اجتماعیمقالات

عبدالبهاء، صلاحیت رهبری بهائیان را ندارد

مقدمه

ابراهیم جرج خیرالله (۱۱ نوامبر ۱۸۴۹- ۶ مارس ۱۹۲۶) اولین مبلغ بهائی اعزامی به ایالات متحده آمریکا بود که اولین آمریکایی‌ها را بهائی کرد و اولین محافل بهائی را در آمریکا تشکیل داد. پس از برخورد و منازعه با عبدالبهاء درباره امور عقیدتی و سبک رهبری، عناوین او به عنوان سخنگوی اصلی و برجسته  و سازمان دهنده آیین بهائی در آمریکا از وی اخذ شد. او سپس به گروه بهائیان وحدت‌گرای محمدعلی بهائی متمایل شد و صدها تن از بهائیان آمریکایی را حداقل به طور موقت به آن گروه برد.

برخی از انتقادات ابراهیم جرج خیرالله و گروهش به عبدالبهاء

دکتر خیرالله و گروهش، بهائیان وحدتگرا (طرفدار میرزامحمدعلی)، در کتاب حقایقی برای بهائیان که در سال ۱۹۰۱ منتشر شد، انتقادهایی را به شرح زیر نسبت به عبدالبهاء وارد مینمایند:

طرد

بهاءالله به وضوح اعلام کرده که وجه تمایز تعالیم او ممنوعیت اختلاف و نزاع و نفرت پرا کنی ّ و ایجاد وحدت و محب است. او به پیروانش دستور داد با پیروان سایر ادیان، با روح و ر یحان، رفتار نمایند ولی عبدالبهاء، پیروان خود را به شدت از معاشرت، گفتگو و مکاتبه با بهائیان منتقد خود منع میکرد، حتی به آنها اجازه انجام کوچکترین معامله تجاری هم با منتقدان خود نمیداد. همه سا کنان و شهروندان ّشاهد این رفتار و عملکرد خصمانه ساکن عکا بودند.

ادعاهای گزاف

بهاءالله گفت: “هرکس ادعای مظهریت بکند، ّ همانا، دغل کار و غاصب است” عباس افندی در رساله هایش، البته نه آشکار و صریح بلکه با اشاره و کنایه، با عباراتی مبهم و دوپهلو، ادعای مظهریت داشت. مبلغانی که از سوی او برای تبلیغ به کشورهای مختلف اعزام میشدند، این اشارات و کنایات و عبارات مبهم را به نوعی توضیح میدادند که از آن برداشت میشد، که “پدر” و “پسر” یکی هستند و عباس افندی “مظهر” جدید است و کلام او را باید کلام الهامی و اشراقی تلقی کرد. این مبلغان رساله های متعددی در توجیه این ادعا نوشته اند و حتی مدعی شده اند که جایگاه او برتر از جایگاه پدرش است! رساله های متعددی، به صورت دست نوشته، از مبلغان طراز اول او، در اختیار ماست، که شاهد و گواه این ادعا است. عباس افندی هم همواره از این مبلغان با احترام، تکریم و هدایا استقبال کرده است. او در همه آثار و نوشته هایش از آنها تجلیل و تکریم کرده و آنها را به کشورهای مختلف گسیل نمود تا به ارائه و گسترش آراء و تفکرات و نظرات غلط او بپردازند.

