از زمان پیدایش آیین بهائی تاکنون آموزههای این نحله همواره در معرض نقد و انتقاد قرار داشته و اعتراضات گوناگونی به آن وارد شده است. علمای مسلمان و مسیحی و بهطور کلی طرفداران همهی شریعتهای الهی با نگارش کتابهایی مختلف، آموزههای آیین بهائی را در بوته نقد گذاشته و مشروعیت آن را به چالش کشیدهاند. علاوه بر طرفداران ادیان توحیدی و اندیشمندان مذهبی، آیین بهائی مورد نقد نویسندگان و اندیشمندان غیر باورمند به ادیان الهی نیز قرار گرفته و هر یک از منظری خاص آموزههای این آیین ایرانی نوظهور را در معرض انتقاد قرار داده و اعتراضات جدی به آن وارد کردهاند. مسئله گرایش به اسلام در میان باورمندان به آیین بهائی و نیز ایجاد انشعابات متعدد در بهائیت، هر چند سابقه طولانی دارد، اما با گسترش فضای مجازی و اینترنت این امکان برای برخی از روشنفکران و اندیشمندان بهائی در غرب به وجود آمد تا اعتراضاتی را به دیدگاهها و عملکرد رهبری جامعه بینالمللی بهائی یعنی بیتالعدل در اسرائیل وارد آورند. رهبری بهائیت در حیفا که خود را الهی و مصون از خطا و لغزش میداند، در مقابل این انتقادات تاب نیاورده و مخالفت شدید با روشنفکران و فرهیختگان معترض بهائی در جهان را در دستور کار خود قرار داده است. این دسته از مقالات سعی دارد تا با معرفی این اندیشمندان، در صدد گشودن راهی جدید در نگاه به دیانت بهائی است. راهی که پیشتر، برخی اندیشمندان و متفکران غربی آن را پیمودهاند.
کول به عملکرد اعضای وقت محفل ملی آمریکا نیز معترض است. او در نامهای که در تاریخ ۱۴/۴/۱۹۹۹ به سایت تالیسمان میفرستد چنین مینویسد: « … مشکل کنونی ما تنها این نیست که سوابق آرای اعضای محفل ملی کاملاً نامعلوم است، بلکه نامشخص بودن فعالیتها و سیاستهای محفل ملی نیز بخش دیگری از مشکلات است. واقعاً محفل ملی چه کار میکند؟ چه خط مشی و سیاستهایی را تنظیم کردهاند؟ برنامهها و سیاستهای تنظیمی چه تأثیری داشته است؟ آیا این سیاستها به لحاظ کمی و کیفی، برای رشد جامعه بهائی مناسب بوده است؟ آیا نمایندگان در کانونشن((convention ، در بهائیت برای انتخاب اعضای محافل محلی و ملی همه ساله در هر شهر و یا کشور جلسهای عمومی تشکیل میشود و در آن ضمن بیان گزارش اقدامات انجام شده از سوی اعضای محفل، انتخابات بهائی صورت میگیرد. به این جلسه کانونشن محلی و یا ملی گفته میشود. در ضمن در هر ۵ سال یکبار نیز این جلسه عمومی در سطح جهانی و برای انتخاب کادر بیتالعدل برگزار میشود که به آن کانونشن بینالمللی بهائی میگویند)) بدون دانستن پاسخ این سئوالات میتوانند رای درست و آگاهانه بدهند؟ اگرچه تا آنجا که ما میدانیم، قوانین انتخاباتی جامعه بهائی به نحوی است که اجازه کمترین تأثیرپذیری از مباحث آگاهی بخش را نمیدهد. در سال ۱۹۷۸ در آمریکا ۴۸۰۰۰ آمریکایی صاحب رأی دارای آدرس وجود داشت. درحال حاضر در سال ۱۹۹۹ تعداد آنها به ۶۰۰۰۰ نفر رسیده است که ۱۲۰۰۰ نفر آنها ایرانیان مهاجر جدید هستند. این بدان معنی است که طی۲۰ سال گذشته، ما هیچ رشد آماری نداشتهایم، هیچ. البته صدها نفر طی این دو دهه وارد جامعه بهائی شدهاند ولی خیلی زود، همان افراد و یا افراد دیگری از جامعه خارج شدهاند. آیا رئیسی که نتواند ظرف مدت ۲۰ سال کمترین عایدی را برای شرکت خود کسب کند، عاقلانه است که دوباره از سوی هیئت مدیره منصوب شود؟
سیاستهای انحصارطلبانه هندرسون، رئیس محفل ملی آمریکا، سهم زیادی در این «رکود بزرگ» داشته است. او کسی است که یک خانه با ۹ اتاق خواب را با هزینه محفل ملی برای سکونت خود اجاره نموده است، با خدمتکاران و باغبانهای مجانی، ظاهراً تنها شغل او هم تلاش برای ساکت کردن بهائیان در پشت صحنه است. من در اینجا اعلام میکنم که او سیاست بهائی را به خوبی به مرحله اجرا گذاشته است. بنابراین من فکر میکنم که همه این موارد به هم مرتبط است. این حقیقت که سیستم انتخاباتی بهائی موجب انتخاب و پیشرفت افراد جاهطلب، طماع و دارای توهم میشود؛ اینکه حتی افراد معمولی و سالم هم در این سیستم، پس از مدتی وسوسه میشوند و میل به فساد پیدا میکنند، اینکه سیستم انتخاباتی بهائی محرک و موجب متوقف ساختن و از میدان خارج کردن رقبای بالقوه است، و این حقیقت که ظاهراً به نفع دیانت بهائی نیست که این روش اصلاح شود، بارز و آشکار شود و افراد رأی دهنده بیشتری را جذب کند.
شاید تعیین محدودیت زمانی این مسائل را حل کند. مثلاً چرا دوره انتخابات را ۴ سال یک بار نکنیم؟ اگر کسانی همچون جیمز نلسون(( james nelson، خزانهدار محفل ملی آمریکا در سال ۱۹۹۹ بود که به دلیل سهلانگاری و عدم ارسال تبرعات دریافتی به بیتالعدل مجبور به استعفا شد)) برای مدت طولانی در محفل نمانند، طبعاً وسوسه خلافکاری هم زیاد به سراغ آنها نخواهد رفت. آنها امکان انتخاب مجدد را نخواهند داشت و لذا دلیلی برای ترسیدن از کنار رفتن و آمدن نیروی جوانتر نخواهد بود.
فرد ششتر(( Fred Schechter، بهائی و عضو مشاور در دارالتبلیغ بینالمللی و متوفی اول سال ۲۰۱۷ و او از مهاجرین اولیه در جیبوتی بود)) مشاور قارهای یک بار به یکی از دوستان من گفته بود که هر کس در جامعه بهائی به فعالیت و خدمت بپردازد، از سوی مسئولان بهائی مورد حمله قرار خواهد گرفت. البته در آن زمان ما توجه نداشتیم که ششتر با نیت و ملاحظه، وارد کار شده است. دوستان عزیز این یک سیستم معیوب است. این سیستم باعث نابودی دن جردن((Dan Jordan ، اهل و مقیم کالیفرنیای آمریکا , مدیر سایت . exbahai او از سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۸ بهائی بود و بعداً از سوی بیتالعدل به دلیل حمایت از میسون ریمی که مدعی رهبری بهائیت بود، از بهائیت اخراج شد)) شد، او را مجبور به دروغگویی و زندگی در اختفاء کردند و سپس آلن وارد(( Allan Ward، نویسنده و سخنران بهائی)) و جیمز نلسون. بگذریم و از لطمات روحی و روانی که به روشنفکران جامعه بهائی وارد شد چگونه عبور کنیم؟ روشنفکرانی که با فریب و اغواء از آنها خواسته شد تا صبور باشند و به آنها قول دادند، عدالت در موردشان رعایت خواهد شد» خوان کول در کتاب «مدرنیته و هزاره پیدایش آئین بهائی در خاورمیانه قرن نوزدهم» که انتشارات دانشگاه کلمبیا منتشر کرده است، به انتقاد از عملکرد مؤسسات و نهادهای بهائی میپردازد. او مینویسد: برخی رهبران بهائی با طرفداری از آنچه که بر خلاف تعالیم بهاءالله است، در واقع بهاءالله را با سر واژگون بر زمین کردهاند. رهبران بهائی، به دنبال حکومت مطلقه بهائی هستند! آنها به دنبال دیکتاتوری و استبدادی هستند که مستلزم حذف نظام پارلمانی و حکمرانی به شیوه حکومت تک حزبی است. آنها به دنبال نظام مردسالار سفت و سختی هستند که زنان را از عضویت در بالاترین تشکیلات تصمیمگیری جامعه منع میکند و عقیده دارند که آقایان سرور و رئیس خانواده هستند. آنها اصل وحدت ادیان را تکذیب میکنند و بهائیت را برتر از سایر ادیان تلقی میکنند و رفتار و روشی تکبرآمیز و نفرتانگیز از خود نشان میدهند. اینکه برخی از رهبران بهائی کنونی، از این نظرات و دیدگاهها طرفداری میکنند، به نظر من جای تردید نیست. چنانکه گویا عین مطالب را از یکی از آنان شنیدیم((پاسخ خوان کول به نامه ۳ اوت ۱۹۹۹ داگلاس مارتینن ۲۰۰۲))
کتاب مدرنیته که حاصل ۲۵ سال تلاش و مطالعه کول در حوزه دین و تاریخ و حاصل فهم و برداشت مستدل او از خطوط اصلی و اندیشه و آثار بهاءالله در چهارچوب قرن نوزدهم است؛ بعد از چاپ مورد نقد و انتقاد جدی رهبران بهائی واقع شد. مارتین داگلاس از اعضای بیتالعدل در اظهار نظری مینویسد: برنامه دکتر کول را میتوان در جمعبندی و نتیجهگیری کتاب «مدرنیته و هزارهگرایی» او اینطور خلاصه کرد که: «آیینی که بهاءالله بنیان گذاشت، شکست خورد و به هدفش نرسید؛ زیرا بنیادگرایان و تندروها آن را قبضه کردند. دکتر کول مکرر اعضای بیتالعدل را با این ویژگی توصیف کرده است.»
