نویسنده: جان ریکاردو آی. ئوآن کول
مقدمه:
جرمی بنتام (۱۸۳۲ – ۱۷۴۸) فیلسوف و جامعهشناس اصلاحگرای انگلیسی، ایدهای را در خصوص تربیت و اصلاح مجرمان پرخلاف و بدسابقه که جامعه از اصلاح آنها ناامید میباشد، مطرح کرد. مبنی بر بازداشت و تحت نظر کامل و دائمی آنان، به گونهای که کمترین فرصتی برای ارتکاب خلاف نیابند، تا به تدریج فکر انجام جرم و جنایت از فکر و ذهن آنان زائل شود.
او برای تحقق ایده خود، زندانی را تحت عنوان “همواره و در همه حال تحت نظر” طراحی کرد. زندانی دایره شکل و در چند طبقه که زندانبانان بر روی برجی بلند در نقطه وسط آن زندان در فضای بستهای که زندانیان قادر به رویت آنها نیستند؛ ولی آنها زندانیان را کاملاً تحت نظر دارند، مستقر میشوند و هرگونه حرکت و رفتار آنان را زیر نظر میگیرند.
خوان کول، با ملاحظه عملکرد کنترلی و پلیسی مشاورین و معاونین (عصبه انتصابی جهت صیانت) در جامعه بهائی، بهائیان را به زندانیان گرفتار در زندان طراحی شده توسط جرمی بنتام تشبیه میکند که مقامات کنترلگر و صیانتی بهائی آنها را به شکل آزاردهنده و همچون مجرمان، تحت نظر گرفتهاند تا از هرگونه احتمال حرکت آنها در مسیری مغایر با خواست و برنامه تشکیلات بهائی ممانعت کنند.
با وجود حجم زیاد نوشته و تحقیق درباره گروههای دینی آمریکایی، برخی گروهها از تحقیقات و پژوهشهای دقیق کنار ماندهاند. در موارد زیادی این عقاید و باورهای پژوهش نشده معاصر، تصاویر و برداشتهایی از خود ترویج میکنند که تا حد زیادی ابعاد بیرونی و عملکردهای درونی آنها را پنهان و مکتوم نگاه میدارد. برخی از این گروهها، مکانیسمهای نظارتی و کنترلی را ایجاد کردهاند که پیروان و یا حتی مخالفان خود را از نوشتن درباره این امور منع میکند. برای مثال، ساینتولوژی روشهای هراس آفرینی را علیه منتقدین به کار میگیرد. دیگران از حکم طرد و تکفیر استفاده میکنند که میتواند قدرت بازدارندگی شدید داشته باشد و رابطهی دوستی و خانوادگی بسیار دراز مدت را به مخاطره اندازد؛ درعین حال، مشکل ما با کنترلهای داخلی شدید آیینهای تبلیغی این است که آنها با جوامع غربی توسعه یافته ناسازگارند.
یک راه حل برای مشکل این گروهها، تلاش برای کنترل فشارگاه (روشنفکران سخنور، رسانهها و نهادهای خاص) آنها است و همچنین ایجاد فضای بیشتر برای پیروان و باورمندان عادی. این راه حل دارای منافع دیگری نیز میباشد، از جمله ایجاد هزینههای مختلف برای افرادی که به نسبت متفاوتی اقدام به ایجاد فشار مینمایند. در اینجا قصد دارم به مکانیسمهای کنترل اجتماعی در جامعه بهائی آمریکا بپردازم. از جمله موارد و ابزارهای کنترل، سانسور اجباری پیش از انتشار هر نوشته و اثری است که هر فرد بهائی بخواهد درباره آئینش منتشر نماید. همچنین طرد اداری، تحریم، تکفیر، اخراج و یا تهدید به تکفیر و اخراج از مکانیسمهای کنترل بهائیان میباشد. مبانی ایدئولژیک این سیستمهای کنترلی چیست؟ در یک جامعه بدون طبقه روحانی، چگونه این تجمیع و اِعمال قدرت صورت میگیرد؟ مایلم تأکید کنم که در اینجا قصد بررسی اساس و محتوای بهائیت را ندارم، بلکه با واقعیات و عملکرد تکنولوژی کنترلی فعلی آنها سر و کار داریم. بسیاری از مطالبی که اینجا مطرح میکنم ممکن است قابل تعمیم به جوامع بهائی سایر کشورها نباشد و تنها درباره آمریکا صدق میکند.