بی احترامی نسبت به خانواده بهاءالله

بهاءالله به همگان دستور داد با احترام گذاردن به خانواده اش، موجب تقویت و استحکام بهائیت گردند. او به صراحت اعلام کرد که این حکم در حال و آینده باید نافذ باشد. او همچنین امر کرده است که همه بهائیان باید به خانواده و بستگان او، احترام بگذارند ولی عباس افندی این حکم و فرمان را زیر پا گذاشت و نادیده گرفت

بی احترامی عبدالبهاء  نسبت به منشی و خادم بهاءالله

در وصیتنامه بهاءالله به جایگاه ویژه میرزا آقاجان کاشی ــ خادم الله ــ که بیش از۴۰ سال در خدمت بهاءالله و منشی مخصوص او بود، تأکید شده است ولی با کمال تعجب، عبدالبهاء خادم الله را طرد و تکفیر کرد! در بهجی هنگامی که خادم الله مطالبی را گفت که باب میل او نبود، او را مورد توهین و از عمل خود ضرب و شتم قرار داد. هرچند بعدا متأثر گردید، ولی به اطرافیان و طرفدارانش دستور داد تا خادم الله را به زندان بیندازند و او را ظالمانه ً مضروب سازند. آنها هم همانطور رفتار کردند  و اگر ترسی از مجازات حکومتی نداشتند، قطعا او را به قتل رسانده بودند. تا به امروز هم بهائیان طرفدار عبدالبهاء خادم الله را لعن و نفرین میکنند و مطالب خلاف و مجعولی را درباره او جعل و منتشر می سازند

انتشار و توزیع نوشته های خود و عدم انتشار نوشته های بهاءالله

بهاءالله به بهائیان دستور داد “کلمات مقدسه و نصوص” او را چاپ و نشر کنند، ولی عبدالبهاء به هر وسیله ممکن و با همه تلاش کوشید تا این حکم بهاءالله اجرایی نشود. طرفداران و پیروان عبدالبهاء اجازه داشتند فقط بخش هایی از آثار و نوشته های بهاءالله را بخوانند، که بنا بر نظر و تفسیر او، در تأیید نظرات عبدالبهاء است. امروزه نیز در جلسات و مجامع بهائی و جزوات منتشرشده رسمی بهائیان، بیشتر به عباس افندی و نوشته های او توجه دارند