کول در پاسخ به اظهارت داگلاس مارتین اینطور مینویسد: «من نگفتم آیینی که بهاءالله پایه آن را گذاشته، در رسیدن به اهدافش شکست خورده است. آیا کسی میتواند چنین جملهای را در کتاب من نشان دهد؟ چرا این افراد از صداقت و راستی دور هستند؟! آنچه که من گفتهام این است که بهاءالله به شدت طرفدار عدم مداخله دین در امور حکومت، جایگزینی نظام حکومت پارلمانی بهجای نظام استبدادی، ایجاد صلح جهانی از طریق امنیت جمعی، عدالت نسبت به فقرا و نیازمندان، وحدت جامعه بشری، وحدت ادیان و تساوی زنان و مردان بود، و اضافه کردم که به نظر من، در خصوص همه این موارد، درحال حاضر در خاورمیانه سازمانهایی فعالیت دارند که به مراتب بهتر از رهبری کنونی بهائیان به آنها میپردازند.»((پاسخ خوان کول به نامه ۳ اوت ۱۹۹۹ داگلاس مارتینن ۲۰۰۲))
بیتالعدل جهانی و شبکه گسترده هیئتهای مشاورین قارهای وظیفه دارند تا به بهائیان توصیه کنند که به نصوص بهائی وابستگی داشته باشند تا در معرض طرد و اخراج قرار نگیرند. در این زمینه افراد آکادمیک و گویندگانی که نقطه نظر و برداشت متفاوتی با دیدگاههای رسمی بهائی دارند در معرض شناسائی، انتقاد و تخطئه قرار دارند. بیتالعدل از بهائیان خواسته است، چنانچه فرد یا افرادی را یافتند که دیدگاه و گفتاری متفاوت با دیدگاه رسمی بهائی دارند، آنها را به تغییر فکر و همراهی با عهد و میثاق دعوت نمایند. مشاورین قارهای که تعداد زیادی معاون مساعد و دستیار در دنیا دارند، علاوه بر مسئولیت تبلیغ، وظیفه حفاظت از جامعه بهائی را عهدهدار هستند. این هیئت که در بهائیت نقش پلیس مخفی را دارد، تلاش میکند تا افراد منتقد و معترض بهائی را متقاعد نماید تا به عقاید بهائی ولو نادرست وفادار بمانند. آنها برای بهائیان معترض تشکیل پرونده داده و از رشد آنها در تشکیلات بهائی جلوگیری میکنند و از سخنرانی در مراسم رسمی و کنفرانسهای بهائی محروم میسازند و چنانچه این حربه کارساز نیفتد، گزارش کار را به بیتالعدل ارسال و نهایتاً فرد در معرض تنبیه غیرانسانی طرد روحانی قرار میگیرد. بهاءالله سعی داشت به عمل طرد و لعن برای همیشه خاتمه داده شود، ولی امروزه بیتالعدل به عنوان ریاست آیین بهائی و به بهانه حفظ وحدت جامعه، میتواند این مجازات را اعمال نماید. چنانچه فردی به عنوان ناقض میثاق، معرفی و از طرف بیتالعدل طرد شود، میتواند دچار مجازاتهای روحی هم بشود، زیرا بهائیان حق ندارند هیچگاه با ناقضین گفتگو و یا معاشرت و ملاقات داشته باشند. در بهائیت فرد ناقض به عنوان جذامی تلقی شده و هرگونه تماس با او و خانواده او ممنوع است و حتی همسر و فرزندان ناقض میثاق اجازه تماس با او را ندارند و اگر به اجبار تماسی حاصل گردد، فرد تماسگیرنده نیز به عنوان ناقض تلقی گردیده و طرد میشود. در سال ۱۹۹۶ در نیوزیلند یک تازه بهائی که از قطع رابطه با دختر یک ناقض عهد خودداری کرده بود، با فشار سیستم بهائی به طور رسمی از بهائیت خارج شد. معذالک او رسماً از سوی بهائیت به عنوان ناقض میثاق معرفی شد. در مورد یک بهائی لیبرال آمریکایی که انتقاداتی را نسبت به محفل ملی آمریکا کرده و خواستار اصلاحاتی در رویههای حقوقی بهائی شده بود، بیتالعدل اعلام کرد که اگر به روش خود ادامه دهد او و تمام کسانی که با او ارتباط نزدیک دارند، خود را در تعارض مستقیم با عهد و میثاق خواهند یافت. بیتالعدل آنها را تهدید کرده بود که اگر به انتقادات و حملات خود به نهادهای بهائی ادامه دهند، حتی اگر کارشان منجر به تجزیه و شکاف در جامعه بهائی نشود، آنها طرد و اخراج خواهند شد.
