ابراهیم جرج خیرالله
ابراهیم جرج خیرالله (۱۱ نوامبر ۱۸۴۹- ۶ مارس ۱۹۲۶) اولین مبلغ بهائی اعزامی به ایالات متحده آمریکا بود که اولین آمریکاییها را بهائی کرد و اولین محافل بهائی را در آمریکا تشکیل داد. پس از برخورد و منازعه با عبدالبهاء درباره امور عقیدتی و سبک رهبری، عناوین او به عنوان سخنگوی اصلی و برجسته و سازمان دهنده آیین بهائی در آمریکا از وی اخذ شد. او سپس به گروه بهائیان وحدتگرای محمدعلی بهائی متمایل شد و صدها تن از بهائیان آمریکایی را حداقل به طور موقت به آن گروه برد.
بازگشت به آمریکا: تصمیم به پیوستن به محمدعلی افندی
دو ماه پس از بازگشت به آمریکا (در سال ۸۹۹) نامهای از عباس افندی با دستخط خودش و با امضای خاص او (ع .ع.) دریافت کردم، که در آن پس از تقدیر و تمجید از من نوشته بود: “تو مرکز دایره عشق و محبت به خداوند و محوری هستی که نفوس مؤمنین برای ستایش و پرستش خداوند گرد تو جمع میشوند”. این نامه باعث شد تا مصمم شوم که او فرد چاپلوس و تملق گویی بیش نیست! زیرا نامه او پاسخی به پرسش من در این باره بود که چگونه و ازچه طریق کسی، فرد متمول و پولداری، میتواند برای او پول ارسال کند؟ در همان زمان مطلع شدم که آقا و خانم گِتسینگر که به فاصله کوتاهی پس از ما به آمریکا بازگشتند، این مطلب را بین بهائیان منتشر میکردند که عباس افندی از من راضی نیست و تعالیم من غلط است و اینکه آقای گِتسینگر بهعنوان رئیس گروه بهائیان آمریکا منصوب شده و او ادعای خود را با ارائه اعتبار نامهای با امضای عباس افندی اثبات میکرده است.
من که با ملاحظه این حوادث ناگوار به فکر فرور رفته و با مطالعه متون و نوشتههای بهاءالله، بطلان و اشتباه بودن ادعاها، رفتار و تعالیم عبدالبهاء برایم مسلّم و قطعی شد، از او جدا شدم و براساس فرمان کتاب عهدی، به صف طرفداران محمدعلی پیوستم و شروع به مکاتبه با او نمودم. من در میان اسناد و مکاتبات خویش، بیش از یکصد و پنجاه نامه از او دارم که در آنها شما حتی نمیتوانید یک کلمه برعلیه عباس افندی پیدا کنید، ولی عباس افندی از ما میخواست که دعا کنیم تا مگر محمدعلی توبه کند و به راه راست بازگردد.
شروع تنش و درگیری در آمریکا
هفت ماه پس از بازگشت به آمریکا و در جریان جلسهای که در معبد ماسونی شیکاگو داشتیم، من جدایی خود را از عبدالبهاء و پیوستن به برادرش محمدعلی افندی اعلام کردم. از کسانی هم که با من هم نظر بودند خواستم تا به من بپیوندند. حدود ۳۰۰ نفر در شیکاگو، کینوشا و سایر مناطق با من متحد شدند. ولی اکثریت با عباسافندی باقی ماندند؛ زیرا آمریکاییهای پولدار همچنان در حزب او بودند. در آن ایام من اثری از بهاءالله را به دست مؤسسه انتشاراتی برادران هالیستر در شیکاگو دادم. لازم است در اینجا تقدیر و تشکر خود را نسبت به آقای هوارد مک نات از شهر نیویورک، ابراز کنم و از او بهخاطر ادیت و ویرایش ادبی بسیاری از بخشهای آن کتاب، سپاسگزاری نمایم. چند ماه بعد، عباسافندی ابتدا حاجی عبدالکریم طهرانی را فرستاد تا مرا در گروه طرفداران وی نگهدارد؛ ولی او حتی پس از آنکه قول داد تا مبلغ ۵۰۰۰۰ دلار بهعنوان غرامت و جبران از یک آمریکایی ثروتمند دریافت خواهم کرد، نتوانست مرا متقاعد کند. سپس میرزا اسدالله، باجناق عباسافندی و میرزاحسن خراسانی اعزام شدند که یا مرا در گروه نگهدارند و یا از سر راه بردارند! چند پیام تهدیدآمیز از عکّا برای من ارسال شد و از سوی پلیس آمریکا هم سه مأمور برای مراقبت و حفاظت من تعیین گردید. اسدالله، پدر دکتر امین فرید، به بهائیان آمریکایی اعلام کرد که اگر من به نافرمانی از عبدالبهاء ادامه دهم به زودی خواهم مرد و حتّی روز خاکسپاری مرا هم اعلام کرد. در همان روز موعود من در شهر یکی از بهائیان را ملاقات کردم و او از اینکه من هنوز زنده بودم شگفت زده شد. سپس ابوالفضل گلپایگانی برای مذاکره و گفتگو با من به آمریکا آمد و خانم گِتسینگر رابط و پیغامآور بین من و گلپایگانی بود، ولی ما برای تشکیل جلسه توافقی نکردیم و لذا ملاقاتی بین ما روی نداد.