تعطیل کردن مؤسسه انتشاراتی بهاءالله

با دستور و دستخط بهاءالله، یک مؤسسه چاپ و نشر در بمبئی هندوستان، برای چاپ آثار و کتب او و با هدف توزیع آنها در سراسر جهان، به وسیله میرزامحمدعلی و سرمایه برادران افنان تأسیس شد. برخی از کتب در زمان حیات او و برخی دیگر پس از فوت وی انتشار یافت. عبدالبهاء حداکثر تلاش خود را به کار برد تا آن مؤسسه چاپ و نشر تعطیل شود و پیروان خود را از داشتن و استفاده از کتب منتشره مؤسسه مزبور، منع کرد. به منظور توضیح مطلب، چگونگی تأسیس مؤسسه انتشاراتی به دستور بهاءالله را از زبان محمدعلی افندی می آوریم : در سال ۱۸۸۹، به بمبئی سفر کردم. این بار پسرم شعاع الله و حاجی خاور مرا همراهی کردند. هدف از این سفر مهم تأسیس یک مؤسسه انتشاراتی بود تا به این وسیله بعضی گفتارها و نوشته های بهاءالله چاپ و در خارج منتشر گردد، تا شاید گوش های متحریان صدای قلم اعلی را بشنوند. انجام این کار در اینجا (فلسطین) سخت بود، لذا من به بهاءالله پیشنهاد کردم اجازه دهد این مهم را هنگام سفر به هند به انجام برسانم. مشیت اعلی آن را فرمان داد و من پس از ورود به بمبئی با مرحوم حاجی سیدمحمد افنان، علیه ابهی، ملاقاتی داشتم. او بسیار شوق و علاقه نشان داد. البته فکر کرد که در آن زمان، برای این کار مشکل مالی داشته باشد، ولی ترتیبات کار را فراهم کرد و مؤسسه انتشاراتی ناصری را تأسیس کرد. من نامه ای به بهاءالله نوشته و اوضاع را تشریح کردم. پاسخ آمد که مطبعه باید زیر نظر جناب افنان مذکور باشد و من هیچ منفعتی در آن نداشته باشم . وقتی پروژه در حال اجرا بود و مؤسسه انتشاراتی فعالیت خوبی داشت، کتاب اقدس و کتاب هیکل توسط حاجی میرزاحسین شیرازی، معروف به خراسانی و ملا احمدعلی نیریزی تحریر و استنساخ شد. من آنها را به دقت با نسخه اصلی مقابله کردم و سپس آنها را به مؤسسه انتشاراتی فرستادم.  وقتی نسخه اولیه کتاب ها آماده شد، آنها را برای بهاءالله فرستادم و او موافقت خود را با چاپ نهایی اعلام کرد. سپس سایر کتب مقدسه (بهاالله) به زیر چاپ رفت، یعنی کتاب اشراقات، به خط مشکین قلم، کتاب اقدس، با حروف چینی جدید، کتاب مناجات، به خط حاجی میرزاحسین خارطومی و کتاب دعای کوچکی با حروف چینی جدید. همه کتاب های فوق الذکر توسط مؤسسه انتشاراتی ناصری به چاپ رسید. مالک انتشارتی حاجی سیدمحمد افنان و مدیر آن، پسرعمویش، آقا میرزا ابراهیم افنان بود. بی شک بهاءالله این را یکی از مهمترین رویدادهای دوران خدمتش می دانست و حاجی سیدمحمد افنان مذکور از پیشگامی در این امر، بسیار مسرور بود. در واقع، او هرچه در توان داشت، چه از نظر توان جسمانی و یا قدرت مالی را، برای شروع کار چاپ و نشر به کار گرفت. ازآنجا که پس از مرگ بهاءالله آنها (عبدالبهاء و طرفدارانش) به سیدمحمد افنان اجازه ندادند از کار چاپ و مطبوعاتی، سودی ببرد، لذا او دچار خسارت شد و ناگزیر شد تجهیزات چاپ را زیر قیمت بفروشد و به شهرش، شیراز، در ایران، بازگردد. او قلبش شکست و براثر اندوه دچار بیماری شد و به سرای باقی شتافت. امید که مورد رحمت و مغفرت الهی قرار گیرد و رستگار شود. (کتاب تاریخ پنهان، اریک استتسون، انتشارات گوی، ص ۱۵۲.)

انحلال محفل روحانی مصر

با فرمان بهاءالله و طی حکمی با دست خط و امضای او، شرکتی در قاهره، مصر، تأسیس کرد و به نام “مؤسسه روحانی” نامگذاری شد، که هدف آن تبلیغ و خدمت به بهائیت بود. عباس افندی تلاش زیادی برای انحلال آن به کار برد و سرانجام در این راه موفق شد. با این ترتیب، او مهمترین اقدامات و تلاش های به عمل آمده در زمان بهاءالله را از بین برد و نابود ساخت، تا هیچ اثر و نشانه ای از اقدامات صورت گرفته در زمان پدرش، در خاطره ها باقی نماند.  توضیح میرزا محمدعلی درباره انجمن ایجاد شده در مصر نیز چنین است: «از مصر برخی از بهائیان، ازجمله حاجی خراسانی نامه ای به بهاءالله نوشتند و تقاضا کردند تا برای تشکیلات بهائی موجود در مصر نامی بگذارد و بهاءالله هم آن را “انجمن روحانی” نامید. حاجی مذکور تمایل داشت من هم عضو آن انجمن بشوم که نپذیرفتم و به او اطلاع دادم که پول های جمع شده هم دارایی انجمن است و آنها میتوانند آن را به هر نحو که صلاح میدانند برای خدمت به امر استفاده کنند. هنگامی که در سفر دوم به هند، در بمبئی بودم، به احباء توصیه کردم طبق روال گروه های دینی هندی، آنها هم جایی برای برگزاری جلسات خود تهیه کنند. آنها این پیشنهاد را به گرمی پذیرفتند و نام محل جلسات خود را “خانه شور و مشورت” گذاشتند. حاجی میرزاحسین خارطومی در آنجا به خدمت پرداخت و منزل را برای برگزاری جلسات هفتگی منظم آماده میکرد. به زودی تعداد بهائیان اضافه شد و افرادی از سایر ملیت ها هم به آنها ملحق شدند، به ویژه زرتشتیان ایرانی الاصل، که به هند مهاجرت کرده و ساکن شده بودند (تاریخ پنهان، اریک استنسون، ص ۱۵۵).