خوان کول در مقام اعتراض به عمل طرد در بهائیت مینویسد: مقامات بهائی کنترل زیادی روی گفتگوهای جامعه بهائی دارند و یک نوع انحصار بر رسانههای جمعی که با بهائیان طرف گفتگو هستند ایجاد کردهاند. مسئولان امر در بهائیت نسبت به صاحبان رسانهای که استقلال از خود نشان دهند، بسیار سختگیر هستند. آنها از طریق سیستم و شبکه خبرچینان خود، گفتار و مطالب اشخاص را بهطور گستردهای کنترل میکنند و از پشت صحنه و با تهدید به مجازات، مخالفان را خاموش میکنند. از آنها میخواهند هر آنچه را که بهائیان درباره دینشان مینویسند، قبل از انتشار کنترل کنند. هر کجا که فکر کنند پای منافع تشکیلاتی و سازمانی در میان است، در فعالیتهای اقتصادی اشخاص هم دخالت میکنند. آنها بهطور محرمانه به ناشران بهائی میگویند که چه کتابها و چه متونی چاپ و منتشر شود و چه متونی اجازه چاپ ندارد. آنها برای کنترل بهائیان از ابزارهای تهدید، از قبیل از دست دادن حق رأی اداری، سرزنش و تحقیر در نشریات ملی بهائی و یا طرد و اخراج استفاده میکنند. تشکیلات بهائی به نحوی عمل میکند که ایدئولوژی صحیح، از نظر آنها در قدرت بماند و از طریق شناسایی و مهجور نگاه داشتن مخالفان و منتقدان، از انتخاب احتمالی آنها پیشگیری مینماید. شبکه خبرچین در جامعه بهائی، نظام «همه جا زیر کنترل دوربینها» را به وجود آورده است، درست همانطور که میشل فوکو در بحث راجع به ایده جرمی بنتام((Jeremi Bentham ، فیلسوف انگلیسی و طراح گونه جدیدی از معماری بود که به زندانبانها اجازه میداد همه زندانیان را بدون اینکه خودشان بفهمند زیر نظر داشته باشند)) درباره «اصلاح مجرمان» آورده است.
بنتام عقیده دارد که مجرمان و جنایتکاران را باید دائما زیر نظر داشت تا آنها دیگر نتوانند دست به خلاف و جنایت بزنند تا آنکه در درازمدت، به لحاظ عادت اصلاح شوند. بهائیان سنتی معمولاً متوجه سیستم خبرچین نمیشوند ولی بهائیان آزاد و مستقلاندیش در مراحل اولیه فعالیتهای اجتماعی، به این موضوع پی میبرند و آن وقت باید تصمیم بگیرند که آیا بقیه عمرشان را در زیر ذرهبین و دوربین زندگی کنند یا خیر؟ این شیوه کنترل مثل بسیاری دیگر از مکانیسمهای کنترل، خلاقیت و ابتکار روحی را زایل میکند و بهائیت را از رشد و پیشرفت در غرب باز میدارد.
ادامه این مقاله را در قسمت چهارم مطالعه نمایید …
کلیک کنید: قسمت اول
کلیک کنید: قسمت دوم
کلیک کنید: قسمت چهارم
منبع: فصلنامه بهائیشناسی، شماره ۴