این مقاله سعی دارد تا با اطلاعات محدود موجود، به بررسی مختصری از نظرات و دیدگاههای برخی از روشنفکران منتقد به تشکیلات بهائی بپردازد، هر چند که لازم است محققان فرهیخته در این میدان وارد شده و بررسیهای کاملتری را به علاقهمندان این حوزه ارائه نمایند. از زمان پیدایش آیین بهائی تاکنون، آموزههای این نحله فکری همواره در معرض نقد و انتقاد قرار داشته و اعتراضات گوناگونی به آن وارد شده است. علمای مسلمان و مسیحی((افرادی چون ویلیام مک الیوی میلر، فرانسیس بکویت، ونس سالس بوری، ساموئل گراهام ویلسون و …)) و به طور کلی طرفداران ادیان الهی با نگارش کتابهای مختلف، بیشترین اعتراض را به مشروعیت و آموزههای آیین بهائی که خود را تکامل یافتهی اسلام و ادیان الهی میدانند وارد آوردهاند. علاوه بر طرفداران ادیان توحیدی و اندیشمندان مذهبی، بهائیت مورد نقد نویسندگان و اندیشمندان غیرالهی نیز قرار گرفته و هر یک از منظری خاص آموزههای این آیین ایرانی نوظهور را به باد انتقاد گرفته و اعتراضات جدی به آن وارد آوردهاند.
تشکیلات بهائی ابتدا سعی نمود تا طرفداران آیین بهائی کمتر در جریان انتقادات و اعتراضات مخالفین قرار گیرند لذا خواندن این قبیل کتابها و مقالات را نه تنها توصیه نمیکرد، بلکه طی دستورالعملی از بهائیان خواست تا نامهها و مجلات و مقالات مخالفان را بدون این که مورد مطالعه قرار دهند، عیناً به محفل محلی، محل شورای ۹ نفره اداره کننده تشکیلات بهائی در هر شهر، ارسال نمایند.((مجله اخبار امری دیماه ۱۳۴۶ شماره ۱۰ صفحه ۴۷۳ )) امّا به مرور زمان و با گسترش فضای مجازی و امکان دسترسی سریع افراد به اطلاعات، بهائیان غیرمتعصب امکان یافتند تا با مقالات و کتابهای مختلف نگاشته شده در حوزه بهائیت ارتباط یافته و به نوعی جویای پاسخهای منطقی به اعتراضات مخالفان گردند. امروزه تشکیلات بهائی سعی دارد تا با معرفی مخالفان خود به عنوان افراد بیسواد، مزدور، معاند، بهائیستیز، ناآشنا با مفاهیم بهائیت، جاهطلب و غیره در حقیقت نوعی ترور شخصیت انجام دهد و تأثیر کلام منتقدان را بر روی بهائیان غیرمتعصب کاهش داده و بیاعتبار نماید و تاکنون در این رهگذر به موفقیتهای زیادی نیز رسیده و توانسته است عملاً بین تودههای بهائی و افراد مطلع و منتقد به بهائیت شکافهای عمیقی را ایجاد نماید. اما پدیدهی جدیدی که از اوایل سال ۱۹۹۶ در جامعه جهانی بهائی پیدا شد، ظهور و بروز منتقدان از درون جامعهی بهائی بود. البته برگشت افراد مهم و فرهیخته از بهائیت و گرایش آنان به اسلام((افرادی چون عبدالحسین آیتی معروف به آواره، فضلاله صبحی مهتدی، حسن نیکو، ادیب مسعودی، سرهنگ یداله ثابت راسخ و … )) و یا انشعاب درون فرقهای سابقهی طولانی دارد((ابراهیم خیراله، محمد جواد قزوینی، میرزا اسداله اصفهانی، احمد سهراب، جمشید معانی، چارز میسون ریمی، حسن بهرهمند و …)) ولی با گسترش فضای مجازی و اینترنت این امکان برای برخی از روشنفکران و اندیشمندان بهائی در غرب به وجود آمد تا اعتراضاتی را به دیدگاهها و عملکرد رهبری جامعه بینالمللی بهائی یعنی بیتالعدل در اسرائیل وارد آورند. این روشنفکران که نوعاً از نخبگان((نگاه کنید به مقاله مرکز گریزی و ارتداد، مجله مذهب شماره ۳۷ سال ۲۰۰۷ – موژان مومن)) جامعهی بهائی بودند، از تحصیلات آکادمیک و مطالعات میدانی در حوزهی بهائیت برخوردار بوده و شناخت کافی نسبت به بهائیت و آموزههای آن دارند، تشکیلات بهائی و رهبری آن در حیفا را زیر سؤال برده و به حرکتهای مستبدانه و خداگونهی آن معترض شدهاند. آنها معتقدند که رهبری روحانی (کاریزماتیک) آیین بهائی جای خود را به سلسله مراتب نیمه انتخابی داده که ساختار و تصمیماتش مرتباً از سوی مخالفان و معتقدان داخلی و بهائیان سابق مورد انتقاد قرار میگیرد و توسعه اینترنت زمینهساز گسترش هر چه بیشتر این نارضایتیها شده است. رهبری بهائیت در حیفا که خود را الهی و مصون از خطا و لغزش میداند، در مقابل این انتقادات تاب نیاورد و مخالفت با روشنفکران و افراد فرهیخته و معترض بهائی در جهان را در دستور کار خود قرار داد؛ با استفاده از سازمان پلیسی خود هیئتهای مشاورین قارهای که تعداد زیادی از آنان را به بهانههای مختلف از جامعهی بهائی طرد و اخراج کرد و یا علیه آنها حرکاتی انجام داد که مجبور به استعفا و خروج از بهائیت شوند. در دیدگاه بیتالعدل، بهائیان موظف هستند تا فقط یک صدا و یک قرائت از دین را شنیده و تبلیغ نمایند و آن هم قرائتی است که تشکیلات و رهبری بهائی آن را تجویز کند. بر اساس این دیدگاه هرگونه اقدام، اظهار نظر، تحلیل و تفسیر و حتی سؤالی که مطابق با خط مشی و یا باورهای بیتالعدل و محافل ملی در دنیا نباشد، ممنوع است و مرتکب بعد از دریافت یک اخطار و حتی گاهی بدون گرفتن اخطار از جامعهی بهائی اخراج شده و سلام و کلام با او مجاز شمرده نمیشود. اینگونه حرکتهای خشن و غیرمنطقی باعث شده است تا اندیشمندان فراوانی چون ویلیام گارلینگتن، خوان کول، اریک استتسون، فردریک گلیشر، دنیس مک اوئن، جورج فلیمینگ، آلیسون مارشال، استیون شول، سنمک گلین و … که هر یک مدتی عضو جامعه بهائی بوده و به تبلیغ آموزههای آن مشغول بودند، بالاجبار از بهائیت جدا شده و مقالات و کتابهای انتقادی مختلفی را در نقد عملکرد آیین بهائی به رشته تحریر درآوردند.