هر شخص آشنا با ادبیات تبلیغی بهائی از عبارت و توصیف مکانیسمهای کنترلی فوقالذکر دچار تعجب و شگفتی میشود؛ زیرا بهائیان در رسانههای عمومی در کنار گروههای وحدتگرا، دستهبندی میشوند. چرا باید سران بهائی خواهان ارائه تصویری لیبرالتر از واقعیت از خود باشند؟
اولاً بخشی از نوشتهها و نصوص بهائی اساساً ماهیت لیبرالی دارند و در نتیجه حتی رهبران تشکیلات محافظهکار بهائی هم از سازمان ملل، وحدت نژادی و حکومت قانون جانبداری میکنند. ولی هنگامی که موضوع به حاکمیت داخلی در سازمان و جامعه بهائی میرسد، همان رهبران از این ابزارها و مکانیسمهای کنترلی برای وادار ساختن بهائیان نخبه و برجسته استفاده میکنند، درست همانند آن چیزی که در منطق مارکسیسم به “نظم و انضباط حزبی” تعبیر میشود.
ثانیاً رهبران بهائی به خوبی آگاهند که اگر مطبوعات و رسانههای آمریکایی متوجه شوند که آنها چگونه تشکیلات بهائی را اداره میکنند، نظر روزنامه نگاران را نسبت به خود از دست خواهند داد.
ثالثاً حضور طبقه رهبری و روشنفکر بهائی که افراد لیبرال و آزاداندیش قدرتمندی در میان آنها است، برخی اختلاف نظرات و تعارضات میان آنها منجر به برداشتهای خاص رهبری جامعه بهائی از سیاستها و خطمشیها گردیده است.
رابعاً از دهه ۱۹۶۰ به بعد، بهائیت که کیشی ایرانی و غیرمسیحی است، نتوانسته افرادی از میان سفیدپوستان پروتستان و یا طبقه کارگر کاتولیک آمریکایی را به خود جذب کند و تنها افرادی با روحیهی جمعگرا (پلورالیست) و دانشگاه دیده به آن اقبال کردهاند. لذا هر نوع اصرار آشکار و صریح بر عقاید و تفکرات بنیادگرایانه و انتقاد و نکوهش از مبانی حقوق بشری میتواند جامعه بهائی را از زمینههای مهم جلب پیروان جدید محروم سازد. از آنجا که افراد ضد لیبرال مناصب و پستهای کلیدی را تصاحب کردهاند، با ظرافت ایدئولوژی جامعه بهائی را شکل میدهند؛ این کار از طریق کنترل رسانهها و تریبونها و ساکت کردن صدای آزاداندیشان و لیبرالها صورت میگیرد. با استفاده از این روشها و تکنیکهای پنهانکاری و منافقانه، قدرت همچنان در دست محافظهکاران باقی خواهد ماند، در حالی که لیبرالها حداکثر میتوانند در مناصب و سِمتهای پایین و محلّی مشغول باشند و هرگز متوجه نمیشوند که چگونه عملاً به حاشیه رانده میشوند.
در گذشته کمبود آثار و نوشتههایی به جز ادبیات رسمی، مشکلاتی برای مطالعه و تزیید معلومات حدود ۶۰۰۰۰ بهائی آمریکایی فراهم کرده است؛ ولی پیدایش اینترنت، فضای مجازی، شبکههای ایمیلی و اجتماعی، فرومها و مجامع مجازی در دهه ۱۹۹۰، موجب ارائه تفکرات فردی بهائی به جامعه بهائی گردیده است. با توجه به آثار و مطالب انتشار یافته، پس از گفتگوها و مباحث ایمیلی و ملاحظه دیدگاههای شرکتکنندگان، مایلم برخی مکانیسمها و شیوههای اصلی کنترل و سانسور به کار گرفته شده در جامعه بهائی آمریکا را توضیح دهم.