جعل و تحریف در آثار بهاءالله

در پاسخ به این پرسش که “آیا عبدالبهاء جرأت تغییر و تحریف در متن گفتار بهاءالله را داشته است؟” باید با اطمینان گفت “بله” و شک نداریم که اگر در آینده هم انجام تغییر در متون بهاءالله لازم باشد، او و طرفدارانش، این کار را، بازهم انجام خواهند داد، زیرا اگر شخصی یک بار جرأت تغییر و تحریف کلمات متنی را پیدا کند، ً این استعداد و آمادگی در او وجود دارد که طبعا این کار را دوباره نیز تکرار نماید! ما اسناد و متون زیادی از بهاءالله دراختیار داریم که به دست عبدالبهاء تغییر یافت و تحریف شد. بعضی از مهمترین آنها در اینجا ذکر میگردد:

الف ـ لوح معروف به بیروت

برخی از بستگان عبدالبهاء نوشته ای را منتشر کردند و ادعا نمودند که آن نوشته به وسیله منشی بهاءالله (میرزا آقاجان کاشی، خادم الله ) نوشته شده و برای غصن اعظم (عباس افندی)، در زمانی که در بیروت بوده است، ارسال گردیده است. بعدها مدعی شدند که آن یکی از گفتارهای بهاءالله است و آن را “لوح بیروت” نام گذاری کردند. خادم الله، خادم و پیشکار بهاءالله، نوشتن این متن توسط خودش را انکار و اعلام کرد که نوشته مزبور مربوط به بهاءالله نیست. عباس افندی تلاش زیادی به خرج داد تا به طرفدارانش بقبولاند متن آن لوح صحیح است.

ب ـ لوح حکم

آنها یکی از الواح، موسوم به لوح حکم را گرفتند و عباراتی را از بخش میانی آن حذف کردند، سپس ادعا کردند که این لوح خاصی است و به افتخار عبدالبهاء صادر شده است. آنها این لوح را در مجموعه مکتوبات خود آورده اند. ما به طور اتفاقی این الواح را ملاحظه و ادعای آنها را رد کردیم؛ زیرا ما، متن کامل این لوح را، به خط ً خود بهاءالله، عینا داریم. پس از این روشنگری بود که آنها ساکت شدند. گرچه آنها هنوز هم این نوشته را، برای کسانی که اطلاع کافی درباره آثار بهاءالله ندارند، به طور مخفیانه قرائت کرده و آن را لوح ویژه ای درباره عباس افندی قلمداد میکنند.

ج ـ لوح خزانه دار

آنها متن هایی از دو لوح مختلف را برداشته و با سرهم کردن آنها، لوح جدیدی به نام لوح “خزانه دار”، تولید کردند و مدعی هستند این لوح به افتخار عباس افندی صادر شده است. وقتی یک نسخه از لوح جدید به دست ما رسید، پس از مدتی بررسی و مطابقت، دو لوح اولیه را یافتیم و موضوع را به طور صریح در رساله خود تشریح کردیم. سپس عباس افندی تولید و تنظیم چنین لوحی را تکذیب کرد و مسؤولیت نوشتن آن را به گردن بهائیان وحدتگرا انداخت! ولی حتی امروز هم برخی از طرفداران و مبلغان اعزامی او به هندوستان، این لوح را به مبتدیان عرضه میکنند و آن را یکی از دلایل و براهین شایستگی او میدانند