ویلیام گارلینگتن (WILLIAM GARLINGTON):
ویلیام گارلینگتن نویسنده و محقق آمریکایی در سال ۱۹۴۷ در آمریکا متولد شد. او در اواخر دههی ۱۹۶۰ یعنی زمانی که دانشجوی کارشناسی ارشد بود به عضویت جامعه بهائی آمریکا درآمد و در جامعه بهائی محل سکونت خود فرد فعالی بود. گارلینگتن در اوایل دهه ۱۹۷۰ به همراه همسر و فرزند کوچکش به استرالیا رفت و در دانشگاه ملی استرالیا مشغول تحصیل در مقطع دکتری گردید و پایاننامه خود را با عنوان تبلیغ گسترده بهائی در مالوای هندوستان نوشت. او تا دهه ۱۹۸۰ یعنی تا چند سال پس از تکمیل پایاننامهی خود به طور رسمی عضو بهائیت بود؛ ولی پس از بازگشت به آمریکا سطح فعالیت و مشارکت خود در بهائیت را کاهش داد و سرانجام از عضویت در جامعهی بهائی استعفاء کرد. گارلینگتن در مقدمه کتاب آیین بهائی در آمریکا مینویسد: «طی همان سالهای تحقیق و مطالعه و بررسی بود که علایق دینی شخصی من به ویژه در حوزه الهیاتی مرتبط با الهام و وحی و مباحث مصونیت از خطا به شدت کاسته شد. اگرچه قبلاً به ابعاد عرفانی و اصول اجتماعی بهائی خیلی بها میدادم، ولی دریافتم که دیگر علاقه و رضایتی از آراء و عقاید دینی آن ندارم. سالهای بهائی بودنم موجب شد تا افراد جالب بسیاری را ملاقات کنم و آیین بهائی را از دور نببینم … جدایی من از جامعه و دوری من از موضوع مطالعه همراه آموزش آکادمیک مرا در موضع مناسبی قرار داده است.»((THE BAHAI FAITH AMERICA – WILLIAM GARLINGTON – PRAEGGR)) گارلینگتن پس از استعفا از بهائیت با وبسایت تالیسمان((WWW.TALISMAN.COM)) مرتبط شد و به مراوده و تبادل نظر با سایر روشنفکران بهائی در فضای مجازی پرداخت. او با نوشتن کتاب آیین بهائی در آمریکا، در سال ۲۰۰۵ که توسط یک ناشر دانشگاهی به نام پیراگر به چاپ رسید عملاً اعتراض خود را به بهائیت نشان داد. گارلینگتن در این کتاب حملات و انتقادات تندی را به تشکیلات بهائی و رهبری آن وارد نموده است و برخی معتقدند او به عنوان مخالف بهائیت، آشکارا از این آیین فاصله گرفته است. گارلینگتن در مقالهای تحت عنوان «بهائیت در هندوستان، یک راهبرد توسعهای» در مورد پیدایش و گسترش بهائیت در هندوستان تحقیق میدانی مفصلی را ارائه مینماید. او در مقدمهی تحقیق خود مینویسد: «در کل پیروان بهائیت که ادعا میشود حدود ۵ میلیون نفر در سراسر جهان باشند، ظاهراً حدود ۲ میلیون نفر از آنان در هندوستان اقامت دارند. یعنی حدود ۴۰% از اعضای جامعه جهانی بهائی در بین مرزهای یک کشور جنوب آسیا قرار گرفتهاند. این مطلب بیانگر اهمیت موقعیت هند در جامعه جهانی بهائی و نیز تأثیر قابل توجه آنان بر جهتگیری احتمالی بهائیت در آینده است. بنابراین مطالعه تاریخ و جامعه شناسی بهائیت در شبه قاره میتواند در جهت مطالعه آکادمیک بهائیت اهمیت حیاتی داشته باشد.» او در ادامه تاریخ تحولات بهائیت در هندوستان طی۱۵۰ سال گذشته را به ۵ مرحله تقسیم میکند و در مورد مرحله پنجم که از آن با عنوان عصر تبلیغ گسترده و عمومی از ۱۹۵۷ تاکنون یاد میکند، چنین مینویسد: «درست قبل از فوت شوقی افندی، گرایش تودهها به بهائیت، در مقیاس کوچک، در شرق آفریقا آغاز شد. در طول برنامه جهاد تبلیغی۱۰ ساله، نگرش جدیدی درباره کار تبلیغی، در میان بخشی از رهبران بهائی پدیدار شد. درحالی که قبلاً این اعتقاد وجود داشت که افراد بهائی شده باید اطلاعات کافی درباره الهیات، تاریخ و تشکیلات اداری بهائیت داشته باشند، ولی کسانی بودند که میگفتند در صورت افزایش گرایش به بهائیت، نباید زیاد در آن موارد سختگیری کرد. در دیدگاه پیشین عملاً افراد بیسواد از آماج تبلیغ حذف شده بودند.» شوقی افندی در برنامهای به محفل ملی آفریقای جنوبی و غرب نوشته بود: «اصل این است که فرد مورد نظر برای تسجیل شدن در قلب خود به بهاءالله عقیده داشته باشد. خواه او بیسواد باشد و یا خیلی مطلع از تعالیم باشد یا نباشد …» لذا اولین حرکت برای تبلیغ مناطق روستایی هند در سال ۱۹۵۹ آغاز شد. یکی از کسانیکه منافع راهبرد تبلیغی جدید را تأیید میکرد ایادی امر، دکتر رحمتاله مهاجر بود. در اوایل۱۹۶۰، پس از کنفرانس رامپور، او با اعضای محفل ملی هند ملاقات و به آنها توصیه کرد که فعالیت تبلیغی خود را بر روی مناطق روستایی متمرکز کنند. بدینگونه ۷۵% از افراد روستا، که بیسواد بودند انگشت خود را روی ورقه تسجیل زدند.
