بنیانگذار بابیه ؛ میرزا علیمحمد شیرازی
سیّد علیمحمد شیرازی که با لقب باب نیز شناخته میشود، به اعتقاد بهائیان قائم اسلام، پیامبر جدید و بنیانگذار دین بیان بود. او جنبش بابی را در ایران بنیان گذاشت و پیروانی از قشرها و اصناف جامعه از مناطق مختلف ایران را به خود جذب کرد. در مقاله پیش رو که در پنج قسمت تهیه شده است، به معرفی و شرح ادعاهای او می پردازیم.
ادامه مطالب قسمت سوم به شرح زیر است:
اعلام نسخ اسلام
در ادامه تاریخچه باب داریم: زرین تاج با آرایش تامّ و پیرایش تمام در میان جمع، چادر و روبنده از سر و رو برگرفت و چهرهی حوروش و قامت پریوش خود را در برابر دید و تماشای همگان نهاد.((صفحه ۲۹۵ تا ۲۹۷ تلخیص تاریخ نبیل)) بارفروشی برآشفت و طاهره را عایشه خواند.((صفحه ۱۸۷ کشفالغطاء)) شمشیر آخته از نیام برکشید تا کارش را بسازد؛ لکن دهان شکرشکن قرهالعین به گفتار شیرین گشوده گشت و اعلام ظهور کلی و آغاز قیامت کبری و فسخ شریعت اسلامیه نمود.((صفحه ۲۹۵ تا ۲۹۷ تلخیص تاریخ نبیل))
ادعای الوهیت
آن گاه او بر مرکب نشست و شمشیر برهنه به دور سر چرخانید و در حال تاختن شعار داد و دیگران پاسخ گفتند،((تاریخ ظهورالحق صفحه ۳۲۵)) در آخر فریاد الوهیت خویش را به گوش همگان رسانید.((صفحه ۲۵۵ مکاتیب جلد دوم)) جمال مبارک اصلاح ذاتالبین نمود و صلاح دید که طاهره در خدمت ایشان باشد تا نزاع پایان یابد، لکن جانمازها که تا آن وقت گسترده بود برای همیشه برچیده گشت و مهرهای نماز نام بت گرفته و شکسته شد.((صفحه ۵ و ۶ قاموس توقیع منیع جلد دوم))
فضاحت در بدشت
اوضاع اخیر سبب شد که عموم حضار برآشفتند، برخی از بابیت برگشتند، مانند عموم بابیان مراغه((صفحه ۵۸ ظهورالحق و صفحه ۳۰۸ تذکرهالوفا)) و گروهی به تردید افتادند و هوسرانانی چند، فرصت غنیمت شمردند و روی از اطاعت قرآن برتافتند و هوای نفس را تابع گشتند و سرانجام قدوس و طاهره هم کجاوه شدند و اشعار و تصانیف پر آب و التهاب سرودند و … کارهایی که بیانش دور از ادب است.((صفحه ۲۹۹ تا ۳۰۱ تاریخ نبیل))
فرار به نور مازندران
این رفتار گستاخانه در محیط یک صد و هفتاد سال قبل، آن چنان طنین ننگینی انداخت که مسلمین آن نواحی به خشم آمدند و بر آن گروه بیپروا که بنا به میل نفسانی، حدود و احکام ربّانی را شکسته بودند، حمله ور گشتند و آنان را در نزدیکی قریهی نیالا، تنبیه سختی کردند.((صفحه ۲۹۹ تا ۳۰۱ تاریخ نبیل))
به دنبال جریان اخیر، زرین تاج و بهاء به نور مازندران رفتند تا در قصر ییلاقی میرزا چند صباحی به سر برند و بعید نیست که چون در بدشت قیامت کبری را برپا کرده بودند، نور مازندران را نیز فردوس برین گرفته باشند.((صفحه ۲۹۹ تا ۳۰۱ تاریخ نبیل))
عکسالعمل بابیان نخستین
بابیان نخستین، در برابر این پرده دریها، واکنش سختی نشان دادند و اعمال بدشتیان را نکوهیده خواندند. چنان که بشرویی، دوم شخصیت بابیه پس از باب، به هنگام شنیدن اخبار بدشت، بنا به نوشتهی صفحه ۱۱۰ تاریخ ظهورالحق گفت: اگر من در بدشت بودم اصحاب آنجا را با شمشیر کیفر مینمودم.