صاحب این قلم مدت ۲۵ سال به مطالعه آیین بهائی پرداخته و در بیشتر این ایّام پیرو و طرفدار آن بوده است. جریان بهائی در قرن نوزدهم با استفاده از تفکرات منجیگرایانه و آخرالزمانی تشیّع دوازده امامی، در ایران آغاز شد. پس از تثبیت آن در ایران و خاورمیانه، در دهه ۱۸۹۰ بهائیت پا به آمریکا گذاشت. مسئولان بهائی ادعا دارند که بهائیت یکی از گروههای دینی پراکنده در سراسر جهان است و از اواسط دهه ۱۹۸۰ ادعا میکنند که حدود ۵ میلیون پیرو دارد. (پیتر اسمیت و موژان مومن ۱۹۸۹)
عددی که از آن تاریخ تاکنون ثابت مانده و احتمالاً از همان ابتدا با اغراق و بزرگنمایی توأم بوده است. اجازه دهید با یک بررسی اجمالی تاریخی شروع کنیم.
پیشینه تاریخی جامعه بهائیان آمریکا
این آیین در سال ۱۸۶۳ توسط فردی ایرانی بهنام بهاءالله (۱۸۹۲-۱۸۱۷) در خاورمیانه بنا نهاده شد. او از تبعیدگاه خود در فلسطین به تبلیغ و ترویج وحدت اساس ادیان و وحدت عالم انسانی پرداخت. بهائیت در اوایل دهه ۱۸۹۰ با حمایت و پیگیری عبدالبهاء رهبر دوم بهائیان، وارد ایالات متحده آمریکا در استاکمن (۱۹۹۵-۱۹۸۵) شد. شوقی افندی ربانی، نوهی عبدالبهاء طی سالهای (۱۹۵۷-۱۹۲۱) رهبری جامعه جهانی بهائی را بر عهده داشت. او در زمان مرگ، فرزند و جانشینی که بتواند در مقام “ولی امر” و مفسّر و مبیّن بهائیت بنشیند نداشت. پس از وقفهای در سال ۱۹۶۳ بیتالعدل جهانی متشکل از ۹ مرد در کانونشنی متشکل از اعضای محافل ملّی بهائی انتخاب و در حیفای اسرائیل مستقر شد (اسمیت ۱۹۸۷). این جمع قانون گذار که اجمالاً توسط بهاءالله پیشنهاد و برای اولین بار تشکیل شده بود، سریعاً تأیید و اعلام نمود که دیگر ولیامری نمیتواند تعیین شود. بیتالعدل یک نهاد انتصابی به نام هیئت مشاورین قارهای را ایجاد کرد تا به کار تبلیغ و تحکیم بپردازد. این کار عبارت است از تشویق به تبلیغ دیگران و تحکیم عقیده در باورمندان پیشین. “اعضای هیئتهای معاونین” و “مساعدین” در سطح محلّی به مشاورین کمک میکنند و برخی از اعضای بیتالعدل جهانی از مسئولان عالیرتبه جامعه بهائی آمریکا انتخاب شدند و برای مدتی از دورهها خلاء عملکرد بیتالعدل توسط دبیرکل (منشی) پیشین محفل ملّی آمریکا پر میشد. سپس با انتصاب هیئتهای مشاورین توسط بیتالعدل، امور زمین مانده به آنها محوّل گردید. بیتالعدل رهبری برنامه افزایش تعداد بهائیان در میان فقرا در کشورهای جنوب به ویژه هند را بر عهده داشت (اسمیت و مومن ۱۹۸۹). در حالی که رشد آمار در اروپا در حد ناچیزی باقی ماند. در سال ۱۹۶۳ تعداد افراد جامعه بهائیان آمریکا حدود ۱۰۰۰۰ نفر بود. سپس جریانهایی همچون جنبش حقوق مدنی، جنگ ویتنام، شورش فرهنگی جوانان و واترگیت تأثیرگذار شدند. سالهای آخرین دهه ۱۹۶۰ و دهه ۱۹۷۰ برای بسیاری از آمریکاییها دوران تغییر و تحول عمیق در قواعد و عرفهای اجتماعی و نهادهای دولتی بود (بلّا ۱۹۷۶؛ ووت نو ۱۹۷۶). این نارضایتی به ویژه موجب افزایش بالقوه تعداد افراد متمایل به گروههای دینی کمتر شناخته شده گردید. ناگهان برنامههای تبلیغ بهائیان که قبلاً تأثیر اندکی داشت موجب جذب دهها هزار نفر به سوی بهائیت شد. جمعیت بهائیان آمریکا از ۱۳۰۰۰ عضو در سال ۱۹۶۹ به ۱۸۰۰۰ نفر در سال ۱۹۷۰، ۳۱۰۰۰ نفر در سال ۱۹۷۱؛ ۴۰۰۰۰ نفر در ۱۹۷۲ و ۶۰۰۰۰ نفر در ۱۹۷۴ بالغ گردید. توجه داشته باشید که گزارشهای استاکمن بر اساس آمار افراد ثبت نام شده در جامعه است که به طور رسمی انصراف ندادهاند؛ هرچند بسیاری از آنها دیگر تمایلی به بهائی بودن ندارند. تعداد جوانان بهائی (سن۱۵تا۲۱سال) در سال ۱۹۶۸ اندک بود، ولی در اوایل دهه ۱۹۷۰ تعداد آنها به ۱۹۰۰۰ تن رسید. هجوم جوانان موجب اصطکاکهایی با بهائیان سالمند گردید. درصد زیادی از جوانان بهائی شده از بهائیت کنارهگیری کردند. برخی از آنها که باقی ماندند شروع به اخذ مدارج عالیه کردند و برای اولین بار تعداد روشنفکران بهائی افزایش قابل توجهی یافت، هرچند آنها در میان کل بهائیان محو شدند. تشکیلات بهائی با این روشنفکران “دارای فرهنگ گفتمان انتقادی” دچار مشکل شد. (گولدنر ۱۹۷۹)
تشکیلات بهائی تا سال ۱۹۷۸ ادعا میکرد که ۷۷۳۹۶ عضو دارد؛ هرچند تأیید میکند که تنها از ۴۸۳۵۷ نفر از آنها آدرس دارد و تعداد جوانان به کمتر از ۳۵۰۰ نفر کاهش یافته است. (گزارش محفل ملی بهائیان آمریکا ۱۹۷۹)
گرچه در دهه ۱۹۷۰ هزاران نفر از سیاهان در کارولینای جنوبی و مناطق شمالی جورجیا، مجذوب تبلیغات تساوی نژادی و رفع تبعیض نژادی بهائی شدند، ولی این افراد علایق و پیوند دینی پیشین خود با کلیسای مسیحی را رها نکردند (هاردِستی ۱۹۹۳). اکثریت اعضای محفل ملی بهائیان آمریکا از جوانان دهه۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ هستند؛ در آن زمان که تعداد اعضای جامعه بهائی آمریکا چیزی حدود ۵۰۰۰ نفر بود و همگی پیر و جا افتاده بوده و عملکردی شبیه یک کلوب بسته و انحصاری را داشتند، به نظر میرسد آنها نگران شده بودند که مبادا ثبات وضعیت جامعه بهائی پیشین بر اثر حضور افراد تازه وارد دچار آشفتگی و تلاطم شود. با توجه به اینکه افراد تازه وارد شناخت درستی از قوانین بهائی نداشتند و بسیاری از آنها دچار سوء تفاهم شده بودند و یا مبتدیان غالباً به دور از شناخت و تصور صحیحی از مقررات تشکیلات بهائی بودند، لذا نظم امور کاملاً به هم خورده بود. به گفتهی یک شاهد عینی، دکتر فیروز کاظم زاده از اعضای قدیمی محفل ملّی بهائیان آمریکا که در آن زمان استاد رشته تاریخ روسیه در دانشگاه ییل بود، نگران بود که جامعه بهائی منابع مالی یا انسانی برای هجوم جدیدی از سیاهان فقیر جنوبی را ندارد و نظرش این بود که منابع موجود برای جذب و حفظ هزاران نفری که قبلاً وارد شده بودند به کار گرفته شود. ولی دیگر اعضای کمتر محافظه کار محفل ملّی بهائیان، خیلی زیاد بر این باور بودند که باید اجازه داد راه برای امواج جدید مبتدیان باز شود؛ ولی اینها در بحث شکست خورده و نظرشان تأیید نشد. بنابراین محفل ملّی با ظرافت کمپین تبلیغی در جنوب را متوقف کرد. این مطلب توسط سایر منابع نیز تأیید میشود؛ از جمله پیام ارسالی به گروه اینترنتی تالیسمان