گارلینگتن در پاسخ به این سؤال که چهطور مبلغان بهائی توانستند تودههای روستایی را فوجفوج به بهائیت دعوت نمایند مینویسد: «من بر اساس تحقیقات میدانی سالهای ۷۴ -۱۹۷۳ در روستای مالوا به دو نتیجه اصلی رسیدم. نتیجه اول به پیشینه طبقاتی روستاییان برمیگشت و نتیجه دوم مربوط به نحوه تبلیغ گروههای تبلیغاتی بهائی است. پذیرش بهائیت از سوی مردم روستایی در مناطق فوقالذکر، که ساکنان آنها از طبقات پایین هندو و غیرهندو بودند در سراسر مناطق مالوا چیز تعجبآوری نبود؛ چرا که آنها با پذیرش آیین جدید به دنبال بهبود جایگاه اجتماعی خود بودند. در اینجا «وحدت عالم انسانی» که مستقیماً با سیستم طبقهبندی و بیعدالتی اجتماعی سنتی در هند مقابله میکرد، اهمیت زیادی داشت. تحقیقات من نشان میدهد که غالب گرایشها از سوی طبقات پایین اجتماعی و روستایی صورت گرفته است. البته جدا از مفهوم عدالتخواهانه، نوع و روش برخورد در ابلاغ پیام بهائی هم حائز اهمیت بوده است، زیرا اگر صرفاً شعارهای عدالتخواهانه، یکسان نگریستن به انسانها و وحدت عالم انسانی ملاک گرایش بود، باید تبلیغات سایر مذاهب هم میتوانست افراد طبقات و گروههای پست و پایین هندوها را به خود جلب کند. منظور من در نوع و روش ابلاغ پیام بهائی توسط مبلغان روستایی است که عبارت است از:
- تلاش آگاهانه مبلغان بهائی در مناطق روستایی برای ارائه پیام خود در قالب مفاهیم و سمبلهای هندویی.
- خط مشی و سیاست عدم لزوم ترک؛ چه از لحاظ رفتاری و چه ویژگیهای سمبلیک و نمادین. مناسک و سنّتهای مذهبی پیشین از سوی تازه واردین به بهائیت.
