احمد پورمرور متولد سال ۱۳۵۰ در تهران است. او فارغالتحصیل رشته کارشناسی زبان و ادبیات آلمانی از دانشگاه شهید دکتر بهشتی تهران و کارشناسیارشد جغرافیا و برنامهریزی توریسم است. او مسلط به زبانهای آلمانی و انگلیسی است و مقالات متعددی را از این دو زبان به زبان فارسی ترجمه و منتشر کرده است. وی سابقه همکاری با سازمان حج و بعثه مقام معظم رهبری را با عنوان مبلغ زباندان درکارنامه خود دارد. در سالهای اخیر کتاب فرانچسکو فیچیکیا را از زبان آلمانی به زبان فارسی ترجمه کرده که به همین بهانه، مصاحبهای خواندنی با او انجام شده است.
خیلی خوشحال هستیم که در خدمت شما هستیم. به عنوان اولین سؤال خودتان را معرفی کنید، چه شد که به ترجمه آثاری در نقد بهائیت علاقمند شدید؟
از همان ابتدا که به علت تحصیلات دانشگاهی با زبان آلمانی آشنا شدم، همواره این مسأله که بتوانم از این زبان جدیدی که آموختهام، برای پیشبرد اهداف فرهنگی و دینی استفاده کنم در ذهنم وجود داشت. در سالهای پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، به تناسب مواردی که پیش آمده است، تلاش کردهام تا مقالات و نوشتههای سودمندی را از زبان آلمانی و انگلیسی به زبان فارسی ترجمه کنم. چند سال قبل، یکی از دوستانم که اطلاعات خوب و گستردهای در زمینهی بهائیت داشت، کتاب آقای فرانچسکو فیچیکیا را به من معرفی کرد. من هم که همواره دوست داشتم به عنوان یک تلاش فرهنگی، نوشتههایی از این دست را به زبان فارسی ترجمه کنم، از این پیشنهاد استقبال کردم. هنگامی که کتاب را خواندم، از نوع نگارش آن و استنادات قابل توجهی که در کتاب وجود داشت، حقیقتاً لذت بردم و البته متوجه شدم که این کتاب، نخستین کتاب نویسنده در نقد بهائیت نیست و او کتاب دیگری نیز در سالهای قبل در همین موضوع نگارش کرده است. برای تکمیل کردن اطلاعات خود پیش از ترجمه کتاب به ویژه آشنا شدن با برخی از اصطلاحات خاص بهائی، با همان دوست عزیز مشورتهایی داشتم و البته بهطور موازی، تحقیقات خودم در مورد بهائیت را با استفاده از فضای مجازی دنبال کردم و بعد از مدتی متوجه شدم که کتاب فرانچسکو فیچیکیا، از اهمیت بیپایانی برخوردار است و به نظر من مطالعهی این کتاب برای پژوهشگران ایرانی این حوزه، ضروری و لازم است. چرا که شامل یک سری بحثهای کلاسه شده است که در تحقیقات دانشگاهی هم میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. همانطور که میدانید در حوزهی بهائیت کتابها و مقالات ارزشمندی به رشتهی تحریر درآمده است. اما پژوهشهای علمی منتقدان غربی در مورد بهائیت از برخی کارهای سادهتری که پیش از این در ایران منتشر شده، یک قدم جلوتر است. با توجه به اینکه بهائیها خیلی سعی در مستندسازی فعالیتهای خود دارند، به نظرم آمد این مقالات میتواند مفید باشد و باید سخن منتقدان هم مستند و قابل ارائه باشد. تنها کتاب فرانچسکو فیچیکیا هم نیست و سایر نویسندگان غربی هم کتابهایی نوشتهاند که به ترجمه آنها نیز مشغول شدم. اهمیت این نوشتهها آن است که به هرحال از سوی کسانی نگارش شده که مدتها با بهائیت و تشکیلات آن آشنا بودهاند و لذا ثبت مشاهدات آنان به عنوان یک روش مستندسازی، قابل توجه است.