بدشت، زمینهساز ادعاهای تازه
شگفت این جاست که اندکی بعد به اغوای همین عدهی جسور، پیشوا نیز به مریدان تأسی جست و مغز آفتاب سوختهاش جرأت یافت تا خود را قائم موعود بخواند و سپس دعوی پیامبری ساز کند و احکام تازه بیاورد و سرانجام خویشتن را در مقام خدایی تثبیت نماید.
ادعای جدید
شوقی در صفحه ۱۷۸ جلد یکم قرن بدیع مینویسد: «چیزی از این مقدمه بدشت نگذشت که حضرت باب … با اظهار مقام قائمیت و اثبات استقلال و اصالت امر مبارک، قیام پیروان خود را در احتفال بدشت تأیید و نظرات و معتقدات آنان را نسبت به شریعت الهیه تقویت و تصویب فرمودند.»
احضار باب به تبریز و ادعای قائمیت
در زمان ولیعهدی ناصرالدین شاه در شعبان ۱۲۶۴، به دنبال برخاستن سر و صدای بدشت، برای آن که کاوش و پیجویی بیشتری در عقاید باب گردد، او را از چهریق به تبریز احضار کردند. در نخستین روزهای ورود به تبریز، میرزا علیمحمد برای یکی از بابیان به نام شیخعلی ترشیزی ملقب به عظیم دعوی قائمیت کرد و این نخستین باری بود که وی دم از مهدویت میزد.((صفحه۳۱۷ تلخیص تاریخ نبیل))
ناصرالدین شاه قاجار
تشکیل مجلس توبه
به هر حال میرزا علیمحمد در مجلسی که با حضور ولیعهد و چند تن از ندیمانش و برخی از علمای درباری تبریز که عموم آنها شیخی بودند، برگزار شد و احضار گردید و مورد بازجویی قرار گرفت که خوشبختانه برای گزارش آن مجلس سند محکمی در دست میباشد و آن کتاب کشفالغطاء است.
کتاب کشفالغطاء
کشفالغطاء عن حیلالأعداء کتابی است مفصل که در ردّ یکی از منشورات ادوارد براون انگلیسی، نقطه الکاف حاج میرزا جانی کاشانی، به فرمان عباس افندی و توسط ابولفضل گلپایگانی تألیف گردید و چون با مرگ وی کتاب نیمه تمام ماند، خالوزادهی او سیدمهدی گلپایگانی آن را به کمک یادداشتهای ابوالفضل به پایان رسانید.
ابوالفضل گلپایگانی
گزارش مجلس توبه در کتاب کشف الغطاء
صورت عریضهی ولیعهد به محمدشاه
قربان خاک پای مبارکت شوم … اول حاج ملامحمود پرسید که مسموع میشود که تو میگویی من نائب امام هستم و بابم و بعضی کلمات گفتهای که دلیل بر امام بودن بلکه پیغمبری توست. گفت: بلی حبیب من، قبلهی من، نایب امام هستم و باب امام هستم و آنچه گفتهام و شنیدهای راست است. اطاعت من بر شما لازم است …
سخنان مضحک
به خدا قسم کسی که از صدر اسلام تاکنون انتظار او را میکشید، منام. آن که چهل هزار علما منکر او خواهند شد، منام. پرسیدند: این حدیث در کدام کتاب است که چهل هزار عالم منکر خواهند گشت؟ گفت: اگر چهل هزار نباشد چهار هزار که هست !!!