اگر چه بهائیت در تئوری، در طول مدتهای طولانی، از یکی بودن اساس ادیان بزرگ جهان حمایت کرده بود، ولی ضرورت ارائه پیام دیانت بهائی به تودههای عمدتاً بیسواد روستایی هندو، موجب شد تا در عمل تلاش آگاهانه و سیستماتیکی برای یکسان و نزدیک جلوه دادن مفاهیم و سنن بهائی با هندوئیسم صورت گیرد. در این روش مبلغان بهائی در مناطق روستایی هندوستان، در واقع از همان مفاهیم و سمبلهای هندویی به عنوان کانالهای ارتباطی استفاده کردند. بهترین نمود این تلاش عرضه کردن بهاءالله بهعنوان یک «آواتار» است. بهطور دقیقتر، غالباً او را مترادف و همراه با نام کالکین آواتار ذکر میکنند، که بر طبق مندرجات «ویشنو پورانا» در آخرالزمان (کالی یوگا) ظاهر خواهد شد و عصر صداقت و تقوا را پایهگذاری خواهد کرد. مثالهای دیگر برای این راهبرد را میتوان در تأکید بر اینکه شخصیتهایی همچون بودا و کریشنا مظاهر الهی آواتار بودند، آورد. همچنین شاهد مثال از کتب و نصوص هندی، همچون«بها گاواد گیتا» و زبان سانسکریت به جای زبان فارسی و عربی با استفاده و تلفیق اشعار، ترانهها و ادبیات هندویی، چهرههای قهرمانی و اساطیری هندی و مفاهیم شعری هندی در متون و کتب بهائی نشان داد از جمله در هند به جای بهاءالله از عبارت «بهاگاوان بها» استفاده شد. باید توجه داشت که مبلغان بهائی در مناطق روستایی تلاش ظریف و زیرکانهای صورت میدادند تا تعالیم و نهضت بهائی را از هویت فرهنگ اسلامی آن دور سازند. بهترین مثال و شاهد این ادعا، ترجمه متون بهائی به زبان هندی در این دوره است که به طرز غریبی«سانسکریتی» گردیده، تا سابقه و پیشینه غیرهندی آنها قابل شناخت نباشد. همراه با این تلاش معنوی برای نزدیک شدن به هندوئیسم، استفاده از روش و سیاست «حرکت آهسته و تدریجی» در عرضه و معرفی نهادهای بهائی به جوامع روستایی بود. بدون شک مبلغان و اعضای تشکیلات بهائی قصد داشتند تا در نهایت تغییر رفتاری و ساختاری در تازه بهائیان ایجاد کنند، ولی آنها از تازه واردان نخواستند که خیلی زود رفتارها و سنتهای خود را تغییر دهند. برای مثال گرچه تعالیم اجتماعی بهائی ضد طبقهبندی نژادی بود، ولی در بیرون از مجامع بهائی تلاش و موضع گیری خاصی برای نشان دادن این خصوصیت و ویژگی وجود نداشت. به همین ترتیب، درحالی که تازه بهائیان برای شرکت در مراسم و برنامههای جمعی بهائی تشویق میشدند، تأکید چندانی برای عضویت الزامی آنها نبود. تنها اظهار این که بهاءالله آواتار عصر حاضر است، برای تأیید بهائی بودن آنها کافی بود. برای بهرهگیری مناسب از این شیوه و تاکتیک، مبلغان بهائی به مبتدیان خود تأکید میکردند که لزومی ندارد، آنها میراث خود را در گفتار و کردار، نادیده بگیرند. لذا به آنها اجازه میدادند که از نظر روانشناسی و رفتاری با پیشینه خود ارتباط داشته باشند و در عینحال دریچهی جدیدی هم به سوی عقیده جدید بگشایند. این شاید مهمترین و مؤثرترین دلیل گرایش تعداد عمدهای از روستاییان هندی به بهائیت، در دوره توسعه و گسترش امر در هند بود. جناب موژان مومن از بهائیان سرشناس در مقالهی «مرکز گریزی و ارتداد در جامعه بهائی»((مقاله ارتداد و مرکز گریزی، موژان مومن، مجله مذهب شماره ۳۷ – ۲۰۰۷ ص ۱۸۷ – ۲۰۶)) از ویلیام گارلینگتن به عنوان یک بهائی فعال یاد میکند که در سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ در بهائیت به تعلیم و تبلیغ در آمریکا مشغول بوده و سپس با چاپ کتاب «دیانت بهائی در آمریکا» در شمار افراد معاند و مرکز گریز بهائی قرار گرفته است.
ادامه این مقاله را در قسمت دوم مطالعه نمایید …
کلیک کنید: قسمت دوم
کلیک کنید: قسمت سوم
منبع: فصلنامه بهائیشناسی، شماره ۲ و ۳