آزار و اذیتهای ناگوار، رنجها و اتهامات و تهمتهای ناروایی که پیروان عبدالبهاء و نمایندگان و فرستادگان او به من وارد کردند و از همه مهمتر، اتفاقات مهمی که پس از بازگشت من از عکّا روی داد، همه و همه، توسط دکتر فردریک اُ. پیز، تاریخنگار گروه بهائی در آمریکا ثبت و ضبط شده است. او قصد دارد بزودی این مطالب را منتشر سازد، لذا لزومی به درج آن مطالب در این سرگذشت نامه نمیبینم.
از سال ۹۰۰، مکاتبات زیادی بین من و عالیجناب محمدعلی افندی، غصن اکبر و مهد علیا (بیوهی بهاءالله)، خادم الله، میرزا آقاجان و محمدحسین شیرازی و چند تن دیگر از خانواده بهاءالله، درباره تعالیم بهاءالله صورت گرفته که ادعاها و اقدامات عباسافندی، غصن اعظم را نفی میکند. من این مطلب را به صراحت و روشنی در دو کتابم، “حقایقی برای بهائیان” و “سه پرسش” که بین سالهای ۹۰ و ۹۰ منتشر کردم، آوردهام.
محمدعلی افندی، غصن اکبر، صدها لوح صادره از سوی بهاءالله و بسیاری دیگر از متون ارزشمند بهائی را که توسط کاتبان سرشناس بهائی نوشته بود، برای من ارسال کرد. او همچنین اطلاعات با ارزشی درباره الواح و آثار بهائی ارائه کرد و هدایای گرانقدری همچون لوحی که به خط خود بهاءالله بود، دو تار موی بهاءالله و چند هدیه و یادبودهای دیگری را به من بخشید و در مکاتبات به من عنوان “دکتر” خطاب کرد.
من کار تدریس و تبلیغ خود را با کسانی که به من ملحق شده بودند در شیکاگو ادامه دادم. در سال ۹۰۴، با دوشیزه اگوستا لیندربورگ ازدواج کردم که پس از آن به سنت لوییس و از آنجا به شهر نیویورک رفتیم.
در سال ۹۰۶ به شیکاگو برگشتیم و کار تدریس خود را طبق روال گذشته شروع کردم؛ دو کلاس دیگر هم در حومه شیکاگو دایر کردم، یکی در اِوانستون و دیگری در ویلمت. همسرم در سال ۹ درگذشت. زنی بهائی که در بستر مرگ هم به این عقیده پایدار بود.
در سال ۹۴، بههمراه پسرم جورج ابراهیم خیرالله، پس از آنکه هجده ماه را در بلک هیلز (راِپید سیتی، داکوتای جنوبی) گذراندیم به شیکاگو برگشتیم. در شیکاگو، جلساتی با بهائیان برگزار کردیم و تصمیم گرفتیم، بر طبق قوانین ایالت ایلینوی، انجمنی تحت عنوان “انجمن ملی آیین جهانی” به ثبت برسانیم.
پایان خوش
برای سالیان دراز آرزوی اصلی و خواست من، تلاش برای شناخت و یقین درباره وجود خداوند خالق جهان، معاد و آخرت، بقا و جاودانگی بشر، مرز بین عقل مجرد و ماده و حق و باطل بوده است. به لطف خدا این واقعیات بر اثر تحقیقات و مطالعات برایم حاصل شد و من آنها را در آثارم، کتاب بهاءالله و همین اثر یعنی “ای مسیحیان” که بیوگرافی من هم در آن آمده است؛ تشریح کردهام.
هر فرد منطقی و منصفی میتواند در محتوای این کتابها دلایل و براهین علمی و منطقی قوی بیابد که او را درباره وقوع رویدادهای فوق متقاعد کند، ولی حتی اگر هیچیک از این براهین را نپذیریم و فقط به آنچه در آثار من راجع به پیشگوییها و پیشبینیهای مندرج در انجیل و قرآن و سایر متون مقدس که فراتر از دانش بشری میباشند بسنده کنیم، کافی است تا هر فردی را نسبت به صحت این واقعیات متقاعد نماید. به دیگر سخن، پروردگاری هست که پیامبران و رسولان را برای بشریت ارسال کرده و مطالب مربوط به بقا و جاودانگی انسان و معاد و رستاخیز را به آنها آموخت و سپس در مرحله آخر، خود خدا بر روی زمین ظاهر شد تا پادشاهی خود را بر روی زمین مستقر کند؛ درحالی که بخشش و رهایی ما نیز قطعی و مسلم شد، همانگونه که مولای ما، عیسی مسیح وعده داده بود.
اجازه دهید نوشتن این مطلب را پایان دهیم و دستهای خود را، همچون عیسی مسیح به سوی آسمان بلند کنیم و شادمانه چنین سر دهیم: “ای پدر آسمانی، همه سپاس از آن تو است؛ زیرا تو به ما حیات جاودان بخشیدی از طریق تجلّی نفس و خودِ عالیات و به ما شناساندی که تنها تو هستی که خداوند واقعی هستی؛ شکوه، کبریا، جلال و قدرت مطلقه، برای همیشه از آن تو است.
کلیک کنید: قسمت اول
کلیک کنید: قسمت دوم