اگر میشود فرانچسکو فیچیکیا را معرفی کنید. چه شخصیتی است و در چه شرایطی در نقد بهائیت کتاب نوشت و نگارش این نقدها چه بازتابهایی داشت؟
فرانچسکو فیچیکیا را اگر به عنوان یک فرد در نظر بگیریم، فردی سوییسی است که در سال ۱۹۷۱ بهائی شد و مدتی هم در مرکز جهانی بهائی رفته است و آنجا کار کرده است. به هرصورت شاید یک سرخوردگیهایی در همین تعاملات پیدا کرده است. هرمان زیمر محقق و پژوهشگر در مسائل بهائیت چند سال قبل از آن کتابی مینویسد و در آنجا مدعی میشود که الواح وصایای عبدالبهاء یعنی وصیتنامه او جعلی است و با ادبیات عبدالبهاء نمیخواند. شوقی یک آدم توتالیتر یا همان تمامیت خواه است. او معتقد است رهبری و ساختار بیتالعدل وجهه قانونی ندارد. فرانچسکو فیچیکیا هم بعد از آشنایی با زیمر از همان دیدگاه پیروی میکند و بهائیت را یک مسلک عرفانی و روحانی میداند که دیدگاههای اخلاقی را مطرح کرده است. به اعتقاد او تعالیم بهاءالله تعالیم اخلاقی و روحانی بوده و همین مسیر را عبدالبهاء نیز طی کرده است. بعد یکدفعه شوقی میآید و با یک سیستم دیکتاتوری شروع میکند به قلع و قمع کردن افرادی را که با دستورات او مخالفت میکردند، طرد میکند. طرد به این معنی بود که تمام بهائیان، موظف بودند تمام ارتباطات و علائق خود را با فرد خاطی قطع کنند. حتی پدر و مادر شخص هم نباید با او رابطهای داشته باشند و تمام عواطف انسانی بعد از طرد باید قطع شود. این رفتارهای شوقی باعث میشود که خیلیها از بهائیت جدا شوند و بهائیت دیگر آن زمینه موفقیتی را که قبلاً در تبلیغ و جذب نیرو داشته، نداشته باشد. روشنفکران دیگری هم هستند که قبلاً در جامعه بهائی بودند ولی با مشاهده عملکرد شوقی افندی و بیتالعدل، کمکم کنارهگیری کردند و آن انگیزهای که قبلاً در پیوستن به بهائیت بود، از بین رفت. فیچیکیا هم در همین گروه میگنجد. کسی بود که دو کتاب او نشان میدهد که آدم فعالی بوده و با شناخت وارد بهائیت شده است. اما بعد از ورود به بهائیت متوجه میشود که تبلیغاتی که از بیرون دربارهی بهائیت وجود دارد، در داخل بهائیت جایگاه واقعی ندارد. تعالیمی مانند تحری حقیقت، وحدت عالم انسانی و… در داخل آن وجود ندارد؛ آن نگاههایی که برای مسائل تبلیغاتی وجود دارد در داخل بهائیت نیست، لذا عقب کشیدند و پس زدند. ایشان در سال ۱۹۸۱ کتاب مفصلی را در بحث بهائیت نوشت. نام این کتاب «DER BAHAIS MUS WELTRELI GION» بود. این کتاب در ۴۱۰ صفحه و به زبان آلمانی نوشته شده بود.