ادعای اعجاز
بعد از آن پرسیدند که از معجزات و کرامات چه داری؟ گفت: اعجاز من این است که از برای عصای خود آیه نازل میکنم و شروع کرد به خواندن این فقره: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ سُبحانَ اللهِ القُدّوسِ السُّبُّوحِ الَّذی خَلَقَ السَّمواتَ وَ الأرضَ کَما خَلَقَ هذِهِ العَصا آیَهً مِن آیاتِهِ» اعراب کلمات را به قاعدهی نحو غلط خواند، تاء سموات را به فتح خواند. گفتند مکسور بخوان، آنگاه الأرض را مکسور خواند. امیراصلان خان عرض کرد: اگر این قبیل فقرات از جملهی آیات باشد، من هم توانم تلفیق کرد و عرض کرد: «الحَمدُ للهِ الَّذی خَلَقَ العَصا کَما خَلَقَ الصَّباحَ وَ المَساءَ» باب بسیار خجل شد …
نتیجهی مجلس توبه
بعد از آن مسائلی چند از فقه و سایر علوم پرسیدند. جواب گفتن نتوانست … چون مجلس گفتگو تمام شد، جناب شیخ الاسلام را احضار کرده، باب را چوب مضبوط زده، تنبیه معقول نمود و توبه و بازگشت و از غلطهای خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرد که دیگر این غلطها نکند … امر امر همایونی است. انتهی.
یکی بر سر شاخ بن میبرید!
گلپایگانی به دنبال این قسمت در صفحات ۲۰۴ و ۲۰۵ کشفالغطاء بدین گونه متن توبهنامهی باب و پاسخ علما به او را نقل میکند و مینویسد:
چون در این عریضه انابه و استغفار کردن باب و التزام پا به مهر سپردن آن حضرت مذکور است مناسب چنین به نظر میآید که صورت دست خط مبارک را نیز محض تکمیل فایده در این مقام مندرج سازیم و … به دقت نظر اولیالأبصار واگذاریم.
متن توبهنامه
صورت دست خط حضرت نقطهی اولی (باب) به ناصرالدین شاه در اوقات ولیعهدی او در تبریز:
فداک روحی … أُشهدالله و من عنده که این بندهی ضعیف را مطلق علمی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد؛ اگر چه به نفسه وجودم ذنب صرف است … و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبام حضرت او را. و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد؛ استَغفِرُاللهَ رَبّی وَ أتُوبُ إلَیهِ مِن أن یُنسَبَ إلَیَّ أمرٌ. و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصهی حضرت حجت الله علیهالسلام را محض ادعا، مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر. مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایت سلطانی و رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند. والسلام.
تصویر توبهنامه
نسخه خطی توبه نامه باب
پاسخ مجتهدان
صورت جوابی که مجتهدین تبریز در صدر ورقه نوشتهاند: علیمحمد شیرازی، شما در بزم همایون و محفل میمون در حضور نواب اشرف والا، ولیعهد دولت بی زوال، أیَّدَهُ اللهُ وَ سَدَّدَهُ وَ نَصَرَهُ و حضور جمعی از علمای اعلام اقرار به مطالب چندی کردید که هر یک جداگانه باعث ارتداد شماست و موجب قتل … و چیزی که موجب تأخیر قتل شما شده است شبههی خبط دماغ است …
نسخه خطی پاسخ مجتهدان
مدرک توبهنامه
گلپایگانی در پاورقی صفحه ۲۰۵ کتاب گشف الغطاء راجع به سند رسمی توبهنامهی باب چنین مینویسد: «اصل این دو مکتوب و بعضی مکاتیب رسمی اُخری را که مندرج میگردد پس از خلع محمدعلی شاه که مخازن دولتی به تصرف ملتیان درآمد، یکی از محبین تاریخ، عکس برداشته و منتشر ساخته است.»
بازگشت به زندان
دیدیم که باب بعد از گذشتن یک هفته از دعوی مهدویتش، به سبب تنبیه جزئی که از او به عمل آمد به نوشتهی صفحه ۳۲۴ نبیل فقط ۱۱ ضربه چوب به کف پای وی زده شد، دست از کلیه ی دعاوی شست و این جا بود که علمای تبریز وی را نابخرد و پریشان احوال دانستند و فتوی به قتل او ندادند و میرزا علیمحمد دوباره به چهریق بازگردانده شد و به شدت از تماس وی با بابیه ممانعت میشد.
شورش بابیان
در همین هنگام بود که محمدشاه در شوال ۱۲۶۴ درگذشت و شاهزادگان و درباریان گرفتار امور جانشینی شدند و اوضاع کشور دگرگون و نابسامان گردید. بابیان نیز فرصت را غنیمت شمرده، سر به شورش برداشتند و به تدریج سه جنگ خونین داخلی که غایت آمال دشمنان این آب و خاک بود، در سه نقطهی ایران به راه انداختند و انگیزهی این نبردها فرامین متوالی خود باب بود که در گذشتهی ایام به ایشان نگاشته بود.
