هرمان رومر (Hermann Roemer) متکلّم روحانی پروتستان، در هشتم جولای ۱۸۸۰ در اشتوتگارت آلمان متولد شد. رومر بین سالهای ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۲ در دانشکده الهیات و فلسفه دانشگاههای توبینگن و هال به تحصیل پرداخت و از محضر اساتید به نامی چون پروفسور هرینگ، هگلر، هول، کالر، رایشله، اشلاتر و زیبولد بهره برد. پس از پایان تحصیلات در کسوت استاد الهیات در شهر باسلر به فعالیتهای دینپژوهی مشغول شد و در سمینارهای دینشناسی پروتستان در اشتوتگارت به فعالیت پرداخت. در همان دوران به پیشنهاد دانشکده الهیات توبینگن، ریاست سمینارهای تخصصی و پژوهشی انجیلی را نیز بر عهده داشت.
نویسنده در ضمیمه اول کتاب به بررسی قرابت معنایی میان فرق و مذاهب میپردازد و تأکید اصلی را بر نزدیکی میان فرقه بکتاشی و بابیه و بهائیت قرار میدهد. رومر این قرابت معنایی را در مباحثی چون اشارات تمثیلی مذاهب، ظهور خداوند در مقاطع زمانی و مسئله حلول جستجو میکند. ضمیمه دوم کتاب هم اختصاص به جریانات مشابه در جهان اسلام و هند دارد و در این ارتباط نویسنده به بررسی خاستگاه و اهداف فرقه، ریشه صوفیگری، بررسی فرقه احمدیه و مقایسه آن با بابیه و بهائیت میپردازد.
نظری اجمالی بر محتوای کتاب:
رومر در اثر خود به گرایشات شبه عرفانی و صوفی مآبانه بهائیت اشاره میکند و معتقد است که بهائیت گیاهی دریایی است که در باتلاق جهان صوفیگری رشد و نمو کرده است. او معتقد است که بهائیان با تمایلات و گرایشات صوفی مآبانه از عبدالبهاء، بُت دیگری ساختهاند که در لباسی امروزی نمایان شده است. به اعتقاد او بهائیت مسلکی درویش مآب است و تنها به لطف تقارن با جنبشهای فرهنگی تجددگرای خاورمیانه بوده است که لباسی مدرن برتن کرده و میکوشد تا پیوندهای خود را با سایر حلقههای تصوف پنهان نماید. رومر، گرایشات شبه عرفانی بهائیت را بسیار عمیق و گسترده میداند و معتقد است که نگرش بهاءالله در لوح حکمت به فلاسفه، نگاهی سطحی است. به علاوه، تعبیری که برای فلاسفه بهکار برده است (تئوزوفیست یا عارف) نشان میدهد که او فلسفه را با عرفان یکی میپنداشته و شناخت درستی از تفاوت آنها نداشته است.
رومر، بابیه و بهائیت را گنوسی، ثنویتگرا و دارای ساختاری فرقهای و خردستیز میداند که از علوم رمزی و تأویلی اسماعیلی، حروفی، کابالا و دراویش بکتاشی متأثر است. او معتقد است که تعالیم بهائیت نسبت به شناخت خدا، مظهریت، مراتب صدور و فیض، همه از نوعی تلقی نوافلاطونی و گنوسی تأثیر پذیرفتهاند.
رومر در بررسی سفر تبلیغاتی عبدالبهاء به آمریکا، بهائیت در آمریکا را صوفیگری آخرالزمانی (آپوکالیپتیک) معرفی میکند که حسینعلی نوری در نزد آنان مسیح بازگشته یا حتی خود خدا، جلوه میکند. او معتقد است که بهائیت در فرانسه، خاستگاه یهودی دارد بهطوری که دریفوس یهودی، نقش بسیار مهمی را در سفر عبدالبهاء به پاریس ایفا کرد و تشکیلات جهانی «آلیانس- اسرائیلیت» به واسطه کمکهای همه جانبه خود به یهودیان در شرق، تبدیل به پلی برای نفوذ بهائیت به فرانسه شد. رومر بهعلاوه تأکید داشت که یهودیان ایرانی در داخل ایران، برای به چالش کشیدن اسلام، فرقه بهائیت را متحد خود یافته و هم پیمان خویش تلقی میکردند.
از دیدگاه هرمان رومر، در جریان انقلاب مشروطیت ایران، بهائیت با شعار جهان وطنی آرمانگرایانه و غیرواقعی خود به علایق ملّی و منافع ایرانیان خیانت کرد. در این ارتباط، رومر اشاره میکند که عباس افندی، عملاً بر ضد نهضت مردم سالاری ایرانیان دسیسه کرد و با دیپلماتهای روسی و انگلیسی سازش و تفاهم داشت، به گونهای که به بهائیان شهرهای تهران و تبریز، به شدّت توصیه کرده بود که از محمدعلی شاه جانبداری کنند و به علاوه آنها را از شرکت در نهضت مشروطیت ایران نیز بازمیداشت. رومر همچنین تأکید میکند که با پیروزی انقلاب مشروطه، نادرستی ادعای عباس افندی که برای محمدعلی شاه، حکومتی طولانی و خوشایند را پیشگویی کرده بود، بر همگان روشن شد. رومر با یادآوری فشارهای وارده از سوی روسیه و انگلستان به ایران و اتحاد آن دو قدرت در تقسیم خاک آن به دو حوزه نفوذ در ۱۹۰۷ بیان میدارد که روابط عبدالبهاء در عکّا با ارتشهای خارجی و کارگزاران آنها در ایران، چیزی جز یک خیانت بزرگ به کشور ایران نبوده است.
نویسنده: لطفالله لطفی
کلیک کنید: قسمت اول