یعنی به فاصله کمتر از ده سال بعد از این که وارد بهائیت شد، از بهائیت برگشت و کتاب نوشت؟
فیچیکیا کمتر از چهار سال بهائی بوده است. تا سال ۱۹۷۴ میلادی در بهائیت بوده است. غربیهایی که بهطور آکادمیک بهائیت را بررسی میکنند و با یک دیدگاه جامعی وارد مسأله میشوند، معمولاً آثار علمی خوبی از خود به یادگار میگذارند. وقتی کتابهای فیچیکیا را ملاحظه میکنیم، معلوم میشود که او خیلی خوب و علمی با قضیه برخورد کرده است و معمولاً بدون دخالت احساسات بحث خود را مطرح میکند، رفرنسهای خوبی ارائه میکند و لذا برای خواننده هم مطالبش خواندنی و پذیرفتنی است. کتابی که ایشان نوشته نه تنها در آلمان و سوییس بلکه در کشورهای آلمانی زبان همجوار هم برای شناساندن واقعیت بهائیت کمک کرد. خودش در مقدمه کتابش مینویسد که این کتاب باعث شد، دستگاه دولتی آلمان نیز در مورد رسمیت دادن به آیین بهائی به عنوان یک گروه دینی اقلیت تأمل بکند. نگارش نخست کتاب فیچیکیا باعث شد که جامعه بهائی آلمان با نظر بیتالعدل اقدام کند به نوشتن یک پاسخ مفصل به آن، ضمن اینکه کارهای سانسور فیچیکیا را در دستور کار خود داشتند، شروع کردند به نوشتن این پاسخ. ادوشفر و نیکلا توفیق و گلمر، این سه نفر مدتی حدود ۷ سال برای پاسخ دادن به فیچیکیا وقت گذاشتند. ادو شفر در آن زمان حقوقدان و رئیس محفل ملی آلمان بود و فرد سرشناسی در بهائیت محسوب میشد. این جوابیه نوشتن در جامعه بهائی مستند است به گفتههایی از شوقی که اگر کسی مطلبی علیه بهائیت نوشت، سعی کنید حتماً جواب او را بدهید. خیلی هم تأکید میکنند بر اهمیت ردیه نوشتن بر منتقدین به بهائیت. کتاب ادوشفر و همکارانش به فارسی و با نام «راست را کژ انگاشتهاند» ترجمه و منتشر شد. من این کتاب را ملاحظه کردم و دیدم بعضی از پاسخها، ناظر به انتقادات فیچیکیا نیست و یا آنکه تکافوی پاسخ به انتقادات او را ندارد. آقای دنیس مک اوئن هم به همین واقعیت اشاره کرده است. مک اوئن میگوید که مطالب فیچیکیا واقعیت هست و پاسخهایی که ادوشفر و دیگران دادهاند، نارسا است. مواردی را هم که در بهائیت بر سر خودش آمده است به عنوان شاهد مثال ذکر کرده است. مدتی گذشت و در سال ۲۰۰۹ کتاب دوم فیچکیا بیرون آمد. کتاب مختصری است با مطالب جدید، حتی در مورد بحث ایران هم مطالب جالب و سودمندی دارد که برای خود من خیلی جالب بود نگاه و توجهی که او داشت.
ادوشفر دیدگاههایی دارد که در جامعه بهائی خیلی مقبول نیست. مانند بحث معصومیت بیتالعدل از خطا، الان ادو شفر زنده است یا نه و آیا همان جایگاه قبلی را در جامعه بهائی دارد؟
ادوشفر زنده است، البته به لحاظ کهولت سن و اینکه بالای هشتاد سال سن دارد، مانند گذشته در رهبری تشکیلات بهائی در آلمان حاضر نیست. این نکتهای که شما میگویید درست است، اما محدود به ادوشفر نیست. اصولاً غربیها خیلی از تعالیم بهائی را که در ایران مطرح میشود، قبول ندارند. بهائیان محافظهکار که تندروتر هستند را عرض نمیکنم. اکثر بهائیان آکادمیک، اولاً حکومت دینی جهانی که بیتالعدل بهدنبال آن است را قبول ندارند و اصلاً جامعه بهائی در دنیای غرب به تبلیغ این مسأله نمیپردازد. ثانیاً بحث مصونیت از خطا برای بیتالعدل را در حد تشریعی که بر عهدهی بیتالعدل است، میپذیرند و در تمام امور آن را قبول ندارند. بیتالعدل هم از این موضع آقای دکتر ادوشفر انتقاد کرده است. اما درعین حال با ایشان برخورد محترمانهای کرده است، جایگاه ایشان در جامعه بهائی آلمان محفوظ و محترم است.