جنگ قعلهی شیخ طبرسی
نخستین جنگ در اولین روزهای پادشاهی ناصرالدین شاه در قلعهی شیخ طبرسی مازندران، نزدیک شاهی آغاز شد و رهبری آن به عهدهی ملاحسین بشرویی و پس از قتل وی به دست میرزا علی بارفروشی بود و در ماه رجب سال ۱۲۶۵ با شکست کامل بابیه پایان پذیرفت.
مقبرهی شیخ طبرسی
جنگ نیریز
دومین برخورد در شهر نیریز با قیام سیدیحیی دارابی برپا گردید که در شعبان ۱۲۶۶ با مرگ سیدیحیی به انجام رسید. این تواریخ از کتاب تقویم تاریخ امر اقتباس شده و آن کتابی است به قلم اشراق خاوری که حوادث تاریخی بهائیت را سال به سال به طور فهرست نگاشته و مؤسسهی مطبوعات امری آن را چاپ کرده است.
جنگ زنجان
سومین نبرد در زنجان به رهبری ملا محمدعلی زنجانی میان بابیان و دولتیان درگیر شد و در ماه ربیعالاول سال ۱۲۶۷ با نابودی ملا محمدعلی خاتمه یافت.
نتائج سوء جنگها
این سه جنگ آسیب جانی و مالی فراوانی ایجاد کرد و هزاران نفر را به کشتن داد و حتی عامل عمدهی اعدام باب گردید.
ادعای بهائیان
نویسندگان گزاف گوی بهائی، ایمان آوردن برخی از مردم به میرزا علیمحمد و جانفشانی آنها را در این جنگهای سهگانه، برهان حقانیت وی در دعوی قائمیت میشمرند و همواره آن را به رخ خواننده میکشند؛ برای نمونه به کتاب ایقان نوشتهی میرزا حسینعلی نوری، صفحات ۱۷۳ تا ۱۷۹ چاپ مصر، توسط فرجالله زکی مراجعه فرمایید.
انگیزهی واقعی شورش
یک بررسی تحلیلی از تاریخ باب نشان میدهد که این اشخاص، میرزا علیمحمد را به عنوان نایب و باب حضرت حجه بن الحسنالعسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باور داشتند و در واقع به خاطر آماده ساختن محیط برای قیام حضرتش جان میدادند.
پیشینهی تاریخی و اجتماعی
در زمان فتحعلی شاه قاجار، مردم ایران به سبب شکست فاحش در جنگهای ایران و روس که جنبهی دفاع مذهبی نیز داشت، و نیز به علت آسیبهای جانی و زیانهای مالی، بیش از پیش چشم به راه مهدی دادگستر و منتقم بودند. شیخاحمد احسایی از همین حالت روحی مردم بهره برد و نظر گروهی از عوام و خواص را به خود مشغول داشت و با دو پهلوگویی، خود را از خطر مخالفت دانشمندان نگه میداشت.
تکفیر شیخیه
لکن برخی از انحرافات فکری او آشکار شد و چون زمام شیخیگری به سیدکاظم سپرده شد، در مقابل یاوهسراییها و گزافهگوییهایش، از جانب علمای دینی واکنشهایی ابراز گردید که به تکفیر وی و مریدانش انجامید. چنان که میرزا علیمحمد در صفحه ۱۷۶ بیان فارسی مینویسد که در کربلا، سیدکاظم را به سبب تکفیر روحانیون، نجس میدانستند.
عقدهی شیخیان
این تکفیر و تحقیر، در روحیهی شیخیان، یک عقدهی روانی ایجاد کرد که آنان را وا میداشت به هر ترتیبی که هست، این حقارت را جبران و تلافی کنند.
چون سیدکاظم بدون جانشین از دنیا رفت، هر دسته از شیخیان، با اشتیاقی تام، کسی را به ریاست برگزیدند. در این هنگام میان مدّعیان، رقابت شدیدی درگرفت؛ به گونهای که هر یک میکوشید تا از دیگری پیش افتد و به نحوی حریف را از میدان به در کند.