د ـ تغییر واژه عربی توجه

عبدالبهاء واژه عربی “توجه کردن” را که به معنای “نگاه” است، به غلط تفسیر و آن را نگاه به او (عباس افندی) از هرجهت، معنا کرده است.  او می گوید همان طور که ما باید به سوی خدا بنگریم و متوجه خدا باشیم، باید به همان نحو، به عبدالبهاء توجه کنیم. این تفسیر، همواره، به همین نحو به وسیله او و پیروانش، به کار گرفته شده است. هم ا کنون نیز بهائیان داشتن عکس یا تمثال بهاءالله را منع نموده اند ولی در خانه خود تمثال عبدالبهاء را دارند تا هنگام نماز به دستور کتاب اقدس جایگزین توجه به تمثال بهاءالله شود.

هـ ـ عبدالبهاء و انتساب لوح مقدس به خود

عباس افندی عباراتی از “لوح مقدس” را که کاملا متعلق به غصن اکبر (محمدعلی) و دربارۀ او بود، به خودش منتسب کرد و طرفدارانش هم آن ّ عبارات را دلیلی بر صحت ادعاهای عبدالبهاء دانستند، ولی هنگامی که ما کپی تصویر لوح اصلی را تکثیر و بین بهائیان توزیع کردیم، آنها عباس افندی را مورد سؤال قرار دادند. او به ناچار به حقیقت اعتراف کرد و سپس گفت مفاد این لوح هم به من و هم به محمدعلی افندی اشاره دارد ولی پاسخ او حقیقت نداشت! چون هیچ فرد مطلع بهائی، با خواندن لوح اصلی، نمیتواند ادعا کند که هیچ یک از عبارات این لوح، به عباس افندی اشاره دارد. ترجمه ای از این لوح در کتاب تاریخ پنهان بهائیان آمده است که در اینجا نقل میشود:

هوالعظیم، هو الابهی، الهی! به درستی که این غصن از درخت وحدت تو و سدرۀ یگانگی تو روئیده است. الهی، تو او را میبینی که چگونه به تو دل بسته، و به ریسمان خیر تو چنگ زده است. پس او را در کنف لطف خود محافظت فرما. الهی، تو میدانی، که دلیل علاقه من به او، به سبب علاقه و محبت تو به او است و دلیل انتخاب او از سوی من، تنها این است که تو او را انتخاب کرده ای. او را به وسیله نیروهایت در زمین و آسمانها یاری رسان! هر که او را یاری میکند یاری کن، و هر که او را تکذیب می کند، تکذیبش کن. الهی، شاهدی که جوهر این قلم، و قدرت این عضله رو به زوال است! از تو مسئلت دارم، به حق حیرتم در عشق تو، و تلاشم در ابراز و بیان امر تو، هر آنچه برای پیامبران و مؤمنان به پیام های آسمانی ات مقرر داشته ای، بفرمایی! به درستی که تو برای او نیز همان را مقدر فرما بدرستی که تو قادر و توانا بر همه امور هستی.

هوالعظیم الهی! غصن الله اکبر را، با ذکر و مناجات بر خویش یاری و مساعدت نما، و مقرر فرما تا علوم و اسرارت از قلم او جاری شود. الهی! او مشتاق کسب رضایت تو، و دلبسته مهر تو و مطیع امر تو است. هر آنچه خیر در کتابت بیان کرده ای، برای او مقدر فرما. به درستی که تو بر هر امری قادر و توانا هستی. آسوده است آن کس که در پناه غصن الهی، موالیش، و موالی جهان خود را قرار داده است. ای غصن من! همچون ابر باران رحمت بهاری من باش؛ پس به نام من بر همه چیز به بار. ای غصن من! من تو را انتخاب کردم زیرا که آن منتخب اصلی تو را برگزیده است؛ بگو ای خدای جهان ها، همه حمد و سپاس از آن توست. ای غصن اکبر! به درستی که تو را برای کمک به امرخود برگزیدیم؛ پس قیام به خدمت نما! فتح کن شهر الاسماء را به اسم من؛ حاکم بر آنچه که «او» بخواهد!  ای دریا! به نام من، خروشان و بزرگ، به جنبش و خروش در آی!  به درستی که هر عملی موکول به عشق و محبت به تو است؛ خوشا به حال آنکه از سوی خدا کامیابی و موفقیت برایش مقدر گردد، خدای عالم. خوشا به حال آنکه ندای تو را بشنود و برای حب ّ خداوند، رب عالمیان، به سوی تو روانه شود. (تاریخ پنهان بهائیان، ص۱۱۵ و ۱۱۶)