آیا فیچیکیا طرد شده است؟
بله، ایشان طرد روحانی شده است. بهائیها نه با او تماسی دارند و نه میگذارند که دیگران با او تماس بگیرند. دور ایشان را پردهی سانسور کشیدهاند، در فضای مجازی خیلی از جاهایی که به نام فیچیکیا است را بهائیها درست کردهاند و مطالب خودشان را قرار دادهاند و نمیگذارند مطالب او در اختیار بهائیان قرار گیرد و یا صفحهای در فیسبوک به نام او راه انداختهاند که خود او آن را اداره نمیکند. یک عکسهای بیارتباطی روی آن قرار دادهاند و یا حالت لودگی و مسخرگی و عکسهای آنچنانی روی آن گذاشتهاند، معلوم است که نوعی سانسور در اطراف او وجود دارد. ایشان در قید حیات هستند و حدود ۷۰ سال سن دارد و هنوز شاغل هستند. دو سه هفته پیش با ایمیل با او تماس گرفتیم و جواب داد. از اینکه کتابش به فارسی ترجمه شده است، خیلی اظهار خوشحالی کرد. علاقمند بود که کتابش به انگلیسی هم ترجمه شود.
اشاره کردید به کتاب الواح وصایا یا همان کتابی که شوقی افندی و به تبع او تشکیلات بهائی مدعی است وصیتنامه عبدالبهاء است و اینکه فیچیکیا و قبل از او هرمان زیمر، اصالت کتاب را زیر سؤال بردهاند. از طرفی تنها منبعی که به وصایت شوقی پس از عبدالبهاء اشاره میکند، همین وصیتنامه عبدالبهاء است و ترتیب تشکیل بیتالعدل و بسیاری دیگر از مسائل تشکیلاتی بهائی به جز این کتاب، نمود دیگری در سخنان و نوشتههای عبدالبهاء ندارد. اگر این مسأله را بپذیریم، باید برای جانشینی عبدالبهاء راهی پیدا کنیم. اگر شوقی جانشین عبدالبهاء نیست، پس چه کسی جانشین اوست؟ پاسخ فیچیکیا به این پرسشها چیست؟
پاسخ را این جوری خدمت شما عرض کنم که هرمان زیمر و فیچیکیا تنها کسانی نیستند که بحث اصالت الواحوصایا را مورد شک و تردید قرار دادند. حتی در خانواده خود بهاءالله این مباحث به طور جدی مطرح بوده است. مثلاً برادر عبدالبهاء و فرزندان آنها که خیلی به شوقی نزدیک بودند و او را خوب میشناختند الواح وصایا را جعلی میدانند، چرا که با ادبیات و سلوک عبدالبهاء سازگاری ندارد. آن چیزی که در وصیت بهاءالله آمده، آن است که جانشینان بهاءالله، ابتدا عبدالبهاء و بعد از او محمدعلی افندی است و اصولاً بحث ولی امرالله و جانشینی شوقی پس از عبدالبهاء و به تبع آن بیتالعدل، یک بحث انحرافی در بهائیت است. لذا جانشینان بهاءالله، به عنوان جانشین او برای مدیریت جامعه بهائی هستند. بحث جامعه جهانی و حکومت دینی جهانی بر اساس تعالیم بهائیت، دادگاه جهانی و… اینها یک مباحث جدیدی است که از یک دیدگاه میتوان گفت که جعلی است. فیچیکیا اینها را ساخته و پرداختهی شوقی یا کسانی که به او کمک کردند، میدانند.
