی این ادعا، میزبان درخواست میکند تا او دربارهی مجلس و چلچراغهای اتاق عبارتی نازل نماید. میرزا علیمحمد هم دست به کار میشود و مقداری جملات را سر هم میکند و کاتب مینویسد؛ آنگاه حمزه میرزا قاجار دوباره میخواهد تا باب همان عباراتی که به او وحی شده بود، تکرار کند. در نوبت دوم نیز کاتب عبارات را ثبت مینماید. در پایان، چون دو نوشته تطبیق میگردد، اختلافاتی در عبارات به چشم میخورد و باب شرمنده شده، در مقابل اعتراض حمزه میرزا سر به زیر میافکند.((کواکبالدریه، جلد ۱ صفحات ۲۳۶ و ۲۳۷))
آثار باب
به نوشته احمد یزدانی در نظر اجمالی و غلامرضا روحانی در برهان واضح، کتابهای زیر از باب است:
۱- قیّومالأسماء یا تفسیر سورهی یوسف (خطی)
۲- رسالهی بینالحرمین (خطی)
۳- تفسیر سورهی کوثر (خطی)
۴- تفسیر سورهی والعصر (خطی)
۵- تفسیر سورهی بقره (خطی)
۶- صحیفهی عدلیه (چاپی)
۷- دلائل سبعه (چاپی)
۸- پنج شأن یا شؤون خمس (چاپی در دو جلد، کوچک و بزرگ)
۹- بیان عربی (چاپی)
۱۰- بیان فارسی (چاپی)
۱۱- قسمتی از الواح خط نقطهی اولی و سیدحسین کاتب (عکسبرداری و چاپ)
۱۲- لوح هیکلالدین (چاپی ضمیمهی بیان عربی) و چند رسالهی دیگر
مقبرهی باب (مقام اعلی) در دامنهی کوه کرمل در حیفا
انشعابات در بابیه
- بابیه (میرزا علیمحمد شیرازی)
- ازلیه (میرزا یحیی صبح ازل)
- دیانی (میرزا اسدالله دیان)
- قدوسی (قدوس)
- قرهالعینی (طاهره)
- عیانی (کشف و شهود)
- بیانی (کتاب بیان)
- بهائی (بهاءالله)
«پایان»