و ـ برداشت انحرافی از واژه عهدومیثاق

بهاءالله گفت “کتاب عهد من” و نگفت کتاب عهد و میثاق فرد دیگر. عباس افندی ادعا کرد که این کتاب، کتاب عهد و میثاق اوست.  عبدالبهاء به پیروانش آموخت که کلیم الله (موسی) عهد و میثاق روح الله (عیسی مسیح) را اخذ کرد؛ روح الله (عیسی مسیح) عهد و میثاق نقطه فرقان حضرت محمد (ص) را اخذ کرد؛ نقطه فرقان عهد و میثاق نقطه بیان (باب) را گرفت! ، نقطه بیان (باب) عهد و میثاق من یظهره الله (پدر ابدی!) را اخذ کرد و من یظهرالله، پدر، بهاءالله، عهد و میثاق، “منتخب خداوند” (عباس) را ا خذ کرد. عباس افندی با چنین بیان و استدلالی، به نوعی ادعا کرد که در شمار پیامبران قرار دارد و مظهر الهی است، حتی مظهریتی بزرگتر از بهاءالله دارد.

ز ـ انتساب لوح شداید به خود

خادم الله، زمانی که بهاءالله در ادرنه، به حالت تبعید به سر میبرد، رساله ای نوشت و در آن به مشکلات و شداید زمانه اشاره کرد. از این ایام در کتب و الواح بهاءالله به “ایام شداید” یاد شد و آن سال “سال شداید” نامیده شده بود. بهاءالله در برخی ازاین الواح، به صراحت بیان کرده که “ایام یا سال شداید” سپری شده است ولی عبدالبهاء پس از مرگ پدرش، ادعا کرد که “سال شداید” مربوط به زمان اوست و به نوشته خادم الله استناد و آن را یک لوح تلقی کرد و تأ کید نمود که این لوح به دستور بهاءالله نوشته شده و بدین طریق، او این نوشته را برای پیشبرد اهداف خود، به کار میگرفت.

نتیجه گیری

دکتر ابراهیم خیرالله، منتقد بهائی، پس از ۱۰ سال فعالیت و تبلیغ بهائیت، به دلیل دیدگاه های آزاداندیشانه و مواضع انتقادی که داشت، از ادامه همکاری با عبدالبهاء سر باز زد و مخالف سرسخت او شد. او پس از آن رهبری محمدعلی افندی را به جای برادرش عبدالبهاء پذیرفت و انجمن بهائیان وحدت گرا را زیر نظر محمدعلی افندی تأسیس نمود . عبدالبهاء که با رفتن خیرالله، پشت خود را خالی ً می دید سعی کرد با تطمیع و تهدید، او را مجددا به بهائیت برگرداند، ولی زمانی که از برگشت او مأیوس شد، اقدام به طرد و اخراج او از بهائیت نمود. خیرالله انتقادهای اساسی به اندیشه، رفتار و کردار و منش عبدالبهاء داشت و او را لایق رهبری جامعه بهائی نمی دانست و معتقد بود عبدالبهاء پس از مرگ پدرش بهاءالله، با خودرأیی تمام، دستاوردها و توصیه های بهاءالله را نادیده گرفته است.

اطلاعات بیشتر

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

17 − سه =

دکمه بازگشت به بالا