محمدعلی و فرزندانش خود را بهائی اصیل میدانند. یعنی علیرغم اعتقاد به تعالیم بهاءالله، به جریانات جامعه بهائی بعد از او انتقاد دارند، اما فیچیکیا بعد از این انتقادات، دیگر بهاءالله را نیز یک پیامبر الهی نمیداند و دوباره به مسیحیت باز میگردد. آیا این تلقی درست است؟ یا آن که او معتقد است به تعالیم بهاءالله و عبدالبهاء؟
خیر، او کلاً از جامعه بهائی کنارهگیری کرده است. طرد شده است و خودش را طردشده میداند. در ارتباطی که دو سال گذشته با ایشان داشتیم و میخواستیم نسخه جدیدی از کتاب او را دریافت کنیم، گفته بود که من یک فرد طرد شده هستم و اگر شما بهائی هستید، نباید با من تماس بگیرید. خیلی صادقانه برخورد کرد، بعضی جاها اشاره میکند که در مطالب بهائیت، نکات قابل استفادهای هست. اما این مطالب منحصر در بهائیت نیست و قبلاً هم در ادیان آسمانی پیشین یا مباحث اجتماعی وجود داشته است و دلیل دین بودن بهائیت نیست. مباحثی نظیر عدالت اجتماعی و بحث حقوق زن هم قبل از بهاءالله مطرح بوده و مطالبی نیست که بتوان آن را به عنوان یک دین تلقی کرد. او کاملاً برگشته و خودش را مسیحی میداند. نکتهای که اینجا باید اضافه کنم آن است که احتمال میدهم او در مورد اصل وصیتنامه بهاءالله و اختلافات درونی فرزندان بهاءالله، اطلاعات خاصی نداشته باشد. چون این اختلافات از مسائلی است که بهائیان در پوشاندن و سانسور آن اهتمام ویژهای دارند. به عنوان نمونه کتابی وجود دارد به نام تاریخ پنهان بهائیت. کتابی است که «اریک استتسون» آن را تصحیح و چاپ کرده است. این کتاب مجموعه مقالاتی است که توسط فردی به نام «شعاع الله» به رشته تحریر درآمده که او فرزند محمدعلی افندی و نوه بهاءالله است. این مقالات بیش از ۷۰ سال دست نخورده باقی مانده بود و کسی از آن اطلاع نداشت. آقای استتسون با خانمی در حیفا به نام «نگار امسالم» تماس میگیرد و آشنا میشود و این کتاب را از او میگیرد و بعد از تصحیح، آن را منتشر میکند. کتاب بسیار جالب و افشاگران های است. در مقدمه کتاب مینویسد که اصولاً سعی بلیغی توسط تشکیلات بهائی صورت گرفته تا خانواده بهاءالله را از دید مردم و قضاوت آنها پنهان کنند. الان هم شاید خیلی از بهائیها ندانند که بهاءالله چنین نوادگانی داشته باشد. لذا من تصور میکنم که فیچیکیا نیز، اطلاع کافی از این مسائل نداشته و لذا جزء طرفداران محمدعلی افندی محسوب نمیشود.
اشاره کردید به مسئله حکومت جهانی و این که بهائیانی که در غرب هستند (مانند ادو شفر) اصلا به این مسئله نمیپردازند و در تبلیغات آنها چنین مسائلی دیده نمیشود. آیا این به خاطر آن است که آنها به مبانی سکولاریزم پایبند هستند و این مسئله در غرب جا افتاده یا بهائیت را فاقد چنین ظرفیتی میدانند؟
من عرضم این است که بیتالعدل و تشکیلات بهائی کمتر به این مسئله میپردازد. چرا که در جوامع غربی مسئله سکولاریزم کاملاً جا افتاده است. اینکه دین یک مقوله فردی است، یک بحث روحانی و معنوی هست برای تعالی روحانی فرد و نهایتاً اگر مسائل اجتماعی آن هم مطرح شود، یک سری کارهای خیریه و انسان دوستانه در حوزهی اجتماعی است. معمولاً غربیها پذیرش حکومت دینی را ندارند و بهائیان هم کمتر این مسئله را مطرح میکنند یا مخفیکاری میکنند، یا یک مقدار از آن انتظارات و توقعات فاصله گرفتهاند. افراد روشنفکر مانند فیچیکیا هم که چنین خواستگاهی در بحث بهائیت ندارند، اساساً آن را رد میکنند.
ادامه این مقاله را در قسمت دوم مطالعه نمایید …
کلیک کنید: قسمت دوم
کلیک کنید: قسمت سوم