که طی سالهای ۱۹۹۶-۱۹۹۴ توسط دکتر جان والبریج، استاد رشته مطالعات خاورمیانه در دانشگاه ایندیانا اداره میشد. در آنجا مکاتبهای گزارش شده که میگوید یک بهائی سیاهپوست آفریقایی-آمریکایی که تجربه و تبحّر زیادی در تزیید معلومات بهائی برای تازه کیشان در کارولینای جنوبی داشت، اظهار داشته که مطالعات او درباره ۲۵ سال انتخابات و اعضای محفل ملّی بهائیان آمریکا بیانگر آن است که تغییر بسیار ناچیزی در ترکیب نژادی اعضای محفل ملّی وجود داشته و همواره نسبت خاصی از هر نژاد در محفل حفظ شده است که نوعی حضور نمادین است؛ لذا دست اندرکاران محفل ملّی بهائیان نگران بودند که تبلیغ گسترده در جنوب میتواند منجر به انتخاب و حضور سیاهان بیشتری در انتخابات بعدی باشد. بنابراین کمپین تبلیغ عمومی و گسترده متوقف گردید. (تالیسمان، آوریل ۱۹۹۶)
البته این یک نظر و عقیده است و میتواند صحیح نباشد، ولی مطلب نقل شده بیانگر آن است که برخی بهائیان سیاهپوست این احتمالات را پذیرفته بودند. روشن است که مقامات جامعه بهائی آمریکا، برخلاف مسئولان جامعهی بهائی هند، تصمیم گرفتند روند تبلیغ و جذب مبتدی را کُند کنند و خود را از خطر افزایش و رشد کنترل نشده افراد تازه تصدیق مصون نگه دارند. یک شاهد عینی به من اظهار داشت که علی نخجوانی، عضو بیتالعدل، با این ادعا که این تصمیم جامعه بهائی آمریکا را یک نسل به عقب انداخته از آن انتقاد کرد. از سوی دیگر محفل ملّی هم تأکید داشت تا تازه بهائیان سیاهپوست جنوبی، ارزشهای بهائی را فرا بگیرند. از جمله اقدامات محفل ملّی در این زمینه، ایجاد یک ایستگاه رادیویی در کارولینای جنوبی بود. رویداد مهم بعدی عبارت بود از مهاجرت بیش از ۱۲۰۰۰ بهائی ایرانی به آمریکا از سال ۱۹۷۸ تا اواسط دهه ۱۹۸۰.
بهائیان آمریکایی در مجموع واکنش مثبتی نشان دادند و پویش فعالی در حمایت از همکیشان ایرانی خود آغاز و برای آنها کمکهای مالی جمع کردند. ولی بیتالعدل جهانی رویکرد متفاوتی از خود نشان داد. بیتالعدل ابتدا درباره خروج بهائیان از ایران سکوت کرد. همچنین کمترین اقدامی در حمایت از تلاش بهائیان ایرانی برای خروج از ایران بهعمل نیاورد و حتی بسیاری از بهائیانی را که موفق به خروج از کشور شدند به خاطر تکذیب و انکار عقیده بهائی، تقبیح کرد. در موارد زیادی تلاش کرد بهائی بودن آنها را تأیید نکند تا به آنها پناهندگی سیاسی داده نشود. لذا بسیاری از آن افراد دچار مشکل و سختی شده و بعضاً موقعیت آنها به خطر افتاد. محفل ملّی بهائیان آمریکا نیز همین موضع سخت و شدید را اتخاذ کرد و از خوشآمدگویی به این جمعیت بزرگ پناهنده به جامعه بهائی آمریکا سرباز زد. علی نخجوانی، عضو بیتالعدل، در سفر به آمریکا بهصورت صریح و شفاف و با شدت و خشونت هرچه تمامتر از این سیاستها دفاع و جانبداری کرد. بیتالعدل جهانی از سیاست محفل ملّی بهائیان آمریکا مبنی بر اِعمال فشار بر حکومت ایران از طریق همکاری با سازمانهای حقوق بشری حمایت کرد، ولی همزمان به سیاست خودداری از تأیید هویت بهائی پناهندگان ادامه داد.
دوره پس از ۱۹۷۹، زمان تغییرات بزرگ در آمریکا بود. هجوم بهائیان ایرانی که برخی از آنها سرانجام در جامعه پذیرفته شدند، کافی بود که جغرافیای جامعه بهائی دستخوش تغییر و تنوع شود. جامعه مذکور حال شامل سفیدپوستان، ایرانیان، و سیاهان آفریقایی/آمریکایی تبار بود. کالیفرنیا و کارولینای جنوبی به قطبهای اصلی تبدیل شدند ولی بهائیان تلاش کردند تا جوامع بهائی کوچکی در هر ایالت تشکیل دهند. لذا تا اواسط دهه ۱۹۹۰، حدود ۱۳۰۰ محفل محلی بهائی تشکیل و بودجه سالانه ۲۰ میلیون دلاری در نظر گرفته شد. هر چند جمع کمکها و تبرعات دریافتی محفل از بهائیان در سال ۱۹۹۶ تنها ۱۱ میلیون دلار بود و متناسب با تورم افزایش نمییافت.
محفل ملّی ادعا میکند که تعداد بهائیان قبل از سال ۲۰۰۰ حدود ۱۳۰۰۰۰ بوده است ولی حتی اگر اطفال را هم در نظر بگیریم این یک ادعای به شدت اغراقآمیز است. محفل ملّی بهائیان آمریکا، طی یک تحقیق و بررسی از ۳۰۰ جامعه محلی بهائی دریافت که تنها یک سوم از بهائیان بهطور منظم در ضیافت نوزده روزه که یکی از برنامههای رسمی جامعه بهائی است و بهائیان در صورت نداشتن عذر موظف به شرکت در آن میباشند شرکت میکنند. (گزارش محفل ملّی بهائیان آمریکا ۱۹۹۷). کارکنان ویلمت که یک مرکز اصلی بهائیان در آمریکا است اعلام کردهاند که تنها از حدود ۶۰۰۰۰ فرد بزرگسال بهائی آدرس صحیح دارند و احتمالاً تنها نیمی از این افراد را میتوان بهائی فعال یا مسئولیتپذیر در نظر گرفت. زیرا طبق رفتار و رویه کنونی محفل بهائیان آمریکا، آن دسته از افرادی که از جامعه بهائی کنارهگیری کرده باشند، تنها در صورتی که نامهای مکتوب و صریح و رسمی، مبنی بر کنارهگیری و خروج از جامعه بهائیان و عدم اعتقاد به بهاءالله به محفل ملّی بهائیان آمریکا بنویسند، محفل ملّی نام آنها را از لیست و آمار رسمی بهائیان حذف میکند. ولی غالب اشخاصی که جامعه بهائی را ترک میکنند، زحمت انجام چنین مکاتبهای را به خود نمیدهند. یک بهائی داستان و شرح تلاش برای تماس با بهائیان در شهر کامپتون در کالیفرینا، در دهه ۱۹۸۰ را بیان کرده است. اسناد و سوابق رسمی حاکی از آن بود که محفل ملّی بهائیان آدرس ۲۲ بهائی را در آن شهر دارد. ولی تحقیقات و بررسیهای دقیق و پیگیرانه مشخص کرد که تنها ۲ نفر در آن شهر خود را بهائی میدانند. (مصاحبه شخصی، مه ۱۹۹۷)
شاید همه موارد این گونه نباشد، ولی به هر صورت این مورد روشنگر و گویا است. بعضاً مقامات بهائی ادعا میکنند حتی آن دسته از افرادی که هیچگونه خبر و ردّی از آنان در دست نیست ممکن است باور و وابستگی خود را به بهائیت از دست نداده باشند. در یک آمارگیری رسمی در سال ۱۹۹۰ در نیویورک از ۱۱۰۰۰۰ خانواده آمریکایی که از آنها درباره باور و عقیده دینی آنها صورت گرفت، تنها ۲۴ آمریکایی خود را بهائی معرفی کردند. بر طبق این نظرسنجی تعداد جمعیت بزرگسال بهائی آمریکا، حدود ۲۸۰۰۰ نفر میباشد. یافتههای این نظرسنجی تأیید میکند که نباید بهائیانی که ارتباط خود را با فعالیتهای بهائی قطع کردهاند و به جامعه بزرگتر پیوستهاند را بهائی دانست. (کازمین ولاک من ۱۹۹۲: صص ۱۷و۱۵۱، ۲۸۷)
ادامه این مقاله در قسمت دوم مطالعه نمایید…
کلیک کنید: قسمت دوم
کلیک کنید: قسمت سوم
کلیک کنید: قسمت چهارم